به گزارش راهبرد معاصر؛ طی چند ماه گذشته شاهد شکل گیری مجموعه ای از نخستین رویدادهای تاریخی در منطقه خاورمیانه هستیم. منطقه ای که با تمام خبررسانی های منظم خود در یک سکون استراتژیک ده ساله گرفتار شده است. یکی از نخستین رویدادهای تاریخی را می توان دیدار مخفیانه بین ولیعهد محمد بن سلمان و بنیامین نتانیاهو در عربستان سعودی دانست؛ دیداری که تاکنون صحت آن مورد تایید قرار نگرفته است. این دیدار به دور از معاهدات عادی سازی معروف به توافق نامه آبراهام بین اسرائیل و امارات و بحرین یا توافق نامه صلح با سودان می باشد. با این وجود برای اسرائیل، عربستان سعودی به دو دلیل، 1. اهمیت مذهبی این کشور به عنوان خادم الحرمین و 2. به دلیل پتانسیل توسعه نوآوری اقتصادی، یک فرصت استراتژیک می باشد.
آیا در ماه های آینده شاهد پیمان صلح عربستان و اسرائیل خواهیم بود؟ ما اکنون با رئیس جمهوری روبرو هستیم که ضمن بازگشت به برجام، متعهد شده که در روابط آمریکا و عربستان سعودی بازنگری ایجاد می کند. در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، آینده عربستان سعودی مبهم به نظر می رسید. به لطف توافق هسته ای، ایران دشمن عربستان سعودی به منابع مالی لازم برای توسعه سیاست های منطقه ای دست یافت. دولت اوباما به جای این که در کنار متحدان عرب سنی خود باشد، به دنبال توازن قوا در خلیج فارس بود. قیمت نفت طی سه سال گذشته 60 درصد کاهش یافته و عربستان سعودی با فشار اقتصادی گسترده ای روبرو شده است. جنگ در یمن بر خلاف انتظارات در حال طولانی تر شدن است. تصاویر کودکان لاغر به تیتر رسانه های خارجی تبدیل شده و اخباری مبنی بر این که ائتلاف به رهبری عربستان سعودی حملات موشکی به مکان های غیرنظامی انجام داده، منتشر می شود و این امر ائتلاف دو حزب در کنگره را تحت فشار قرار داد تا فروش تسلیحات به کشورهای عربی خلیج فارس را قطع و سعودی ها و امارات را مجبور به عقب نشینی از درگیری ها کند.
در همین حال دولت اوباما با گروه اخوان المسلمین، ترسناک ترین دشمن داخلی سعودی ها، روابط خود را عادی نمود. کنگره همچنان عربستان را مامن مالی گروه های تروریستی و صادرات جهاد می داند و رای وتو رئیس جمهور را که مانع شکایت خانواده قربانیان یازده سپتامبر از دولت سعودی شده بود را رد کرد. مسائل فوق نشان داد که ریاض باید تغییر و تحولی در استراتژی خود ایجاد کند. سعودی ها به درستی متوجه این مسئله شدند که با وجود روابط سطح بالا با بخش های خصوصی و نهادهای دفاعی آمریکا، همچنان بسیاری در غرب آن ها را به عنوان تروریست می شناسند. بنابراین با قدرت یابی نسل جدید، موقعیت و جایگاه کشورشان در حال تضعیف بود. اقتصاد نفتی در حال تضعیف نمی توانست برای مدت نامحدود حاکمیت خاندان سلطنتی آل سعود را حفظ کند و آن ها باید مسیر جدیدی را مورد آزمون قرار دهند که امنیت و همچنین روابط گرم با واشنگتن و غرب را تقویت می کند.
با گسترش تهدید روبه رشد ایران، ریاض با دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل همکاری های پنهانی ایجاد نمودند. انتخاب غیرمنتظره دونالد ترامپ فرصتی را برای تغییر وجهه سعودی ها ایجاد کرد و در این راستا عربستان با شروع کمپینی سعی کرد خود را به عنوان پادشاهی اصلاح طلب و مترقی معرفی کند که برای آزادسازی اقتصادی عربستان تلاش می کند. زمان آن فرا رسیده که ریاض روابط پنهانی خود را با اسرائیل از حالت مخفیانه خارج کند.
«لیگ جهانی اسلام» (MWL)، که مدارس، دانش پژوهان و محققین اسلام گرای رادیکال را تامین مالی می کرد، سعی می کرد با انتشار کتاب های درسی نفرت را در جوامع مسلمانان سرتاسر جهان گسترش دهد. این شبکه نفرت از یهودیان و دولت یهود را ترویج می کرد. اگر عربستان سعودی خواستار جنگ ایدئولوژیک علیه اسلام رادیکال می باشد، لیگ جهانی اسلام نقطه شروع بود. محمد بن سلمان برای بهبود تصویر عربستان سعودی و نمایش این کشور به عنوان یک دولت لیبرال، ممنوعیت رانندگی زنان را لغو کرد. نگرانی ها مربوط به حقوق بشر در یک دولت خودکامه پلیسی در جایگاه آخر قرار گرفت. گفتارها و فعالیت های اصلاح طلبانه، به ویژه بهبود وضعیت زنان، در مدت بیش از یک سال چهره عربستان را تغییر داده بود. همه چیز برای آینده پادشاهی در زمان بن سلمان جمع می شد. هنوز همه چیز در مسیر عادی سازی با اسرائیل بود.
جمال خاشقچی یکی از مخالفان آل سعود و روزنامه نگار واشنگتن پست در اکتبر 2018م به طرز وحشیانه ای در کنسول گری عربستان در ترکیه تکه تکه شد و قتل او توانست آسیب بیشتری به موقعیت و جایگاه عربستان سعودی وارد کند. خاشقچی عربستانی ساده و غیرمشهوری نبود که در هتلی حبس شده باشد، بلکه وی در رسانه ها، اتاق فکرها و در کپیتول هیل دوستانی داشت. این که این قتل توسط اطلاعات ترکیه ثبت شده و جزئیات آن به آرامی در رسانه ها درز کرده، هزینه های سیاسی او به طور فزاینده افزایش یافت. این اقدام برای بسیاری از افراد داخلی واشنگتن، یک شبه تصویر بن سلمان را از اصلاح طلب مشهور به دیکتاتوری وحشی تبدیل کرد.
با سقوط حسنی مبارک در سال 2011 و انتخاب رئیس اخوان المسلمین به جای وی، متحدان سنتی آمریکا در خاورمیانه - اسرائیل و اعراب سنی – مبهوت و متعجب شدند. پذیرش اخوان المسلمین توسط دولت اوباما و تعمیق روابط با حامیان مالی دولت اخوان - ترکیه و قطر – زمینه شروع اتحاد غیرمنتظره ریاض و تل آویو را فراهم ساخت. فشارهای سیاسی برای محکوم سازی بن سلمان به طور پیوسته در کپیتول هیل و رسانه ها افزایش پیدا کرد و دولت ترامپ مایل بود آن ها را نادیده بگیرد. علاوه بر این، پس از خروج آمریکا از برجام و قطع صادرات نفتی ایران، عربستان سعودی با افزایش تولیدات نفتی توانست جلوی افزایش قیمت نفت در بازار جهانی را بگیرد. ترامپ همچنین به روابط جارد کوشنر داماد وی با بن سلمان ارزش زیادی قائل می شد، رابطه ای که وی ارزیابی می کرد با انتقادات عمومی به خطر می افتد. دولت ترامپ با وجود حمایت از بن سلمان در مسئله قتل خاشقچی، در نهایت هفده مقام سعودی را مورد تحریم قرار داد. کنگره آمریکا در واکنش به این رویداد تصمیم به تصویب لایحه قطع فروش تسلیحات آمریکا به عربستان و امارات گرفت. اما در مقابل با وتوی ترامپ همراه شد. توافق نامه عادی سازی روابط عربستان با اسرائیل می تواند به ابتکار جاه طلبانه چشم انداز 2030 محمد بن سلمان کمک کند. در واقع این امر زمینه حضور سرمایه گذاران اسرائیلی و آمریکایی را به این منطقه فراهم می سازد.
عربستان سعودی بدون شک جریان سرمایه به امارات بعد از امضای توافق نامه آبراهام را زیرنظر دارد. اخیرا ایالات متحده – اسرائیل و امارات یک صندوق مشترک سه میلیارد دلاری برای ارتقای ادغام منطقه ای ایجاد کرده اند. تولید ناخالص داخلی عربستان سعودی تقریبا دو برابر امارات می باشد. بنابراین فرصت ایجاد طرح های سه جانبه بین واشنگتن – تل آویو و ریاض با جذابیت بیشتری همراه خواهد بود. بنابراین عادی سازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل فراتر از ایران، اطمینان به فروش تسلیحات آمریکا یا مدرن سازی اقتصاد کشور می باشد. مسئله دیگر «قطر» می باشد که مطمئنا با عادی سازی عربستان منزوی تر خواهد شد. وقتی عربستان سعودی، امارات و بحرین، مناسبات خود را با اسرائیل عادی کنند، دوحه دیگر نمی تواند خود را به عنوان بازیگر میانه رو کشورهای عربی خلیج فارس معرفی کند. این در حالی است که قطر از حامیان حماس می باشد و از طریق شبکه تلوزیونی الجزیره، یهودی ستیزی را به دو زبان عربی و انگلیسی ترویج می دهد.
وزارت خارجه عربستان سعودی در واکنش رسمی به توافق نامه آبراهام اعلام کرد که این پادشاهی روابط خود را تا زمانی که صلح بین اسرائیل و فلسطین بر اساس ابتکار عمل عربی (2002) ایجاد نشود عادی سازی نمی کند.
اگر چه محمد بن سلمان، افراط گرایی رادیکال، ایران و اقتصاد نفتی را چالش های اصلی بلندمدت عربستان سعودی می داند، اما وی از این که روحانیون رادیکال با هماهنگی رقبای داخلی و سرویس های اطلاعات خارجی از عادی سازی روابط ریاض با تل آویو به عنوان بهانه ای برای ترور یا کودتا استفاده کنند هراس دارد. اما مجوز پرواز هواپیمای اسرائیل بر فضای هوایی عربستان و حضور شخصیت های اسرائیلی در فیلم های تلویزیونی عربستان می تواند نشانه ای از علاقه ریاض برای عادی سازی روابط با تل آویو باشد. محمد بن سلمان برای پیچیده سازی اقدامات ضدسعودی در واشنگتن، به توافق رسمی با اسرائیل یا حداقل یک روند نهادینه شده برای تحصیل توافق نیاز دارد. بنابراین دیدار هفته گذشته بن سلمان و نتانیاهو ممکن است گامی در این راستا باشد.
اما چند ساعت پس از انتشار اخبار مرتبط با دیدار ولیعهد بن سلمان و نتانیاهو، جوبایدن رئیس جمهور منتخب، آنتونی بلینکن را به عنوان وزیر امور خارجه خود انتخاب نمود. در ماه گذشته، آنتونی بلینکن در مصاحبه با بیزینس اینسایدر گفت: «دولت بایدن در روابط دوجانبه ما با عربستان سعودی بررسی استراتژیکی انجام می دهد تا به این اطمینان دست یابد که روابط طرفین منافع ما را پیش می برد و با ارزش های ما سازگار می باشد.» دنیس راس فرستاده سابق صلح در خاورمیانه روش گام به گام را پیشنهاد کرده که ممکن است مورد توجه بن سلمان قرار بگیرد. روش گام به گام یعنی عادی سازی مرحله ای در ازای امتیازات اسرائیل به فلسطین می باشد. اما اسرائیلی ها ممکن است روابط موجود با عربستان سعودی را مطلوب تر تشخیص دهند و چرا وقتی سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس درصدد عادی سازی هستند باید در مقابل این فشار ها تسلیم شوند؟ امارات متحده عربی با بهانه لغو الحاق کرانه باختری به سمت عادی سازی روابط با اسرائیل قدم برداشت، این در حالی است که این برنامه از قبل شکست خورده بود. آیا چیزی مشابه وجود دارد که به عربستان سعودی این اجازه را بدهد تا به سمت عادی سازی روابط با اسرائیل قدم بردارد؟
شاید یک توافق عادی سازی، اسرائیل را متعهد سازد که فرایند صلح با فلسطینی ها را بر اساس برنامه صلح ترامپ و ابتکار عمل صلح عربی پیش ببرد. شاید اهمیت متقابل بیت المقدس را تشخیص داده و دسترسی مسلمانان به اماکن مقدس را تضمین کند. بنابراین با این چارچوب، اسرائیل می تواند چیزی را به عربستان سعودی پیشنهاد دهد که نه تنها در خاورمیانه بلکه در سرتاسر جهان اسلام تبلیغ کند، بدون این که نتانیاهو را مجبور به ارائه امتیازات کند. آیا ذهن خلاق وی می تواند چنین چیز مفید را بیابد؟ اسرائیل اکنون در تقاطع روابط آمریکا و عربستان قرار دارد و اکنون توپ در زمین ریاض است.