شکست سهیلا منصوریان در بازی‌های جهانی چنگدو واژگونی خودروی زائران در محور امیدیه - ماهشهر ۴ کشته و مصدوم بر جای گذاشت وقوع زلزله قدرتمند ۶.۱ ریشتری در ترکیه وعده پرسپولیس پس از تجمع هواداران: ۲ بازیکن دیگر جذب می‌کنیم مصدومیت ۱۳ نفر بر اثر واژگونی ون زائران اربعین کشتی فرنگی ایران نایب قهرمان شد این مهاجم ایرانی بهترین بازیکن فصل گذشته لیگ امارات شد سردار آزمون برنده توپ طلای امارات شد + فیلم آخرین وضعیت آتش‌سوزی گسترده در انبار ساختمان شماره ۲ ساوه پیوستن مهاجم ۱۸ ساله به استقلال/پدیده جوان فوتبال اهواز کیست؟ مریم آزمون سرمربی تیم فوتبال زنان پرسپولیس شد پایان روز نخست بسکتبال کاپ آسیا با برد چین تایپه + نتایج رقابت‌ها نواف سلام: ارتش به تدوین طرحی برای انحصار سلاح مکلف شده است سرکنسول ایران در هرات: راه برای ورود قانونی اتباع افغانستان بسته نیست سخنگوی سپاه: معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی به‌نفع ایران تغییر کرده‌اند اسپانیا: الحاق غزه و کرانه باختری را هرگز به‌رسمیت نمی‌شناسیم

دختر ۱۶ ساله از ترس پدر معتادش به پلیس پناه آورد

۱۶ سال بیشتر ندارم و در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کنم اما تا الان زندگی گرم و خوشی را کنار خانواده تجربه نکردم. از وقتی که یادم می آید پدرم به شیشه اعتیاد دارد. در خانه ماچیزی جز جنگ و دعوا و فحاشی وجود ندارد. مادرم به خاطر اینکه خرج خانه را بدهد به ناچار از یک پیرزن تنها پرستاری می‌کند و بیشتر اوقات شب‌ها هم از سر کار نمی‌آید. پدرم هم که حس مسئولیت پذیری در او مرده بود با پولی که از مادرم به زور می گرفت،مواد مصرف می کرد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۸ - ۳۱ فروردين ۱۴۰۴ - 2025 April 20
کد خبر: ۲۷۶۰۴۸

به گزارش راهبرد معاصر؛ یک روز آن قدر دعوای آن‌ها شدت گرفت که با چاقو به سوی مادرم حمله ور شد. من از ترس این که مبادا او را بکشد خودم را سپر مادرم کردم، اما پدرم فرقی به حالش نکرد و نتوانست خشمش را کنترل کند. او چاقو را بالا برد و من از شدت ترس چشمانم را بستم.
ناگهان روی بازویم داغ شد، چشمانم را که وحشت زده باز کردم تیغه چاقو بازویم را خراش داده بود. در همین حال مادرم که خودش را می‌زد و گریه می‌کرد، بغل کردم و آن روز سیاه گذشت. از آن به بعد مادرم بی، چون و چرا همه حقوق خود را در اختیار پدرم می‌گذاشت و او آن را دود می‌کرد. یک هفته‌ای بود که مادرم را از کار بیرونش کرده بودند و به سختی هزینه زندگی را تامین می‌کردیم.
پدرم گفت: برو سرکار وگرنه دخترانت مجبور می‌شوند برایم مواد جور کنند. به همین دلیل مادرم دربه در دنبال کار بود تا از ما در برابر این اتفاق مواظبت کند. بالاخره در یک کارخانه‌ای که کسی معرفی کرد، مشغول کار شد و اوضاع به روز‌های قبل برگشت. یک روز که پدرم در خانه مواد می‌کشید، دوستش هم آمد و اورا هم مهمان کرد. دو نفر‌ی تا می‌توانستند شیشه مصرف کردند. من هم از ترس از اتاقم بیرون نیامدم. ناگهان خواهر ۱۴ ساله‌ام  از مدرسه آمد. ترس همه وجودم را فراگرفت که مبادا برایش اتفاقی بیفتد. خواهرم کوله پشتی اش را محکم‌تر گرفت و می‌خواست سریع به اتاقش برود که رفیق پدرم اورا گرفت و قصد تعرض به او را داشت. پدر بی غیرتم که سرش به بساطش گرم بود، برایش مهم نبود. از اتاق بیرون رفتم و با این دستان بی رمقم او را زدم و هرطور بود خواهرم را از دام او نجات دادم. پا برهنه به داخل خیابان دویدیم. چند ساعتی گذشت و ما جرئت بازگشت به خانه را نداشتیم. این بود که تصمیم گرفتم با خواهرم به  کلانتری بیایم و موضوع را به پلیس اطلاع بدهم. امیدوارم روزی این روز‌های سیاه پایان یابد و ما هم رنگ خوشی را به خود ببینیم، اما‌ای کاش…

اهمیت ادعای این دختر نوجوان موجب شد تا سرهنگ مجتبی حسین زاده (رئیس کلانتری رسالت مشهد) دستور‌های ویژه‌ای را برای بررسی دقیق این ماجرا در دایره مددکاری اجتماعی صادر کند. /روزنامه خراسان

کلمات کلیدی: اعتیاد حوادث
ارسال نظر