صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

بین‌الملل

جامعه

فرهنگ‌وهنر

چندرسانه‌ای

منهای نفت

اندیشکده‌های خارجی

انتخابات

فضای مجازی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار: ۱۵:۳۹ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۸ - 2019 September 16
کد خبر: ۲۲۴۷۰
تعداد نظرات: ۱ نظر
هر آنچه که باید در خصوص وضعیت امروز سیاست دانست

«تراوش» یا «توهم» جریان سوم؟!

پس از اغتشاشات دی ماه 1396 دایه های فراوانی نسبت به فرزند ِ نحیف جریان سومی در سیاست کشور پیدا شد. جذابیت های فراوان «جریان سوم بودن» از آنجایی آغاز شد که اغتشاشگران عمدتاً نزدیک به جریان مارکسیست – آنارشیستی «دانشگاه تهران» در یکی از تجمعات خود، شعار گذار از اصلاح طلبی و اصولگرایی سر دادند.

به گزارش راهبرد معاصر: «اصولگرا – اصلاح طلب»، دو جریان نام آشنای سیاست ایران، اگر چه در ابعاد گفتمانی تفاوت‌‎های فاحشی بین این دو وجود دارد اما هر یک در چارچوب قوانین حزبی جمهوری اسلامی فعالیت کرده و غالباً در بزنگاه‎های سیاسی چون «انتخابات» حضور پر رنگ تری دارند.

 

تولد جریان اول و جریان دوم

دو دهه اخیر به خصوص پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1376، سنگرهای ایجاد شده توسط دو خاستگاه معنوی سیاسی کشور، یعنی جامعه روحانیت مبارز (پدران معنوی اصولگرایان) و مجموع روحانیون مبارز (پدران معنوی اصلاح طلبان) شکل منسجم تری به خود گرفت. پس از اجرایی شدن قوانین مربوط به انتخابات شوراها در دولت اصلاحات، این تب به تندی بیشتری نزدیک تر شد و نهاد قدرت دیگری که تا دیروز کمتر به آن توجه می‌شد یکی از اهداف رقابتی سیاسیون شد. چپ های خط امامی و پیرو اقتصاد دولتی و بسته، این بار با کوچ به اردوگاه لیبرال ها و تکنوکرات‎های دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی بیش از پیش به یکپارچگی گفتمانی نزدیک شده و با اصول دهه شصتی خود فاصله گرفتند. جریان اصلاح طلبی با شعارهایی چون «آزادی»، «جامعه مدنی» و «ایرانیت» پا به به عرصه های انتخاباتی دهه هفتاد و هشتاد گذاشت.

 

 اما در آن سو، جریان اصولگرایی که عموماً خاستگاهی راست گرایانه و در آرمان‌های حزب منحل شده‌ی «جمهوری اسلامی» داشت، با محور قرار دادن مفاهیمی چون «استقلال ملی»، «عدالت» و «اسلامیت» از توده‏ی برخی مدیران و صاحب نظران انقلاب اسلامی رشد کردند، این گروه نیز تا انتخابات ریاست جمهوری 1384 عموماً دارای یک طیف مشخص بودند، اما با انتخاب رئیس جمهور جدید در سال 1384 بخش اعظمی از مدیران جوان، عملگرا و انقلابی را وارد بدنه سیاسی جریان اصولگرایی کرده که هم نمونه های موفق و هم موارد ناموفقی را به همراه داشت؛ پس از آن عملا ً اصولگرایی به دو طیف «سنتی / پیر » و «شبه مدرن / جوان» تقسیم شدند. در نهایت می توان گفت که عمده اختلاف سیاسی این دو جریان (اصولگرایان و اصلاح طلبان)  در «گزینش ِ منطق ِ توسعه» در کشور بود. «توسعه» بر پایه استقامت، تولید ملی و اقتصاد متمرکز؟ یا بر پایه تعامل بین المللی، سرمایه‌گذاری خارجی و اقتصاد باز (آزاد)؟

 

نکته حائز اهمیت آن است که گروه های سیاسی ابتدای انقلاب که در دوران پهلوی دوم نیز مبارزات سیاسی داشته و به دلیل برخی اقدامات و اظهارت خلاف قانونی که انجام داده از دایره حزبی کشور منزوی شدند نیز به تدریج در گروه‎های اصلاح طلب به استحاله درآمدند، از مهمترین این احزاب می‌توان به ملی – مذهبیون با محوریت «نهضت آزادی» اشاره کرد.

 

مدعیان عنوان «جریان سوم»

شاید تا قبل از پایان دولت دهم، نام و نشانی از «جریان سوم» وجود نداشت. همگان خود را یا در سنگر راست‎گرایان تصور کرده یا در میان اردوگاه چپ‌گرایان منتسب می دانستند. اما دولت های نهم و دهم که عمدتاً در ابتدا گفتمانی منطبق با جریان انقلابی داشته و جناح اصلاح طلب را منتقد اصلی خود می دیدند به یک باره با تغییر رویه سیاسی، نقشی به ظاهر اپوزیسیون به خود گرفت. این مسأله آغاز یک دگردیسی خفیف در ابعاد جناحی کشور بود. عمده مشکل دولتمردان دهم با مجلس نهمی بود که اصولگرایان سنتی و شبه مدرن در آن اکثریت قاطع را داشتند. دولتی که از حمایت فعالان انقلابی تغذیه می کرد به یکباره سویه های دیگری را اختیار کرد. در فضای دانشگاهی آن سال ها نیز جنبش دانشجویی با استفاده از منویات رهبری در حوزه عدالتخواهی شکل گرفت که خاستگاهی مطالبه گری داشته که طیف اکثریت  این جنبش در ابتدا جز حامیان اصلی گفتمان دولت های نهم و دهم بودند. در این میان مردم هرگز نگاه جریان سومی به دولت نهم و دهم نداشته و به آن به چشم یک «دولت اصولگرا» می نگریستند.

 

همزمان در جریان اصلاح طلبی نیز یک انشعاب سیاسی شکل گرفت که با مرگ «آیت الله هاشمی رفسنجانی» از غارهای سیاسی چندساله خود خارج شده و به استناد سخنان خودشان به نوعی لباس محافظه کارای لیبرالی را بر تن کردند. این گروه که عقبه در دو حزب «کارگزاران سازندگی» و اعتدال و توسعه داشتند از حامیان اصلی مالی و معنوی دولت های یازدهم و دوازدهم بوده و فرد مورد وثوق خود یعنی «حسن روحانی» را وارد ساختمان پاستور کردند. اظهارات اخیر برخی سران این گروه نشان می دهد که نپذیرفت بیرق اصلاح طلبی بر سر محافظه کاری و همچنین تبعیت نکردن از شورای عالی سیاستگذاران اصلاح طلبان باعث آن شده که این گروه با ایجاد یک شبه گفتمان به نام «اعتدال گرایی / محافظه کاری» مدعی کوچکتر جریان سومی در کشور شوند. حال اینکه با مطالعه تاریخ خواهیم یافت که این گروه در گذشته همسنگر با احزاب رادیکال چون «مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بوده و امروز با طیف راست سنتی نزدیک به «لاریجانی – باهنر و ناطق نوری» هم گفتمان شده اند.

 

مرز میان توهم و واقعیت

پس از اغتشاشات دی ماه 1396 دایه های فراوانی نسبت به فرزند ِ نحیف جریان سومی در سیاست کشور پیدا شد. جذابیت های فراوان «جریان سوم بودن» از آنجایی آغاز شد که اغتشاشگران عمدتاً نزدیک به جریان مارکسیست – آنارشیستی «دانشگاه تهران» در یکی از تجمعات خود، شعار گذار از اصلاح طلبی و اصولگرایی سر دادند. از این روی هوس ِ جریان سوم شدن در برخی افراد و گروه ها تقویت شد و آن ها به گمان تصدی این «جریانِ شبه نوظهور» به دنبال تقویت گفتمان خود و تبدیل آن به گفتمان هژمون شدند. در این میان، برخی از فعالان رسانه ای دو طیف مدعی جریان سومی (عدالتخواهان و اعتدال گرایان) پای را فراتر نهاده و خود را جریان دوم قلمداد می کنند. این افراد بر این باورند که دو جریان قدیمی سیاست کشور (اصولگرا و اصلاح طلب) هر دو در یک خط هستند، حال آنکه این سخن اگر از روی نا آشنایی از محیط سیاسی کشور نباشد قطعاً از روی بی دانشی تفسیر می شود. به طور مثال «عبدالرضا داوری» یکی از مجرمان امنیتی سابق که به مشاورت به رئیس دولت نهم و دهم مشهور بوده در مصاحبه‎ی روز 1 خرداد 1398 با روزنامه اصلاح‌طلب شرق در خصوص جریان سوم بودن گفتمان مورد علاقه‎ی خود می گوید: « اکنون ما از اين منظر انتقاد جدي به هر دو جريان داريم، چراكه منابع كشور را در اختيار گروه‌هاي خاص قرار مي‌دهند. درحالي‌كه توده‌ها سهمي از آن منابع ندارند. از اين منظر ما جريان رقيب هستيم، ولي جريان سوم نيستيم، جريان دوم هستيم».

 

فرجام گفتمان عاریتی عدالتخواهی

اما در روزهای گذشته برخی فعالانی که در زمره طیف شبه مدرن و جوانتر اصولگرایی محسوب ‌می شوند فعالیت هایی را داشته که ناخودآگاه تکرار برخی اتهامات و یا ادعاهای جریان موسوم به بهار را به یاد می آورد. این همگرایی بر اساس یک محور دو نقطه ای بوده که در یک سو «شفافیت» و در سوی دیگر «عدالت» را مطرح می کند. شاید بتوان با تخفیف این همگرایی جنبش عدالتخواه دانشجویی، فعالان جریان بهار، برخی فعالان نسل نو اصولگرایی، فعالان شبکه های اجتماعی را یک «جریان غیر منسجم» در زمان حال دانست، اما به هیچ وجه نمی توان آن ها را یک گفتمان تحزب پذیر خواند. شبه‌گفتمان این جریان عموماً یک «ودیعه‌ عاریتی» از سوی دولت تدبیر و امید به منتقدان خود بوده که ریشه در جبهه انقلاب داشته و تنها امروز در نقش اپوزیسیون داخلی سعی بر انگاره سازی علیه برخی نهادهای حاکمیتی را دارد تا در نهایت از آب گل آلود شده‎ی جناح بندی های سیاسی کشور، ماهی های درشت انتخاباتی صید کنند، حال آنکه آنان رویه «مخالفت با دولت و انتقاد از حاکمیت» را به صورتی همزمان ادامه داده و پیش بینی می شود که به زودی در یک «نقطه کانونی» به هم خواهند رسید.

 

مطالب مرتبط
نظر شما
نام:
ایمیل:
نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۷:۰۸ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۵
این بیشتر یک اتهام زنی بود تا تحلیل رگه های یک جریان
نمیدونم چجور جریان سومی هایی مثل وحید جلیلی و پناهیان رو با جریان بهار چسبوندید ولی اگر همان جریان بهار هم خواسته بر حقی داشته باشد واقعا دلیل اینکه این خواسته ها کنار گذاشته شود برای چیست؟