به گزارش راهبرد معاصر؛ فیلم از زاویه ای به داستان ورود می کند که شاید یکی از تراژیک ترین بخش های داستان است. یعنی ماجرای ازدواج برادر عبدالمالک ریگی یکی از تروریست هایی که در پاکستان ساکن است. فیلم در بخش ابتدایی ماجرای عشق و عاشقی دختر و پسر را روایت می کند و در چند گریز داستانی نیز نسبت به خطرناک بودن خانواده پسر هشدار می دهد. دست فیلم از ابتدا روست و مخاطب منتظر وقوع جنایت است. به همین دلیل آبیار در روایت ابتدایی سرعت بخرج می دهد تا به فاجعه برسد. در همین سرعت نیز شخصیت پردازی ها ناقص می ماند و کاراکترها به تیپ تقلیل پیدا می کنند.
بخش دوم فیلم، با اعلام خطر از سوی دختر و تلاش برای رفتن از ایران و فرار از دست خانواده پسر رقم می خورد. از چاله به چاه افتادن و از ایران به پاکستان رفتن. مخاطب می داند که قرار است در ادامه این روند با جنایت روبرو شود.
فیلم تلاش می کند داستانش را بگوید و دچار لکنت نشود اما همین تلاش باعث شده تا حواس فیلمساز از نکات ریز اما مهم پرت شود.
فیلم عبدالمالکی را نشان می دهد که درباره اسلام سخن می گوید، اسلامی خشن و غیر رحمانی که سبب این رفتار اوست. فیلم در همین حد باقی می ماند و هیچ جوابی به سخنان ریگی درون متن فیلم نمی دهد. حتی از وابسته بودن او به بیگانه و تطمیع شدنش نمی پردازد و تنها به یک دیالوگ که فیلم پسرت را در العربیه ببین بسنده می کند. فیلمساز فرض گرفته که مخاطبان فیلم همه طرفدار اسلام هستند و همه می دانند العربیه متعلق به آل سعود و وهابیت است.
همچنین فیلم هیچ نیروی امنیتی باز دارنده مهم و درست و درمانی را علیه این گروهک تروریستی نشان نمی دهد. یعنی مخاطب برای شخصیت های فیلم هیچ راهی جز مرگ نمی بیند زیرا هیچ نیروی بیرونی ای وجود ندارد که انها را نشان بدهد.
خام و ناپخته بودن آبیار برای روایت چنین درام مهمی که درباره گروهک جندالله و عبدالمالک ریگی است به این روایت صدمه زده است. حتی اگر مخاطب تحت تاثیر قرار بگیرد و از خشونت فیلم متاثر شود اما اسلام حقیقی در فیلم کجا جلوی ریگی قد علم می کند؟ پس نیروی امنیتی ایران کجاست؟ فقط در انتهای فیلم با چند خط به دستگیری و اعدام اشاره می کند و هیچ پیوند داستانی ای نسبت به این سوالات وجود ندارد.
علت اجازه ساخت چنین فیلمی به آبیار عجیب است. فیلمساز بیشتر از اینکه درگیر روایت این درام امنیتی سیاسی باشد، درگیر رفع اتهام از دیگر مردمان بلوچ است که عبدالمالک اینطور بود و باقی اینطور نیستند. رسیدن به این معنا اما از پرداخت دیگر اجزاء مهم فیلم مانند نمونه های بالا فیلمساز را باز داشته است.
البته سوال اصلی اینجاست که آیا آبیار اصلا دغدغه این سوالات را داشته است؟ آیا وقتی فیلمسازی قرار است به سراغ روایت گروهک تکفیری جندالله برود، نباید نسبت به این سوالات در فیلمش موضع داشته باشد؟
«شبی که ماه کامل شد» بدلیل ویترینش یعنی روایت اولین بار گروهک تروریستی جندالله فیلم مهمی است اما به قطع بعد از دوباره دیدن، این ذوق زدگی از بین می رود و این کم کاری های در جزییات و اثر گذاری منفی اش خود را نشان خواهد داد. تصویر بی پرده خشونت خود بخشی از تبلیغ خشونت است و کارکرد منفی دارد.
فیلمساز بیشتر از اینکه درگیر روایت این درام امنیتی سیاسی باشد، درگیر رفع اتهام از دیگر مردمان بلوچ است که عبدالمالک اینطور بود و باقی اینطور نیستند. رسیدن به این معنا اما از پرداخت دیگر اجزاء مهم فیلم مانند نمونه های بالا فیلمساز را باز داشته است.
وقتی بر اساس یک داستان واقعی فیلمی ساخته می شود باید حواسش به این جزییات باشد. مخاطب وقتی می فهمد تمام شخصیت های فیلم حتی فائزه و شهاب واقعی هستند، باید فیلمساز حواسش باشد که باقی جزییات نیز برای مخاطب واقعی به نظر می رسد. پس این واقعیت باید فکر شده تر به نمایش در می آمد که یک، پاسخی به سخنرانی های ریگی تروریست درباره اسلام باشد و دو، دستگاه امنیتی ایران را در مهار این تروریست نمایش بدهد. نه اینکه درگیر داستان عاشقانه اش بشود و از پاسخگویی و نمایش این نکات مهم برای مخاطب عامی که نه اسلامش اسلام است و نه نسبت به دستگاه امنیتی شناخت دارد، تحت تاثیر منفی نسبت به فیلم قرار نگیرد.
شاید باید برای چنین فیلمی، فیلمساز با تجربه تری انتخاب می شد تا بجای رفع بحران، بحران تازه ای را فیلم بواسطه بی جواب گذاشتن اتهاماتی که ریگی نسبت به اسلام نسبت می دهد و دستگاه امنیتی بی دست و پایی که فیلم نشان می دهد، خلق نکند.