توطئه صهیونی از ایران تا سومالی

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ آنچه نظرسنجیهای اخیر رژیم صهیونیستی در مورد افزایش احساس تهدید از سوی کشورهای همسایه، افزایش نگرانی در مورد ایران و کاهش جایگاه بینالمللی اشغالگران آشکار میکند، چیزی بیش از ظاهرسازی تبلیغاتی برای روایت امنیتیِ به دقت مدیریتشده نیست.
صهیونیسم با بحرانی بیسابقه روبروست که با شکاف اجتماعی عمیق داخلی آغاز میشود و صهیونیستها آن را بزرگترین تهدید برای موجودیت خود میدانند
این نظرسنجیها موازنه واقعی قدرت در منطقه و ماهیت واقعی روابط بین رژیم صهیونیستی و همسایگانش را منعکس نمیکنند؛ بلکه نیاز عمیق داخلی و خارجی این رژیم را به بازتولید ترس به عنوان ابزاری برای حکمرانی، بهانهای راهبردی و پلی برای جنگی آشکار میکنند که تصمیمش هنوز در تلآویو گرفته نشده، اما همچنان گروگان محاسبات آمریکاییهاست.
رژیم صهیونیستی با تفکر سرسختانه و بیتفاوت خود، به خوبی میداند ایران، ترکیه، مصر، عربستان و قطر به معنای کلاسیک آن کشورهای متخاصمی نیستند. نتیجه نظرسنجیها جنجالهای منطقهای گستردهای برانگیختهاند. رابطه با مصر با توافقات امنیتی قوی اداره میشود که مرز جنوبی را به آرامترین مرز در تاریخ این درگیری تبدیل کرده است. عربستان با وجود تمایل نداشتن به عادیسازی رسمی روابط، حتی اگر لباس صلح سرد به تن داشته باشد، به بخشی از معادلات امنیتی و اقتصادی متقاطع تبدیل شده است.
ترکیه با وجود تنشهای لفظی، به وسیله کانالهای مخفی که برای هر دو طرف شناخته شده است، همچنان شریک تجاری و امنیتی به شمار می رود. قطر دشمن نیست، بلکه بازیگر اصلی در مدیریت بحرانهای غزه و ترتیبات کاهش تنش است و نقش مستقیم و علنی زیر چتر آمریکا ایفا میکند. اگر این واقعیتها هستند، پس چرا رژیم صهیونیستی اصرار دارد به طور ساختاری ایده محاصره و تهدید را ترویج کند؟
پاسخ نه در نیات این کشورها، بلکه در مخمصه خود رژیم صهیونیستی نهفته است. صهیونیسم در حال حاضر با بحرانی بیسابقه و چندوجهی روبروست که با شکاف اجتماعی عمیق داخلی آغاز میشود و حدود ۵۹ درصد صهیونیستها آن را بزرگترین تهدید برای موجودیت خود میدانند. این بحران با بحران مشروعیت بینالمللی خفهکننده پس از جنگ غزه، فروپاشی تصویر پوشالی ارتشی شکستناپذیر و رهبری سیاسی در محاصره به نخست وزیری بنیامین نتانیاهو که در محاصره فساد و شکست قرار دارد و آینده سیاسی و شخصیاش در معرض تهدید است، افزایش می یابد.
در چنین شرایطی تهدید خارجی به نیاز مبرم داخلی و تهدید ایران به ابزاری طلایی برای بازتنظیم اولویتها، منحرف کردن توجهات از اختلافات داخلی و متحد کردن صهیونیست ها پشت دشمنی خیالی تبدیل میشود.
اینجاست که اغراق در نتیجه نظرسنجیها مطرح میشود. وقتی ۷۵ درصد صهیونیستها میگویند ایران تهدیدی برای موجودیت آنهاست، این نشاندهنده ارزیابی اطلاعاتی دقیق نیست، بلکه نشان دهنده موفقیت دستگاه امنیتی در تبدیل اضطرابهای سیاسی و اجتماعی به ترسهای نظامی است. رژیم صهیونیستی به ایران هراسی و وجود ایران به عنوان دشمن دائمی و اصلی نیاز دارد. این موضوع نظامیسازی جامعه صهیونی را توجیه میکند، به رژیم اختیار اخلاقی نامحدود داخلی و بینالمللی میدهد و منطقه را در حالت تنش دائمی نگه میدارد که در خدمت پروژههای توسعهطلبانه است.
ارتباط بین این لفاظیهای پوپولیستی و افشاگریهای همزمان در مورد آمادگی نتانیاهو برای ارائه اطلاعات جدید به دولت آمریکا، صرفاً موضوعی جزئی نیست. رژیم صهیونیستی با دقت این دو مسیر را هماهنگ میکند؛ در داخل ترس القا، در حالی که در خارج، به ویژه در واشنگتن روایتی از تهدید قریبالوقوع به خورد آنها داده میشود. هدف، ایجاد محیط سیاسی و روانی است که هرگونه تجاوز آینده را به عنوان ضرورت دفاعی و نه گزینه تهاجمی جلوه دهد. گزارشها در مورد هزاران موشک ایرانی، بازسازی پدافند هوایی یا حرکات غیرمعمول سپاه پاسداران بیشتر تبلیغاتی است تا به عنوان اقدامی قطعی، زیرا آنچه مورد نیاز است حقیقت نیست، بلکه ایجاد موقعیت است.
رژیم صهیونیستی نمیتواند به تنهایی هزینه جنگ را متحمل شود و بنابراین تصمیم نهایی همچنان به چراغ سبز آمریکا بستگی دارد، نه تنها از نظر نظامی، بلکه از نظر سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک.
محاصره نرم که از یمن تا اریتره، بخشی از سومالی، اتیوپی و سودان امتداد دارد، نیازی به شلیک حتی یک گلوله ندارد
خطرناکترین جنبه این سناریو، صرفاً احتمال جنگ نیست، بلکه عملکرد خود تهدید است. رژیم صهیونیستی با وجود داشتن قویترین زرادخانه نظامی منطقه و گستردهترین شبکه لابی های بینالمللی، خود را به عنوان رژیمی تهدید شده در محیطی خصمانه بازتولید میکند. این تناقض عمدی به آنها اجازه میدهد تا نقشهای قربانی و متجاوز را با هم ترکیب کنند، به دنبال محافظت باشند و همزمان مرتکب تجاوز شوند و از لفاظیهای ترس در کنار برنامههای توسعهطلبانه استفاده کنند.
در این زمینه، معماری ترس را نمیتوان از جغرافیا جدا کرد. به رسمیت شناختن آنچه که آن را «سومالیلند» مینامد، به وسیله رژیم صهیونیستی حرکت دیپلماتیک مجزا نیست، بلکه بخشی از راهبرد برای تغییر رویارویی از شام به دریای سرخ است. رژیم صهیونیستی با این طرز فکر عمل میکند که خلاءهای ژئوپلیتیکی به جا مانده از قدرتهای ضعیف عرب را پر کند، مثلث خطرناکی شامل خود، اتیوپی و «سومالیلند» بسازد و به این ترتیب جای پای نظامی و اطلاعاتی در یکی از بحرانیترین آبراههای جهان ایجاد کند. این اقدام، رژیم صهیونیستی را از رژیم دفع کننده تهدیدها به رژیم ایجادکننده تهدیدها تبدیل، هویت عربی را در دریای سرخ تضعیف و به طور مستقیم منافع عربستان و مصر را تهدید میکند.
بهره سخن
عربستان امروز با پروژهای خطرناکتر از هر تهدید نظامی مستقیمی روبروست. محاصره نرم که از یمن تا اریتره، بخشی از سومالی، اتیوپی و سودان امتداد دارد، نیازی به شلیک حتی یک گلوله ندارد. این پروژه بلندمدت، مبتنی بر سرمایهگذاری و قانون، اما بسیار خطرناک است. در مورد مصر، این کشور در بحبوحه سکوت اعراب و ناتوانی راهبردی، با تهدید دوگانهای برای امنیت دریایی و آبی خود روبروست.
رژیم صهیونیستی در حال آماده کردن صهیونیست ها برای پذیرش جنگ، متحدانش را برای توجیه آن و منطقه را برای مرحله جدیدی از هرج و مرج مدیریت شده آماده میکند. دشمن در اینجا واقعی نیست، بلکه ابزاری سیاسی است و ایران علت نیست، بلکه بهانه است. با وجود این، تصمیم واقعی در واشنگتن باقی خواهد ماند، زیرا جنگها در این منطقه با موشکها آغاز نمیشوند، بلکه با تأیید آمریکا آغاز میشوند.