به گزارش «راهبرد معاصر»؛ دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا از زمان روی کار آمدن در ماه گذشته، مجموعهای از مواضع برجسته را مطرح کرده است که نشان میدهد کشورش قصد دارد بدون رقیب و یک جانبه بر تخت نظم جهانی بنشیند.
چارچوبی که وی برای تغییر هندسه نظم جهانی ترسیم کرد، به محدودیتهای تحقیق در زمینه چگونگی تدوین سیاستهایش به گونهای که متحدان و مخالفان را به فایده داشتن پذیرش یکجانبه گرایی و تضمین موقعیت رهبری آمریکا به عنوان عامل منفعت جهانی متقاعد کند، پایبند نبود. ترامپ فراتر از آن چیزی را می خواهد که میتوان به عنوان رفتار ماورای قدرت درک کرد تا اجازه داشته باشد در چارچوب نظم تاریخی ای که در آن آمریکا حاکم بود، شروطش را تحمیل و روابط متقابل قدرت های بین المللی را ترسیم کند.
اشتباه است اگر تصور شود مسیری که ترامپ در پیش گرفته، تنها بازتابی از شخصیت و جاه طلبی شخصی اش است
تأیید روند احیای کانال پاناما، تغییر نام خلیج مکزیک یا به دست گرفتن مالکیت گرینلند، تعیین چشم انداز صلح اوکراین و غرب آسیا یا مهار توسعه اقتصادی چین نمی تواند در چارچوب رفتار یا راهبردهایی طبقه بندی شود که از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به رسمیت شناخته شده بود و با واقعیت امروز جهان قابل مقایسه نیست.
بیان این نکته ضروری است، اینکه اشتباه است اگر تصور شود مسیری که ترامپ در پیش گرفته، تنها بازتابی از شخصیت و جاه طلبی شخصی اش است. آمریکا راهبردهایش را بر مبنای خواستههای لحظه ای رئیسجمهور یا تیمش نمیسازد، بلکه آنها بر مبنای فعالیت تعاملی متبلور میشوند که در آن تأثیرات مختلف با هم تداخل دارند؛ این روند از مراکز پژوهشی دولتی آغاز میشود و تنها به «دولت عمیق» و برخی متفکران کهنهکار سیاسی ختم نمیشود، هرچند جکیده بررسی ها می تواند بر تفکرات رئیسجمهور یا تیمش تأثیر بگذارد.
می توان نتیجه گرفت، محدودیت های زیاد اتخاذ شده به وسیله رئیس جمهور آمریکا بیشتر بیانگر سازوکارهای تصمیم گیر در این کشور است که در قالب برنامه های اجرایی یا دستورات مختلف نمود می یابند.
بر این اساس، افکار عمومی حق دارد درباره سیاستهای کنونی آمریکا از نظر اهداف مورد نظر یا نتیجه ای که ممکن است در دستیابی به آن موفق شود، سؤال بپرسد. این در حالی است که نظم جهانی بی سروصدا و با وجود هیاهویی که همیشه در ظاهر و اظهارات رئیس جمهور آمریکا پدیدار می شود، در حال حرکت به سمت چندجانبه گرایی است.
در توصیف مقدماتی میتوان گفت، مسیر کنونی نشاندهنده کنار گذاشتن آشکار روندهای حاکم بر رفتار آمریکا در دوره پسا جنگ سرد است، زیرا در مرحله قبل ثابت شد سیاست یکجانبهگرایی آمریکا با متحدانش به گونهای وارد چالش نشد که بتواند تفاوت راهبردی را نشان دهد، بلکه ترامپ همیشه تلاش میکند برخی تفاوتها حفظ شوند.
تعریف آمریکا از یکجانبه گرایی از دوران جورج بوش پدر، باعث شد نقش و جایگاه متحدان را نادیده نگیرد، بلکه همواره هدفش تضمین رهبری و برتری خود بوده است. در سالهای اخیر، رویدادهای بینالمللی تحولاتی را در رفتار قدرتهای رقیب آمریکا ایجاد کرده است، زیرا آنها در تعریف حاکمیت یا منافعشان از مرزهای جغرافیایی فراتر رفتهاند تا در محیط منطقهای خود یا در بُعد بینالمللی حرکت کنند و فراتر از آن چیزی است که در برخی موارد میتوان «دفاع پیشگیرانه» تلقی کرد.
با نگاهی کلی به رفتار کشورها به راحتی می توان به جدی بودن حرکتشان در مخالفت با رویکرد آمریکایی ها پی برد
تحرکات جهانی در چارچوب برخی گروه های بین المللی همچون بریکس، شانگهای و ... علاوه بر فعالیت نظامی و امنیتی یا توسعه اقتصادی ای که برخی مانند ایران، چین و روسیه بی محابا به عنوان هدف حفظ امنیت ملی خود تعریف می کنند، چارچوب ایدئولوژی بین المللی ای را شکل می دهد که لازمه تغییر از جهان تک قطبی به چند قطبی است.
بنابراین، میتوان تخمین زد رفتار کنونی آمریکا در چارچوب واکنشی با هدف سازماندهی جنبش متقابل و هدفش منصرف کردن قدرتهای بینالمللی از رفتارشان و تهدید به مجازات و پیامدهایی است که معمولاً دیگران قادر به تحمل نتیجه اش نیستند.
با مطالعه تاریخ آمریکا می توان دریافت، دولت های مختلف اغلب سیاست حاشیه ای را در پیش گرفته اند، زیرا معتقد بودند رویکرد افزایش تنش و سیاست فشار حداکثری می تواند سایر کشورها را به سمت امتیاز دادن سوق دهد. اگر واقعیت آمریکا در دوره پس از حملات 11 سپتامبر را تحلیل کنیم، میتوان نتیجه گرفت این سیاست رکن اصلی دولتهای مختلف بوده است. بر این اساس، تحلیل واقعیت کنونی با ارزیابی جدی بودن قدرت های بین المللی در دستیابی به هدف اعلام شده، یعنی حرکت به سوی چندجانبه گرایی ضروری است.
هرج و مرج ایجاد شده به وسیله آمریکا به وسیله اشغال برخی کشورها و سرنگونی رژیم های آنها، علاوه بر تلاش آشکار برای سرنگونی برخی قدرت های بین المللی و برخوردها با متحدان بر این اساس که منافع آمریکا تنها نیروی محرکه نظام بین الملل است، مخالفان و متحدان را به سوی توافقی بر سر ضرورت تضعیف نظام بین المللی مطابق با عوامل تعیین کننده آمریکایی سوق داد.
با نگاهی کلی به رفتار این کشورها به راحتی می توان به جدی بودن حرکتشان در مخالفت با رویکرد آمریکایی ها پی برد. اگر این مخالفت را با آنچه به تازگی ترامپ اعلام کرد مقایسه کنیم، عمق شکاف میان آنچه آمریکا به دنبالش است و آنچه قدرت های بین المللی می توانند بپذیرند، روشن می شود.
میتوان تخمین زد رفتار کنونی آمریکا که ترامپ ترویج میکند، اثرات نامطلوبی بر آمریکا خواهد داشت، بهطوری که نتیجه تنشی که به دنبالش است، این کشور را به سمت رانده شدن سخت از سوی مجامع بینالمللی سوق میدهد که ناگزیر موجب کاهش نقش بین المللی آمریکا می شود.