به گزارش راهبرد معاصر، از همان روز نخست ترور حاج قاسم سلیمانی در عراق علاوه بر اعتراضات عمومی و مطالبه انتقام سخت؛ آنچه از مسئولین خواسته میشد؛ پیگیری حقوقی و بینالمللی این حادثه در مجامع قضایی بینالمللی بود؛ مطالبه ای که همان روزهای ابتدایی با گفتگوی رئیس قوه قضائیه با همتای ایشان در عراق شروع شد؛ آیت الله رئیسی اما علاوه بر شأن ریاست قوه قضائیه و پیش از آن نیز ارتباط نزدیکی با حاج قاسم سلیمانی داشت، ارتباطی که ایشان گوشههایی از آن را در گفتگوی اختصاصی با «ویژهنامه مکتب حاج قاسم» بیان کرد. وی از «خادمی حاج قاسم» و «زیارتش در داخل ضریح رضوی(ع)» تا «جلسات مشترکشان با سید حسن نصرالله» را برای ما روایت کرده است. رئیس قوه قضائیه در این گفتگو به اهمیت خون حاج قاسم و تشابه آن با خون آیت الله شهید بهشتی نیز اشاره کرد؛ گفتگویی خواندنی که در ادامه می آید:
تشکر میکنیم از فرصتی که برای گفتگو درباره شهید بزرگ انقلاب اسلامی، حاج قاسم سلیمانی در اختیار ما قرار دادید. بهتر است ابتدا از ظرفیت جریانسازی چهره حاج قاسم سلیمانی بگوییم. از نظر شما ظرفیت این شهید برای تاثیرگذاری در معادلات داخلی و جهانی چگونه است؟
بسم الله الرحمن الرحیم. حاج قاسم سلیمانی از آن چهرههایی است که هم از نظر فکر و اندیشه و بینش و هم از لحاظ ابعاد ویژه شخصیتی، در زمانه ما یک انسان منحصر به فرد است. رهبر معظم انقلاب هم بر همین اساس از زمان شهادت حاج قاسم سلیمانی به شیوههای مختلف، این شهید عزیز را به عنوان یک الگو مطرح کردند. ایشان در پیام تسلیتشان حاج قاسم سلیمانی را دانشآموخته و درسآموخته مکتب امام خمینی «رحمه الله علیه» معرفی کردند و در اجتماعات مختلف به بیان شاخصهای شخصیتی حاج قاسم سلیمانی به عنوان یک الگو پرداختند. قله فرمایشات رهبر انقلاب درباره شهید سلیمانی در نماز جمعه تهران است که حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را به عنوان مکتب معرفی کردند.
اینها نشانه است برای اینکه بدانیم حاج قاسم سلیمانی به خودی خود یک ظرفیت بزرگ است و نیازی نیست ما برای این نام ظرفیتسازی کنیم، فقط کافی است به این ظرفیت به عنوان یک مکتب شکل گرفته در دوران معاصر ما پرداخته شود. حاج قاسم سلیمانی ظرفیت ملی، منطقهای و جهان اسلام و ظرفیت جهانی دارد. خداوند متعال تفضل کرده و این ظرفیت را به او داده و کافی است ابعاد آن شکافته شود.
برای آنکه بخشی از ظرفیت وجودی حاج قاسم سلیمانی را در این دوران تبیین کنم، بهتر است به یک مثال تاریخی رجوع کنیم تا روشن شود که اثر این خون پاک و شهادت این مرد خدا در دوران ما تا چه میزان بزرگ بوده است.
در مقطعی که شهید بهشتی به شهادت رسید کشور گرفتار جریان پلید نفاق و جریان نفوذی بنیصدریها بود. نفوذ جریان نفاق بسیار گسترده بود، جریان بنیصدر هم به دنبال آن بود انقلاب را در همان سالهای آغازین از مسیر منحرف کند. آنجا سخنان، روشنگریها و هدایتهای افراد با بصیرت وجود داشت که آن زمان فریاد زدند و البته این فریادها هم در رسوایی این جریان موثر بود، اما شاید در آن مقطع هیچ خونی مثل خون شهید بهشتی نمیتوانست کشور را در مقابل جریان نفاق و حرکت بنیصدریها بیمه کند.
مصونسازی کشور در مقابل جریان نفاق و جریانی که دشمنان ساخته بودند با خون مطهر آقای بهشتی امکانپذیر بود و بعد از این شهادت بود که جریان نفاق برای همه رسوا شد و از عرصه سیاست توسط مردم کنار گذاشته شد، خون شهید بهشتی این خصوصیت را داشت.
اثر خون بر زمین ریخته حاج قاسم سلیمانی هم در این مقطع شباهت به اثر خون بر زمین ریخته شهید بهشتی دارد. درست در شرایطی که امریکا در منطقه به دنبال نفوذ هر چه بیشتر بود، بواسطه مقبولیت اجتماعی که حاج قاسم سلیمانی در داخل و منطقه داشت و جایگاهی که از لحاظ راهبردی و دیپلماتیک در غرب آسیا پیدا کرده بود، یک وحدت و مصونسازی در منطقه ایجاد شد. شعاری که «امریکاییها باید منطقه را ترک کنند» از خواستههای بهحقی است که امروز آهنگ منطقه شده است. نه فقط آهنگ ملت ایران بلکه آهنگ منطقه این است که «امریکاییها باید از منطقه خارج شوند». نفرتی که امروز در منطقه نسبت به امریکا ایجاد شده است مسبوق به سابقه نیست. همیشه نسبت به امریکاییها نفرت بوده است، اما به این میزان گسترده که در میان همه ملتهای منطقه حتی ملل جهان و کشورهای مستقل و دولتهایی که خودباخته و مأمور از طرف امریکاییها و انگلیسیها نیستند بیسابقه است.
حکم خودباختههایی مثل آل سعود و آل خلیفه جداست، ولی عموم ملتها و دولتهای مستقل از امریکاییها نفرت دارند و معتقدند راه نجات منطقه زندگی بدون امریکاییهاست. این نگاه، باور و اقدام در پرتوی خون حاج قاسم سلیمانی ایجاد شد. هیچ جریانی نمیتوانست تا این حد ملت منطقه را در جهت این خواسته بهحق هماهنگ کند.
گاهی افراد در سطح خانواده هستند و از طرف خانوادهشان حرف میزنند. در این صورت دغدغهشان خانوادهشان هست. مواقعی دایره وجودی او قدری توسعه مییابد و از طرف قوم و قبیلهاش حرف میزند. در این صورت دغدغهاش قوم و قبیلهاش است و حرفی که میزند به عنوان رئیس فامیل است. گاهی در سطح روستا، شهر یا استان و گاهی هم در سطح کشور است. یعنی گاهی وسعت و دایره وجودی فردی خودش، خانواده، قبیله و طایفه، شهر و منطقهاش نیست، بلکه وسعت وجودی پیدا کرده است که شامل استان و کشور میشود. دایره وجودی فرد به میزان اثرگذاری او و نقشآفرینی او سنجیده میشود، نه به ادعایی که فرد میکند. سخنی که قرآن در باره حضرت ابراهیم دارد بر همین مبناست. شخصیت حضرت ابراهیم به نحوی بود که دیگر شخص خودش نبود. متکلمین معتقدند گاهی وجود جمعالجمعی است. گاهی انسان خودش است و گاهی وجود جمعالجمعی است. یعنی وسعت وجودی است که خیلیها را شامل میشود. وقتی میگوید ما این کار را میکنیم یا نمیکنیم، یا باید بشود یا نباید بشود، این باید و نباید شخص خودش و قبیلهاش نیست. توسعه وجودی است که از طرف او صادر میشود. به شکلی میشود گفت نقش امام در جامعه به همین صورت است. امام یک نقش فردی و شخصی دارد و یک نقش وجودی به عنوان همه افراد امت. گاهی وسعت دایره وجودی افراد و اثرگذاریشان در جامعه به نحوی میشود که اینها فقط خودشان نیستند، حقیقتاً یک ملت و امت هستند.
حاج قاسم سلیمانی، یک مکتب بود و نه یک فرمانده و سازمان دهنده نظامی یا تشکیلاتی به این معنا که افغانستان را به دست افغانستانیها، عراق را به دست عراقیها، لبنان را به دست لبنانیها و سوریه را به دست سوریها حفظ کرد. حاج قاسم سلیمانی این نقش را بهخوبی ایفا کرد. ایجاد انگیزه تحرک، ایستادگی، مقاومت و تشکل مهمترین وجوه مکتب او بود و بر اساس آن مکتب ایده و تفکر، مقاومت در یمن شاهد تولد انصارالله شد. در سوریه این مکتب و تفکر شکل دیگری یافت. همان حزباللهی که در لبنان بود توسعه پیدا کرد و تبدیل به چند حزبالله با ملیتهای مختلف در کشورهای مختلف شد. دشمن همیشه نگران حزبالله لبنان بود، ولی مکتب حاج قاسم سلیمانی چند حزبالله در کشورهای مختلف منطقه پدید آورد که دیگر لبنانی نبودند.
اینطور نبود که کسی به اینها بخشنامه کرده باشد که شما موظفید فرمان حاج قاسم سلیمانی را اجرا کنید، اصلا ارتباط سازمانی و تشکیلاتی به معنای اداری آن بین تشکلها وجود نداشت. اینها احساس میکردند حاج قاسم سلیمانی با آنها رابطه گفتمانی، عاطفی، قلبی و دلی دارد، حرف او را و حرف مکتب او را، خواسته و آرمان خود میدانستند و میدیدند که او چه عاشقانه حاضر است برای این آرمان که آرمان آنها هم هست، جان خود را فدا کند. احساس میکردند حاج قاسم سلیمانی نقطهای است که میشود به او اتکا کرد و او را پناه قرار داد این موضوع خیلی مهم است.
خدا رحمت کند شهید ابومهدی المهندس را، در سفر آخر به عراق از او پرسیدم: «آقای ابومهدی! شما در عراق چه میکنید؟» جواب داد: «من سرباز حاج قاسم هستم.» کسی به او نگفته یا کسی یادش نداده بود که بگوید من سرباز حاج قاسم هستم، حتی نمیخواست تواضع کند. تمامی کسانی که حاج قاسم و ابومهدی را میشناسند میگویند ابومهدی ارادتی فوق نظامیگری و برادری مصطلح به حاج قاسم داشت .
اینها بخشنامهای و دستوری نیست. یک نظام دستوری نمیتواند چنین کاری بکند. آقای ابومهدی المهندس در عراق به عنوان چهرهای شاخص شناخته میشود. چه کسی اینها را به هم مرتبط میکند؟ اصلاً شکل اداری، سازمانی و بوروکراتیکی که امروز در نظام اداری ما رایج است نمیتواند اینها را به این شکل با هم مرتبط کند. این یک ارتباط گفتمانی، دلی و مکتبی است.
این ویژگیها از حاج قاسم سلیمانی شخصیتی ساخته بود که ایشان دیگر از خودش و ایران اسلامی نبود. او شخصیتی برای امت اسلامی بود. حاج قاسم به دنبال تقویت امت اسلامی و حرکت به سمت امت واحده اسلامی بود. دایره و وسعت وجودی شخصیت حاج قاسم جوری بود که ایشان فقط نسبت به ایران اسلامی، لبنان و یمن احساس مسؤولیت نمیکرد. حقیقتاً حاج قاسم نسبت به هر کسی که در هر جای عالم مظلوم واقع میشد احساس مسؤولیت میکرد و احساس میکرد باید به او کمکی شود.
جنابعالی از چه زمانی و از چه طریقی با ایشان آشنایی پیدا کردید؟ سابقه آشناییتان با حاج قاسم به دوران جنگ برمیگردد یا بعد از آن؟
بیشتر در دوران دفاع مقدس با اسم حاج قاسم سلیمانی و کارهایش آشنا شدم. قبل از آمدن به تهران در سال 1364 در بعضی از جلسات حاج قاسم را میدیدم. آشناییام با او به آن موقع برمیگردد. اما در سالهای بعد از دفاع مقدس آشنایی خیلی صمیمی بین ما به وجود آمد. آن سالها ایشان را به عنوان سردار سپاه میشناختم. ولی با شهید سردار همدانی آشناتر و رفیقتر بودم، چون همزمان در همدان مسئولیت داشتم. یک سال وقتی در سفری به کرمان، به بازدید از موزه دفاع مقدس که حاج قاسم با همکاری بچههای کرمان تاسیس کرده بود رفتم، بیشتر با قدرت فرماندهی و مدیریت و جاذبه شخصیت او آشنا شدم. اما نقطه عطف آشنایی ما از دوران مدیریت ایشان در سپاه قدس شکل گرفت. قبلاً با ایشان آشنایی کلی داشتم مثل آشنایی با دیگر فرماندهان عالی که آقای حاج قاسم هم یکی از آنها بود، اما در دوران سپاه قدس ارتباط ما ویژه شد. هم مأموریت سپاه قدس ویژه بود و هم نشستها و ارتباطات خاصتر و ویژهتر شد. در همان مسئولیت هم بود که ابعاد وجودی شخصیت حاج قاسم سلیمانی بیشتر روشن شد، والا در جریان دفاع مقدس لشکر کرمان و فرماندهی حاج قاسم و لشکر روحالله کار خیلی خوبی بود، اما در سپاه قدس ایشان به گونهای دیگر به چشم آمد.
رهبر انقلاب در بیان شخصیت حاج قاسم سلیمانی به نکته شجاعت و تدبیر توأمان در ایشان اشاره کردند. آیا مصداق، مورد یا خاطرهای دارید که این شجاعت و تدبیر توأمان برای کشور راهگشا بوده باشد؟
خیلی از فرماندهان ما شجاعت دارند، اما رهبر انقلاب فرمودند شجاعت همراه با تدبیر، آنهم تدبیری که از دشمن شناخت دقیق پیدا کند و از موقعیت فیزیکی دشمن و پایگاههای اجتماعی که دشمن به دروغ برای خودش ساخته است مطلع باشد. حاج قاسم در این قضیه بسیار با تدبیر عمل میکرد. گاهی که در میدان عملیاتی صورت میگرفت در کنارش حرکت دیپلماسی گستردهای هم انجام میداد. گاهی بعضی رایزنیها میتوانست بسیاری از حرکتهای نظامی را در جای خودش قرار بدهد. چه بسا حرکت نظامی درستی انجام میگرفت و با حرکت دیپلماسی نادرست حرکت نظامی تحتالشعاع قرار میگرفت. اینکه بعضیها میگویند حاج قاسم سلیمانی یک استراتژیست و دیپلمات قوی بود به خاطر این بود که ارتباطات گسترده و به موقع عمل کردنش میتوانست خیلی از قضایا را از طریقی غیر نظامی حل کند. واقعاً معتقدم کردهای منطقه باید خیلی قدر حاج قاسم سلیمانی را بدانند. در جریان داعش کردستان عراق واقعاً از دست رفته بود. اقدامات به موقع حاج قاسم سلیمانی کردستان عراق را حفظ کرد. شناخت این شرایط خیلی مهم بود. کردستان عراق هم دست نیاز به سوی حاج قاسم سلیمانی دراز کرد و نقش حاج قاسم در حفظ کردستان عراق بیبدیل بود. این قضیه از مواردی است که تعداد کشتهها را نمیبینید، ولی حرکت دیپلماسی همراه با حضور نظامی توانست دشمن را غافلگیر کند. این همان شجاعت همراه با تدبیر است.
رفتار حاج قاسم در سیاست داخلی چگونه بود؟ عدهای قصد داشتند در انتخاباتها ایشان را به عنوان کاندیدای انتخاباتی معرفی کنند، ولی ایشان صریحاً نامه مینوشت که من سرباز صفر ولایت هستم. در باره واکنشی که به امور مختلف سیاسی داشت که اینکه در طیف اصولگرا یا اصلاحطلب تلقی نشوند و جنبه عام پیدا کنند، این امر چگونه تحقق یافت؟
نکته دیگر نگاهشان به فضای اجتماعی و فرهنگی است که دنبال جذب حداکثری با رعایت اصول بودند. نشانههای آن را پس از شهادت ایشان در واکنشهایی که مردم از طیفها، رنگها و جناحهای مختلف داشتند دیدیم.
رهبر انقلاب تعبیری در باره ایشان داشتند که بدانید حاج قاسم در ذیل جریانات سیاسی تعریف نمیشود، اما در غیرتمندی نسبت به اصل انقلاب و انقلابیگری چهره الگوست. نباید این موضوع را از نظر دور نگهداریم که رویکردهای سازشکارانه و محافظهکارانه و بعضی مواضع خاص اصحاب قدرت، حاج قاسم سلیمانی را بسیار رنج میداد، اما نوع برخوردش با این نگاهها متفاوت بود. نگاههای سازشکارانه و لیبرالیستی به قضایا همه بچههای انقلابی را برافروخته میکند. حاج قاسم ضمن اینکه برافروخته میشد و با این نگاهها مخالف بود دنبال راهکاری برای برونرفت از این قضیه بود. از یک طرف بتواند این نگاهها را عوض کند و از جهت دیگر بتواند این افراد را جذب جریان انقلابی کند. همان کسانی را که نگاهشان به مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی لیبرالیستی است را جذب کند که نگاه آنها هم انقلابی شود.
حاج قاسم سلیمانی با دیگران از این نظر مشترک است که از این نگاهها برافروخته و ناراحت میشد. یکی ناراحت است و داد میزند، دیگری این ناراحتی از نگاههای غیر متناسب با نگاه انقلابی را اعلام میکند، اما کسی هم هست که خیلی ناراحت است و دنبال این است که راهی پیدا کند او را هم جذب و نگاهش را انقلابی کند. بعضی از تشویقها و مواضع حاج قاسم سلیمانی هم در همین راستا بود. با وجودی که میدید بسیاری از مواضع فلان شخص نادرست است، جایی که موضع خوب میگرفت همان موضع خوب را تشویق میکرد که تشویق شود بعد از این هم موضع خوبی بگیرد. این تشویق به معنای گرایش حاج قاسم سلیمانی به آن شخص نبود بلکه تلاشی بود برای جذب حداکثری به جبهه انقلاب اسلامی.
حاج قاسم سلیمانی نگاه عمیق انقلابی داشت. اگر کسی را بدحجاب میدید یا در خانواده شهیدی میدید همه اعضای خانواده خوبند و حجاب یک نفر از وابستگان به آن خانواده شهید درست نیست، تلاش میکرد او را هم جذب کند که از فردایش او هم حجابش را رعایت کند. درباره هر فردی مثلاً پسر شهید، دختر شهید و مسؤول جمهوری اسلامی تلاشش در جذب فرد به مسیر انقلابی بود.
گاهی آقای سلیمانی زمینههایی را برای برخی ایجاد میکرد که همان زمینهها نگاه آنها را عوض و انقلابی کند. به ما میگفت که فلان اقدام را کردم؛ فلان جلسه را بر پا کردم؛ فلان نشست را گذاشتم، فلان مسافرت را فراهم کردم که در حاشیهاش این اتفاق بیافتد. در واقع همه اینها را طراحی میکرد تا در حاشیهاش بتواند افراد بیشتری را به جریان انقلابی جذب کند. این همان تدبیری است که حضرت آقا فرمودند. بعضی از فعلها یا ترک فعلهای حاج قاسم سلیمانی و اقدامات و تشویقهایش در جهت جذب افراد به نگاه انقلابی است. در قضایای مختلف اینطور نبود که موضع نداشته باشد، به هر حال از یکی خوشش میآمد؛ از یکی ناراحت بود، یکی را انقلابی میدانست و دیگری را غیر انقلابی، اما نگاهش کاملاً جذب به جریان انقلابیگری بود. ساعتها در باره مسائل مختلف حتی مسائل سیاسی داخلی که صحبت میکردیم متوجه میشدیم ایشان نسبت به دغدغههای رهبر انقلاب حساس بود. اینطور نبود که حساس نباشد. ایشان با نگاه مدبرانه حساس بود، نه فقط با نگاه احساسی. احساس همراه با تدبیر داشت.
اما نگاه حاج قاسم سلیمانی نسبت به مردم بسیار متفاوت بود. او مردم را با عینکهای رایج سیاسی و جناحی و یا اعتقادی جداسازی و دسته بندی نمیکرد. واقعا وجودش را وقف خدمت به مردم و فدایی ملت ایران کرده بود. اینکه چهل سال در بیابان و کوه در حال جهاد باشی، یک انگیزه قوی میخواهد و شهید سلیمانی این را در وصیتنامه خود هم به خوبی بیان کرد که « وجود خود را نذر ملت ایران کردم. » او واقعا خود را نذر این مردم کرده بود چون عظمت این مردم و عظمت کار بزرگی که در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی و مقاومت برای حفظ آن کرده بودند را با عمق وجود درک کرده بود. همین اعتقاد هم بود که موجب می شد او سر از پا نشناسد. اگر بخواهیم مکتب حاج قاسم سلیمانی را تبیین کنیم، یکی از ارکان غیرقابل کتمانش، احترام ویژه برای مردمی است که اینگونه پای کار انقلاب اسلامی ایستادند و هزینه دادند. مردم هم این اعتقاد حاج قاسم سلیمانی را با عمق وجود درک کردند و به آن باور پیدا کردند. همین شد که دیدیم با چه شکوهی و در دسته های میلیونی به تشییعش آمدند و حاج قاسم سلیمانی را برای همیشه در تاریخ این سرزمین جاودانه کردند.
این اعتقاد حاج قاسم سلیمانی به مردم موجب می شد که از هیچ کسی برای جذب نگذرد و همه را به یک چشم ببیند و خب همین هم عامل آن محبوبیت تاریخی برای این اسطوره معاصر کشور شد.
حاج قاسم هرچندوقت یکبار سید حسن نصرالله را به تهران میآورد در ا ین ایام شما هم با ایشان جلسه میگذاشتید؟
وقتی سید حسن نصرالله به ایران میآمد حاج قاسم سلیمانی مرا خبر میکرد که دیداری با ایشان داشته باشیم و ساعتی با هم بنشینیم. شنیدم در یکی از این جلسهها حاج قاسم زمینه را ایجاد کرد که بعضی افراد با نگاه متفاوت هم حاضر شوند. سید حسن نصرالله هم در این نشست مسائل مختلف منطقه را تبیین کرد. فراهم شدن زمینه این نشست در راستای ایجاد نگاه انقلابی در آن افراد بود. به نظر من نوعی کلاس درس گذاشته بود که در آن کلاس درس خودش بهطور غیر مستقیم متحولکننده بود. بعداً حاج قاسم سلیمانی تعریف کرد که به خاطر چه کسانی این کار را کردم و این نشست را برگزار کردم. به نظرم کار ایشان بسیار تأثیرگذار بود. نتیجهاش را در جلسات بعدی میدیدم که منطق بعضیها که جور دیگری حرف میزدند عوض شد. کاملاً معلوم بود ادبیاتشان متفاوت شد. ادبیاتی که بیشتر دنبال مذاکره بود تبدیل به این ادبیات میشد که راه امروز مقاومت است. حاج قاسم سلیمانی تبدیل نگاه مذاکره به مقاومت را نه با شعار بلکه در عمل و با روشی مدبرانه انجام میداد.
یکی از شیرینترین خاطرات حاج قاسم سلیمانی که در گفتگو با بعضی از افراد به آن اشاره کردند حضورشان در حرم مطهر رضوی به همراه شما و تشرف به خادمی حضرت است. ماجرای این تشرف چه بود؟
گاهی حاج قاسم سلیمانی، آقای سید حسن نصرالله و افراد دیگر به مشهد میآمدند، منتهی آمدنشان چندان آشکار نبود، من و چند نفر دیگر میدانستیم که ایشان آمدهاند. میآمدند زیارت میکردند و میرفتند. این یکی از نقاط بارز شخصیت حاج قاسم سلیمانی بود که خودش را محتاج توجه امامان و پیشوایان دینی میدید و به حضرت اباعبداللهالحسین و مادرشان حضرت صدیقه طاهره ارادت داشت. در کرمان هم مرکزی بر پا کرده و خانه خودشان را به دارالزهرا تبدیل کرده بودند.
در مدتی که در حرم رضوی بودم حاج قاسم سلیمانی بارها به بارگاه حضرت رضا علیه السلام مشرف شد. گاهی آشکار میآمد که به خاطر ارادت مردم نمیتوانست در حرم زیارت کند. در برخی مواقع هم از قسمت مخصوص مشرف میشد که بتواند راحتتر زیارت کند. البته دوست داشت علنی و بین مردم به زیارت برود. به ما هم میگفت من میروم پایین زیارت کنم. وقتی میرفت مردم دورش جمع میشدند و میگفت نتوانستم درست زیارت کنم. باید دوباره به اینجا بیایم و زیارت کنم.
یک بار که ایشان به بارگاه حضرت رضا مشرف شد همزمان با غبارروبی بود. چون همیشه در منطقه بود جوری برنامه را تنظیم کردیم که ایشان بتواند در غبارروبی شرکت کند. غبارروبی مراسم بسیار با معنویتی است. همه دلشان میخواهد در آن شرکت کنند. قبل از تولیت بنده و در طول سالهای بعد از انقلاب اسلامی همیشه اینطور بوده که فقط علما میتوانستند داخل ضریح مطهر حضور پیدا کنند. روزی که حاج قاسم آمده بود بعد از اینکه مراسم غبارروبی تمام شد، حال ارتباط با حضرت رضا پیدا کرد و اشک میریخت. غبارروبی که تمام شد به ذهنم آمد ما و آقایانی که از علما هستند و افراد دیگر همگی خادمان امام رضا هستیم. ما به زائرین حضرت و دستگاه و بارگاه علی بن موسیالرضا خدمت میکنیم، اما آقایی که اینجا ایستاده است و برای امام رضااشک میریزد به حرم اهلبیت خدمت کرده است، نه فقط در مشهد بلکه در منطقه. ایشان به حرم حضرت زینب و اعتاب مقدسه خدمت کرده است. حاج قاسم سلیمانی خادم واقعی حضرت رضااست. در آن زمان به ذهنم رسید برای اولین بار این رسم را که همیشه علما داخل ضریح میآیند با حجت و فلسفه نقض کنم. به دوستان گفتم به حاج قاسم بگویید داخل ضریح مطهر بیاید، حال معنوی عجیبی داشت. از جاهایی که ایشان از حضرت رضاطلب و آرزوی شهادت کرد همان جا بود، چون خیلی از یاران و نیروهای تحت امرش رفته بودند. ما فضاهایی را که او با آنها مواجه بود ندیده بودیم. شاید بهترین حاجتی که میخواست از حضرت رضا بگیرد همین بود. به ما و سایر دوستان هم همین را میگفت.
خداوند متعال روح ایشان را شاد کند. آنجا احساس کردم باید به حاج قاسم خادمی رسمی هم بدهم. لذا برای ایشان و آقای قاآنی که الان فرمانده سپاه قدس است و چند نفر از فرماندهان سپاه قدس خادمی افتخاری حضرت رضارا نوشتم. حاج قاسم خیلی خوشحال شد و گفت برای من سند افتخار است. در مراسمی رسمی حکم خادمی حاج قاسم را به ایشان دادیم. ایشان هم با خون سرخش نشان داد خادم واقعی حضرت رضا است.
حادثه ترور حاج قاسم سلیمانی، یک اتفاق کم نظیر در عرصه بین الملل است. اینکه یک فرمانده ارشد نظامی از یک کشور، که میهمان کشور دیگر است، توسط کشور ثالث و بصورت علنی ترور شود و کشور ثالث هم به این اقدام و عملیات اعتراف کند. قوه قضائیه برای پیگیری اتفاق در سطح بین الملل چه اقداماتی انجام داده است؟
پیگیری این پرونده دو جنبه دارد، یکی جنبه بینالمللی و یکی جنبه داخلی پرونده. در جنبه بینالمللی از روزهای ابتدایی این حادثه تماسها را با نهادهای قضائی بینالمللی برقرار کردیم، از جمله با مقام ارشد قضائی عراق گفتگوی مفصلی صورت گرفت و هماهنگیهایی برای پیگیریهای بینالمللی پرونده انجام شد. از طرف ستاد حقوق بشر قوه قضائیه هم نامه چند میلیون امضائی مردم ایران برای درخواست برخورد با عاملین جنایت علیه حاج قاسم سلیمانی تحویل کمیساریای عالی حقوق بشر شد. به دنبال برگزاری دادگاهی بین المللی برای رسیدگی به این جنایت نیز هستیم .
در حوزه داخلی هم مجلس این اختیار را به قوه قضائیه داده که هر زمان دولت آمریکا علیه افراد اقدام غیرقانونی و تجاوزکارانه انجام دهد، این قوه امکان اقامه دعوا علیه دولت آمریکا در دادگاههای داخلی را داشته باشد، بر همین اساس روند کیفری و حقوقی پیگیری پرونده ترور حاج قاسم سلیمانی در قوه قضائیه آغاز شده و یک بازپرس و قاضی برای تشکیل پرونده و رسیدگی به ابعاد مختلف ترور شهید سلیمانی تعیین شدهاند. به نتیجه رساندن این پرونده در دستور کار جدی قوه قضائیه قرار دارد و امیدواریم به زودی نتایج آن به اطلاع مردم و دوستداران شهید سلیمانی برسد.
منبع: ویژهنامه مکتب حاج قاسم