به گزارش «راهبرد معاصر»؛ طرح سرنگونی بشار اسد و در اختیار گرفتن کنترل سوریه به وسیله جبهه النصره در وهله نخست توطئه ای صهیونیستی است که مدت ها پیش تهیه شده بود. طبیعی است رژیم صهیونیستی با بیش از یک طرف هماهنگی داشته است و هر یک از طرف ها برنامه و اهداف خاص خود را داشته باشند. به نظر من صهیونیست ها با زیرکی توانستند هر یک از طرف ها را متقاعد کنند القاعده (جبهه النصره) بر سوریه مسلط شود، زیرا موجب تحقق اهدافش می شود و منافعش با صهیونیست ها در تضاد نیست. این طرف ها عبارتند از: ترکیه، آمریکا و اروپا.
هدف مشترک سه طرف یادشده و نیز رژیم صهیونیستی پایان دادن به حضور ایران در سوریه و قطع کمک ها و پشتیبانی از حزب الله است، اما هر یک از طرف ها اهداف خاصی دنبال می کنند.
اروپا نیز خواهان پایان دادن به حضور روسیه است، اما خواهان بازگشت گروه های تروریستی مانند القاعده و داعش نیست
ترکیه می خواهد مناطقی از سوریه به ویژه حلب را تصرف کند و به دنبال پایان دادن به نقش جنبش های جدایی طلب کُرد و نقش آفرینی این جنبش ها در حمایت از حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) هستند. آنها به تحقق این هدف نزدیک شده اند.
آمریکا میخواهد به حضور روسیه در خاک سوریه پایان دهد و برایش مهم نیست اوضاع چگونه پیش خواهد رفت، اما خواهان بازگشت گروههای القاعده و داعش نیز نیستند. این هدف محقق نشده و عکس آن رقم خورده؛ القاعده اکنون در قامت جبهه النصره و قوی تر از گذشته به صحنه سوریه بازگشته است. باید دید آمریکا چگونه به این تحول راضی خواهد شد؟
اروپا نیز خواهان پایان دادن به حضور روسیه است، اما خواهان بازگشت گروه های تروریستی مانند القاعده و داعش (به دلیل وحشتی که از حضورشان دارد و باعث ایجاد موج جدید مهاجرت به اروپا می شود) نیست. بازگشت القاعده و داعش موضوعی است که آنها رد می کنند، پس چگونه متقاعد شدند رژیم بشار اسد ساقط و جبهه النصره جایگزینش شود؟ این تحول به معنای ادامه فرار سایر جماعت های مردمی مانند علویان، اسماعیلیان، شیعیان، دروزی ها و مسیحیان است که پیش تر از کشورشان فرار نکرده بودند.
وضعیت طبیعی و ایده آل این بود حزبی سکولار بر سوریه مسلط می شد که مخالفان سوری نیز بتوانند با آن متحد شوند و آمریکایی ها و اروپایی ها را راضی کنند. همچنین می شد به راحتی حزب اسلام گرای نسبتاً معتدل مانند اخوان المسلمین را وارد چرخه سیاست کرد که خواسته ترکیه را برآورده کند و با مخالفت آمریکا و اروپا مواجه نشود. اما چرا بر تسلط جبهه النصره اصرار شد؟
رژیم صهیونیستی با این تغییر و تحول دو هدف اصلی دارد:
نخست، پایان دادن به حضور ایران و توقف کمک مالی و تسلیحاتی به حزب الله: برای رژیم صهیونیستی بقا یا پایان کار روسیه در سوریه اهمیت چندانی ندارد. مگر اینکه بخواهند از اسد حمایت کنند. برای آنها ادامه نیافتن کمک تسلیحاتی به حزب الله از سوی ایران مهم است و ترجیح می دهند بخشی از سوریه را به نفع ترکیه، کردها یا خودشان تصرف کنند تا کنترل ها بهتر انجام شود، همان اقدامی که به تازگی در جولان اتفاق افتاد.
دوم، نابودی سوریه، تجزیه آن و ایجاد دولت های کوچک مبتنی بر بنیان های قومی، مذهبی و فرقه ای متضاد با یکدیگر: این هدف تنها در صورت تسلط یکی از گروه های تروریستی-تکفیری و تداوم کشتار، خونریزی و گسترش ویرانی ها در سوریه محقق می شود؛ گروه تروریستی که بتواند به صلح اجتماعی پایان دهد و جامعه سوریه را از هم بپاشاند، چیزی که جبهه النصره اکنون آن را برعهده دارد.
این موضوع مستلزم متقاعد کردن ترک ها، آمریکایی ها و اروپایی هاست. با الجولانی (شاید یک یا دو سال بیشتر یا کمتر) توافق شد در مرحله نخست سخنرانی معتدل و متفق القولی ارائه و در آن تمام شروط و الزامات ترکیه، آمریکایی، اروپایی و بیش همه النصره برآورده شود تا این گروه هیچ اعتراضی نداشته باشد، حتی اگر آن اعتراض به رژیم صهیونیستی و قتلعامهای وحشتناک علیه مسلمانان، زنان و کودکان غزه باشد.
بی تردید آینده ای که در چارچوب برنامه ریزی رژیم صهیونیستی برای منطقه طراحی شده بسیار خطرناک خواهد بود و کشورهای عربی و اسلامی موظفند تمام تلاش خود را برای حفظ وحدت سرزمینی سوریه و مقابله با نقشه مخرب رژیم صهیونیستی به کار گیرند. دولت عراق نیز باید برای برقراری روابط متوازن برادرانه در راستای منافع ملی خود و در چارچوب تحولات منطقه به فکر برقراری روابط متوازن میان دو ملت برادر عراق و سوریه باشد.
درباره عراق، اگر فساد حاکم بر ساختار اداری از بین برود و کشور با صلاحیت ها و قابلیت هایی که دارد به ثبات برسد و به توسعه واقعی دست یابد، می تواند خطری واقعی برای صهیونیست ها ایجاد کند
مصر، عربستان، اردن، لبنان، لیبی، یمن، عراق و آنچه از فلسطین باقی مانده است، یعنی غزه هشت کشور عربی اطراف رژیم صهیونیستی به جز سوریه هستند که صهیونیست ها در پروژه «خاورمیانه جدید» روی آنها برنامه ریزی می کند و خطرناک ترین نقشه ها علیه عربستان و عراق است.
پس از ثباتی که بعد از بیش از یکصد سال در عربستان به وجود آمد، توسعه همه جانبه، جهشهای کیفی در همه زمینهها، ظهور نسلی آگاه و تحصیلکرده و صنایع ممتاز، خطر واقعی برای رژیم صهیونیستی است و دیگر سیاست های عادی سازی روابط و نزدیک شدن به رژیم صهیونیستی کارساز نخواهد بود، زیرا برای هیچ کشور عربی یا اسلامی نزدیک شدن به به رژیم صهیونیستی مفید نیست. رژیم صهیونیستی نمیخواهد سناریوی زمان شاه در ایران که قویترین متحدش در غرب آسیا بود، تکرار و عربستان همچون ایران یک شبه به دشمن قسم خورده اش تبدیل شود؛ سناریویی که در زمینه هر کشور اسلامی قابل تکرار است.
درباره عراق، اگر فساد حاکم بر ساختار اداری از بین برود و کشور با صلاحیت ها و قابلیت هایی که دارد به ثبات برسد و به توسعه واقعی دست یابد، می تواند خطری واقعی برای صهیونیست ها ایجاد کند؛ بنابراین تل آویو نمی خواهد اجازه دهد بغداد به ثبات برسد و تلاش می کند مانند سیاست صهیونیستی دولت جو بایدن که سال 2006 میلادی خواستار تقسیم عراق به سه کشور کوچک شیعه، سنی و کُردی شد، این کشور را تکه تکه کند.
نقشه رژیم صهیونیستی این بود داعش در سال 2014 موصل را اشغال کند، اما داعش به وسیله نیروهای مردمی پس از فتوای مرجعیت شیعی شکست خورد و حالا نوبت به جبهه النصره رسیده است. امیدواریم خط مشی کنونی النصره با سیاست های تکفیری قبل تفاوت داشته باشد، اما در صورت ادامه سیاست های قبلی، بیم آن می رود از آن در آینده ای نزدیک به عنوان سرنیزه ای برای ضربه زدن به عراق، عربستان سعودی، اردن، مصر، فلسطین و یمن استفاده شود.