به گزارش راهبرد معاصر؛ از دو ماه گذشته تا امروز، دوگانه تکراری «جنگ – صلح» بیشتر بر زبان ها تکرار می شود؛ دست کم برای ساکنین منطقه خاورمیانه پرسش پیش رو جایگاه ویژهای دارد. خاورمیانهای که از ابتدای جنگ میان عراق و ایران درگیر جریان فکری – رسانهای «ایران هراسی» بوده است. ایران هراسی را باید در دو متغیر اقتصادی و سیاسی سنجید، آنجایی که ایالات متحده آمریکا پس از فارغ شدن از معاهده «کمپ دیوید» و کمی بعد تر از آن با آغاز ریاست «بیل کیلینتون» بر جمهوری ایالات متحده آمریکا شکل جدی تری به خود گرفت و امروز در بالاترین سطح خود قرار دارد. تسلیحات نظامی آمریکایی و گاهاَ بریتانیایی، شاید در زرادخانههای کشورهای عربی غبارآلود شوند، اما در نهایت این تراز مالی شرکت های ساخت اسلحهی آمریکایی-انگلیسی چون «استورم راجرز»، «رمینگتون اوتدور»، «اسمیت اند وسون» و . . . هستند که سودآورتر از هر دوره ای می شوند. اما پس از خروج آمریکا از تفاهمنامهی بین المللی چون «برجام»، بدل های جدیدی شکل گرفت. «جنگ» شاید یکی از تکراریترین این دسته از بدلهایی است که عموماً رؤسای جمهور آمریکا هر از چندی و با رویکردهای دموکراتیک و جمهوری خواهانه سعی در تکرار آن دارند. این بار «صورت وضعیت» گویی کمی ملموس تر بود و حضور برخی ناوهای نظامی در خلیج فارس و تهدیدات روز افزون کابینهی غیر متعارف ترامپ کمی فضا را فربه تر از پیش نمایش داده است. با توجه مقدمه ای که از روایت کوتاه نمایش جنگ طلبی [جنگ بازی] داده شد می خواهیم اثبات کنیم که چرا جنگ طلبی دولت آمریکا ترجمه ای از «رویای آمریکایی» است نه حقیقتی که باید باشد.
عمق استراتژیک
زمانی که دو جنگ سال 2001 و 2003 در افغانستان و عراق به وقوع پیوست نه از «طالبان» و نه از رژیم «صدام حسین» انتظار ترسیم یک عمق استراتژیک حیاتی در امر نظامی نمیرفت. هر دو مترودِ کشورهای منطقه و از منظر توان نظامی یکی در جایگاه نیروی شبه چریکی (نامنظم) قرار داشت و دیگری ارتشی مضمحل شده از دو جنگ با ایران و کویت و سالیان سال تحریمهای شدید اقتصادی با درون مایهی اجتماعی فروپاشیده بودیم. حال آنکه آمریکای امروز می داند که اگر بخواهد روزی تعارض میان عمق استراتژیک خود و ایران به وجود بیاورد در نقاطی که شاید پیش بینی آن به آسانی نباشد دچار لطمات سنگینی خواهد شد. نیروهایی که از حیث گفتمان (غالباً دینی) به تراز گفتمانی جهوری اسلامی ایران نزدیک هستند همواره در شاهراه های حیاتی آمریکا مانند سرزمین های اشغالی و هم در شریان های اقتصادی کشورهای عرب متحد با آمریکا دسترسی بالایی داشته و این مسئله در در چند سال اخیر به وفور از طریق این نیروها به پایگاههای آمریکایی و کشورهای عربی تحمیل شده است. حال آنکه اگر عمق استراتژیک را در ابعاد صرفاَ جغرافیایی هم در نظر بگیریم، باز هم کشورمان به دلیل محاصره در بین سه فلات کوهستانی، مرتفع بودن، دسترسی به آب های آزاد، دور نبودن نیروهای نظامی از موطن و . . . نیز دارای عمق استراتژیک است.
آنچه در انتخابات 2016 اتفاق افتاد
نگرانی بزرگ «دونالد ترامپ»، در صورت تصور جنگ با ایران افکار عمومی آمریکا است. به جز آن دسته از مخالفانی که ترامپ را اصولا مایه شرمساری آمریکا می دانند، آن دسته از طرفدارانی که به دلیل وعده های ضد جنگ ترامپ به او رأی دادند نیز در کفهی پرسشگر قرار خواهند گرفت. این وعده ها نه تنها در دوران قبل از انتخابات بوده بلکه در تاریخ 28 شهریور 1397 و در مصاحبه با هیل تی وی نیز تکرا شد، ترامپ در این مصاحبه گفت: «بدترین اشتباهی که کشورمان در طول تاریخ مرتکب شده است، رفتن به خاورمیانه به دستور جورج بوش، رئیسجمهوری اسبق آمریکا بود. شاید اوباما هم به اشتباه سربازان آمریکایی را خارج کرده باشد اما از نظر من، ورود به خاورمیانه برگترین اشتباهی است که کشورمان در طول تاریخ مرتکب شده است».ترامپ تاکید کرد: «این فاجعه بار است، چون ما هفت تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کردیم. همین الان اگر بخواهیم پنجرهای را در جایی تعمیر کنیم، آنها به ما میگویند "خب این کار را نکن." هفت تریلیون و میلیونها انسان! (از دو طرف) را در آنجا از دست دادیم». این در حالی است که ترامپ هنوز انتخابات 2020 را در مسیر راه خود می بیند و قاعدتاً نماینده جمهوری خواهان در این انتخابات خواهد بود. می توان در نظر گرفت که اندیشکده های نزدیک به جمهوری خواهان برای رسیدن به پیروزی مجدد در انتخابات ریاست جمهوری 2020 سعی می کنند که ترامپ و گروه جنگ طلب کاخ سفید را از این مهلکه دور کنند. این در حالی است که اگر این ادعا درست باشد، ترامپ با علم به این وعده انتخاباتی خود، سعی خواهد داشت که تنها با ایجاد نهیب جنگ، جنگ را برای طرف مقابل شبیه سازی کرده تا آن ها را به میز مذاکرهای با فواید بیشتر برای طرف آمریکایی و مطالبه کردن مسائلی چون بحث حقوق بشر، رژیم صهیونیستی و توان موشکی بکشاند. در راستای همین مؤلفه «رادیو فرانسه» در گزارش روز 10 ژوئن 2019 می گوید: « تلاش آمریکا برای انزوای سیاسی ایران به بالاترین حد خود رسیده است اما هر گونه اقدام نظامی از سوی دولت واشنگتن علیه ایران، همچون سمّی است در راه انتخاب مجدد ترامپ برای ریاست جمهوری، زیرا بیشتر اعضای کنگره و همچنین بیشتر هواداران او، مخالف آن هستند که تنشها میان ایران و آمریکا به جنگ منجر شو». حتی ترس ترامپ از وعده های دموکراتها در خصوص بازگشت به برجام باعث شده است که او حداقل روی یک «میز جدید»، «قمار جدید» را رقم بزند، علاوه بر «برنی سندرز» که همواره وعده انتخاباتی خود را نسبت به شکست ترامپ تنظیم کرده است ، «فاکس نیوز» در روز 24 می 2019 به نقل از «تولسی گابارد» (دیگر نامزد انتخاباتی دموکرات ها) مدعی شد که تولسی گابارد یکی از وعده های خود را بازگشت به تفاهمنامه برجام اعلام کرده است.
ابعاد امنیتی، سیاسی و نظامی
آمریکا می داند که ایران یکی از قطب های اصلی صنایع موشک سازی نه در غرب آسیا حتی دست کم در قاره آسیا و همتراز با پاکستان و هند است. تسلط کامل ایران به هدف های استراتژیکی چون رژیم صهیونیستی و قدرت بالای نظامی ایران به اذعان کارشناسان غربی از همان دسته مواردی است که در فضای واقع گرایانه می تواند آمریکا را دچار خسارت های جبران ناپذیری کند. به طور مثال در عرصه دریایی «کریس هامر»، متخصص نظامی در سال 2013 گفت: «ساکتترین زیردریاییها در جهان آنهایی هستند که بر روی بستر شنی دریا قرار گرفته و بیحرکت میمانند. این همان کاری است که زیردریاییهای غدیر در ایران انجام میدهند. از بنادر حرکت کرده به عمق دریا رفته و در بستر خلیجفارس روی شن موضع میگیرند و منتظر اهداف خود میمانند»؛ یا آنکه «رابرت گیتس»، وزیر دفاع اسبق آمریکا در سال 2009 گفت: «موشک سجیل دارای برد تقریبا 2000 تا 2500 کیلومتر است. سجیل می تواند کلاهک هایی را تا محدوده 750 کیلومتری به اسرائیل و حتی بخش هایی از جنوب شرقی اروپا پرتاب کند. این موشک می تواند کلاهک های هسته ای را با خود حمل کند». این مواضع نشان دهنده خسارت بار بودن مسئلهی جنگ با ایران است و غالب پژوهشگران حوزه امنیت در آمریکا این مسئله را درک کرده اند. افکار عمومی اروپا نیز همین الگوی «خسارت بار بودن» جنگ احتمالی را طرح کرده و به آن پرداخته اند.
استفاده از ترفند جنگ روانی نخ نما شده
ترامپ بیشتر از آنکه واقعیت های منطقه ای را بخواهد درک کند، عموماً خود را گرفتار وضعیتی کرده که در آن «ایجاد یک شوک روانی را مساوی با پیروزی» میپندارد. حال آنکه به دلیل عدم آگاهی درست از جایگاه ملت ایران و نوع نگاه مردم ایران نسبت به مسئلهی تمامیت ارضی کشور، ترامپ دچار یک توهم خودخواسته شده است. این حد از اعتقاد به جنگ روانی آنچنان نخ نما شده است که اکثریت رسانه های غربی، مواضع ترامپ و یا اقدامات ارتش این کشور در خصوص حضور نظامی ماه های گذشته در آب های خلیج فارس را از این حیث تحلیل می کنند. به طور نمونه تلویزیون «یو اس اس تودی» در گزارش روز 26 می 2019 به صورت کاملا صریحی می گوید که «اغلب کارشناسان و رسانه های معتبر معتقدند که تحرکات نظامی آمریکا تنها عملیات روانی بر علیه ایران است و جنبه عملیاتی ندارد». درست شبیه راهبردی که نسبت به کشور سوریه |(لشکرکشی همه جانبه) در پیش گرفته شد اما به نتیجهی خوشایندی برای ترامپ و مشاورانش نرسید.
بهره سخن
به جز دلایلی که به آن اشاره شد، موارد بسیاری را می توان برشمرد اما در کنار این مسائل دو رویکرد مهم دونالد ترامپ را نباید فراموش کرد. نخست آنکه ترامپ سعی دارد با انداختن توپ در زمین ایران و با ایجاد فضای ملبس به جامهی صلح منطقه ای، کشورهای عربی و غربی را نسبت به فشار هرچه بیشتر بر ایران متقاعد کند، به همین دلیل است که سیاست فرستادن میانجی، آن هم در سطح بسیار نازل و غیرتأثیرگذاری چون ژاپن و یا تئاتر «شماره تلفن دادن» این مسئله را اثبات می کند. دوم؛ نحیف بودن راهبردهای کشورهای عربی در قبال ایران و مورد اختلاف بودن سیاست های منطقه ای کشورمان (در بین سران عرب) باعث شده است که اصولاً این کشورها امریکا را در جایگاه یک «پیمانکار جنگ» محاسبه کنند، پیمانکاری که علاوه بر اخذ وجوهات بالا از اعراب، علاوه بر حفظ نکردن امنیت داخلی این کشورها حتی نتوانسته رویکرد مشخصی را نسبت به یک تفاهمنامه بین المللی اتخاذ کند به گونه ای که ترامپ مستقیماً اعلام می کند که عربستانی ها [اعراب] باید برای جنگ با ایران هزینه کنند [خرج کنند].