به گزارش «راهبرد معاصر»؛ کنت پولاک، کارشناس مؤسسه «امریکن اینترپرایز» در مقالهای در نشریه نشنال اینترست نوشت، پس از سال ۱۹۷۳ میلادی به جز استثناهایی بیشتر کشورهای اصلی غرب آسیا جنگیدن با یکدیگر را متوقف کردند. آنچه که بر این نوع ثبات صحه میگذارد توازن نظامی است؛ در سویی آمریکا و رژیم صهیونیستی حضور داشتند و در سوی دیگر کشورهای عربی بودند.
به عقیده پولاک، این توازن نظامی دچار شکاف شده است و همزمان با ظهور فناوری های نظامی و غیر نظامی و ناتوانی آمریکا در ایفای نقش بیشتر در امور داخلی منطقه، کشورهای غرب آسیا در جست و جوی آن هستند دست بالاتر راهبردی داشته باشند.
در این مقاله آمده است، از دولت اوباما، آمریکا شروع به کاهش نقش و درگیری خود در منطقه کرد و این روند در دولتهای بعد ادامه یافت. شکست آمریکا در منطقه باعث شده است ایران و متحدانش نفوذ بیشتری بر تعاملات با همسایگان داشته باشند. قدرت ایران و عقبنشینی آمریکا، متحدان این کشور را بر آن داشته است به ائتلافسازی با تهران سوق یابند.
با پیروزی انقلاب اسلامی عرصه بین الملل دچار تغییراتی شد و از تک قطبی بودن به چند قطبی شدن حرکت کرد
غلامرضا کحلکی، کارشناس سیاست خارجی درباره افول هژمونی آمریکا و باز شدن عرصه قدرت افزایی سایر هژمون ها در منطقه و جهان به «راهبرد معاصر» گفت: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در پایان جنگ سرد، فرانسیس فوکویاما که نظریه پایان تاریخ را مطرح کرده بود و این روزها از این نظریه عبور کرده است، گفت برنده تقابل با شرق، دنیای غرب به سرکردگی آمریکاست. از نظر وی لیبرال دموکراسی اندیشه غالب در عرصه بین الملل بود.
وی افزود: فوکویاما بر این نکته تأکید کرد، پس از آن دوران آمریکا تک هژمون عرصه بینالملل است، اما غافل از اینکه آمریکا برای تک هژمون ماندن باید کارهای دیگری انجام می داد، مانند حمایت از سایر بازیگران بین المللی و گره زدن امنیت خود به امنیت جهان.
کارشناس سیاست خارجی عنوان کرد: لشکرکشی به افغانستان و مطرح کردن طرح ادعایی «خاورمیانه بزرگ» هزینههای هنگفتی به دولت های مختلف آمریکا تحمیل کرد تا اینکه شاید آمریکا تک هژمون برتر عرصه بین الملل باقی بماند. در حالی که گمان می رفت آمریکا یکه تاز قدرت در عرصه بین الملل است، به تدریج این عرصه بازیگرانی مانند جمهوری اسلامی ایران به خود دید که خارج از قاعده بازی آمریکا و نگاه تک هژمون بودند.
کحلکی گفت: شاید به همین دلیل است در تمام ادوار تاریخ، سیاست اصلی آمریکا تغییر رژیم در ایران بوده، بنابراین با پیروزی انقلاب اسلامی عرصه بین الملل دچار تغییراتی شد و از تک قطبی بودن به چند قطبی شدن حرکت کرد.
کارشناس سیاست خارجی درباره نظریه های اندیشمندان آمریکایی تصریح کرد: بعد از مدتی که اندیشمندان و سیاستمداران آمریکایی متوجه قدرت گرفتن هژمون های دیگری در عرصه بین الملل شدند، اعتراف کردند قطب های دیگری در حال قدرت گرفتن هستند، اما همچنان آمریکا را تک قطب و تک هژمون دانستند.
وی تصریح کرد: نوع بازیگری آمریکا در عرصه بین الملل و تحولات بین المللی مختلف نشان داد به موازات آمریکا، قطب های دیگری درحال قدرت گرفتن و نقش آفرینی بودند تا اینکه وقت آن فرا رسید فرانسیس فوکویاما و اندیشمندان آمریکا از پایان هژمونی آمریکا دم بزنند؛ درست در دورانی که معتقدم آغاز دوران قطبیت بی نهایت است.
کارشناس سیاست خارجی عنوان کرد: آنچه اندیشمندان آمریکای به آن اعتراف کردند، به این معناست که بی نهایت قطب در عرصه بین الملل به اندازه توانمندیها و ظرفیتهای خود نقش آفرینی می کند.
کحلکی افزود: در جهان امروز کشورهای ذرهای نیز بازیگران مهمی در عرصه بین الملل هستند، چه رسد به کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران، روسیه و چین که در منطقه تأثیرگذاری عمیقی دارند. در عرصه بینالملل امروز با بی نهایت قطب مواجهیم که هر کدام به اندازه خود در تحولات سهم دارند و نقش ایفا میکنند.
آنچه اندیشمندان آمریکای به آن اعتراف کردند، به این معناست که بی نهایت قطب در عرصه بین الملل به اندازه توانمندیها و ظرفیتهای خود نقش آفرینی می کند
وی در پاسخ به این سؤال که قطبیت بی نهایت در عرصه بینالمللی چه ویژگی هایی دارد، گفت: ویژگی نخست، اینکه هر کدام از قطب ها باید دائم ظرفیت خود را بیفزایند، یعنی عرصه بین الملل علاوه بر اینکه مفهوم وابستگی متقابل را توسعه می دهد، کشورها را به سمتی حرکت دهد توجه بیشتری به تحقق سیاست های اقتصاد مقاومتی داشته تا به توان و ظرفیت های خود بیش از پیش متکی باشند. براین اساس، بدون نیاز به غرب و آمریکا در تحولات جهان با قطبیت بی نهایت نقش آفرینی کنند، ضمن اینکه کدام از قطب ها و بازیگران همواره باید به دنبال افزایش ظرفیت خود برای مانایی در دنیای رقابت کامل باشند.
کحلکی درباره ویژگی دوم معتقد است: ظرفیت های اقتصادی مخصوص و ویژه برخی بازیگران نیست، یعنی این کشورها سایر کشورها را به استفاده از ارز خود مجبور نمی کنند تا به تبع این موضوع به آنها اجازه نقش آفرینی در برخی تحولات بینالمللی داده شود. این کشورها با هم همکاری می کنند و اقتصاد ماهیت جهانی مییابد.
کارشناس سیاست خارجی افزود: با وجود هژمون ها مرزهای اقتصاد توسعه می یابد، دیگر پول واحد برای همه دنیا حرف نمیزند، بلکه هر کدام از ظرفیتها برای خود در اقتصاد جهانی سهمی دارند که مبتنی بر پول ملی با هم تبادل می کنند، لذا در جهان قطبیت بی نهایت با قطب های بسیار متعدد دیگر پولی به عنوان دلار مطرح نیست، بلکه بی نهایت مطرح است.
کحلکی ویژگی سوم را افزایش گفت و گو و مذاکره خواند و گفت: قدرت های بزرگ منطقه ای در حال شکل گیری هستند، در حالی که وقتی تک قدرتی مطرح بود، هژمون خود هرچه صلاح میدانست پیاده می کرد؛ یعنی معمولاً هژمون آمریکا در عرصه بین الملل بذر بحران می کارد و منازعه درو میکند، اما در شرایط جدید وضعیت متفاوت شده است.
وی عنوان کرد: در شرایط چندقطبی جدید قطب ها برای حل مشکلات و معضلات موجود با هم تعامل و گفت و گو می کنند؛ لذا در این شرایط عرصه بین الملل محلی برای گفت و گو می شود؛ یعنی در شرایط با قطب های مختلف حقوق بین الملل در برابر سیاست بین الملل دارای جایگاه رفیعی می شود، پس دیگر این گونه نیست که سیاست بینالملل تفوق و برتری بر حقوق بین الملل داشته باشد.