به گزارش «راهبرد معاصر»؛ «برساخت گرایی» یکی از پیچیده ترین نظریات جاری در جامعه شناسی و علوم سیاسی محسوب می شود. برساخت گرایی فهم مشترک بر ساخته از جهان را در مورد واقعیت را تشکیل میدهد که بر مبنای فرضهای مشترک و متقن ایجاد می شود. یکی از واژگانی که هنوز فهم مشترکی نسبت به آن ایجاد نشده، «ملی گرایی» است.
اخیرا ژان کلود یونکر، رئیس پیشین کمیسیون اتحادیه اروپا در گفتوگویی با نشریه الپائیس درباره چالشهای پیش روی اروپا و چشم انداز تحولات سیاسی به نکات قابل تاملی اشاره کرد: «ملی گرایی یک سم است. اکنون هم مجبور شدهایم درباره امنیت خود تجدیدنظر کنیم. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا با نگاه کاملاً تجاری خود به سیاست، دیگر اروپا را به عنوان یک شریک راهبردی نمیبیند، بلکه به آن به چشم یک رقیب نگاه میکند. ما در دوران او شاهد خروج تدریجی آمریکا از بسیاری از تعهدات بینالمللی بودیم، و این روند اکنون تشدید شده است.».
مواضع مقامات ارشد اروپایی به جای آنکه از جنس «کنش هوشمندانه راهبردی» باشد، واکنشی توام با عصبانیت و استیصال نسبت به مخاطراتی است که ترامپ خالق آن در دو سوی آتلانتیک بوده است
در خصوص مواضع یونکر، دو نکته اساسی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنارآن عبور کرد:
نخست، اینکه راهبرد، تاکتیک و رفتار ترامپ در نظام بین الملل موضوعی غیرقابل پیش بینی نبوده و اتاق های فکر و تصمیم سازی در اتحادیه اروپا بارها در آینده پژوهی تحولات جهانی آن را مورد توجه قرار داده بودند. به عبارت بهتر، اتحادیه اروپا با پدیده ناگهانی در نظام بین الملل رو به رو نبوده که اکنون بخواهد از آن به مثابه «نقطه عطف» یا «نقطه آشکارساز» درتحولات حوزه اقتصادی و سیاست خارجی خود یاد کند.
سؤال اصلی اینجاست که چرا در همان دوره نخست حضور ترامپ در مسند قدرت (بین سالهای 2017 تا 2020 میلادی)، اروپاییان کمترین گامی در راستای جداسازی مسیر خود از واشنگتن برنداشتند؟ چرا «اصل وابستگی اروپا به آمریکا» در طول سالهای گذشته و اخیر در محافل سیاسی و اجرایی اروپا مورد بازتعریف یا حتی بازخوانی قرار نگرفته است؟
دوم، اینکه احزاب سنتی اروپا اکنون در یک دام خودساخته و خودخواسته قرار گرفته اند که چاره ای جز دست وپا زدن در آن ندارند. همگان به یاد دارند که در سال 2018 میلادی، زمانی که جمهوریخواهان از توافق هسته ای با ایران عقب نشینی کردند، سیاستمدارانی مانند آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان و امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه با راهبرد فشار حداکثری کاخ سفید علیه تهران همگام شده و حداقلی ترین تعهدات خود در برجام را زیرپا گذاشتند. اما اکنون، سیاستهای یکجانبه گرایانه و سلبی واشنگتن در قبال وضع تعرفه های گمرکی و نحوه پایان دادن به جنگ اوکراین، زنگ خطر را برای موجودیت و هویت اروپای واحد به صدا در آورده است.
بنابراین، تجدیدنظرخواهی های اخیر اروپاییان محصول مواجهه منطقی آنها با واقعیات جاری در حوزه روابط بین الملل نیست. مواضع مقامات ارشد اروپایی به جای آنکه از جنس «کنش هوشمندانه راهبردی» باشد، واکنشی توام با عصبانیت و استیصال نسبت به مخاطراتی است که ترامپ خالق آن در دو سوی آتلانتیک بوده است.
در چنین شرایطی باید میان «واکنش رفتاری» و «کنش راهبردی» تفاوت قائل شد. اروپاییان بیش از آنکه قربانی یکجانبه گرایی توهمی آمریکا در برهه کنونی باشند، قربانی رویکرد کلان خود در جهان پساجنگ جهانی دوم تاکنون بوده اند. آیا یونکر، مکرون، اشتاین مایر و دیگر سیاستمداران اروپایی قدرت انکار چنین گزاره ای را دارند؟! قطعا خیر.