
به گزارش «راهبرد معاصر»؛ سند «راهبرد امنیت ملی» که به وسیله کاخ سفید منتشر شد و دونالد ترامپ آن را امضا کرد، در کمتر از 30 صفحه، ابزاری برای درک عمیقتر و دقیقتر سیاستهای جهانی آمریکا، به ویژه در منطقه عربی است که با جنگها و بحرانها دست و پنجه نرم می کند. همچنین رویکرد جدید واشنگتن را نسبت به بسیاری از نقاط پرتنش از اوکراین گرفته تا ونزوئلا در اختیار قرار می دهد. گرچه این سند شامل بسیاری از دانستهها و تجربیات ما در زمینههای درگیری بود، اما برای بررسی آنچه در «ذهن آمریکایی» میگذرد، دست کم در سایه این دولت، به دور از اظهارات آشفته و گیجکننده رئیس جمهورش، ارزش قابل توجهی دارد.
حفظ امنیت رژیم صهیونیستی هنوز جایگاه مهمی در این راهبرد دارد، اما از برخی جنبهها رو به کاهش و از برخی دیگر رو به افزایش است
واشنگتن در دوره ریاست جمهوری ترامپ، هنوز به سبک دوره نخست ریاست جمهوری باراک اوباماست و این منطقه برایش اهمیت چندانی ندارد. آمریکا از فشارهای نیاز به انرژی کربنی رهایی یافته و در این زمینه استقلال دارد، اما نمیخواهد ذخایر انرژی منطقه به دست قدرت متخاصم یا مخالف بیفتد که از آنها برای هژمونی و باجگیری استفاده میکند.
واشنگتن رویکرد خود مبتنی بر «تغییر رژیم»، تحمیل اصلاحات و ساختارهای حکومتی مطابق با استانداردهای غربی را کنار گذاشته و این را به کشورهای منطقه واگذار کرده است که ساختارهای خود را مطابق با سنتهای موروثی توسعه دهند (این برای اصلاحطلبان طرفدار آمریکا تسلیبخش نیست).
آمریکا به دنبال مبارزه با تروریسم فرامرزی و مهاجرت غیرقانونی، حفظ امنیت مسیرهای کشتیرانی، به ویژه در تنگه هرمز، باب المندب و دریای سرخ و حفظ ایمنی زنجیرههای تأمین است و در این راستا ایران را به عنوان کشوری «بیثباتکننده» که نفوذش باید مهار شود، تلقی می کند.
حفظ امنیت رژیم صهیونیستی هنوز جایگاه مهمی در این راهبرد دارد، اما از برخی جنبهها رو به کاهش و از برخی دیگر رو به افزایش است. از نظر تمایل واشنگتن به اجتناب از جنگهای بلندمدت که امکان دارد تضاد عینی بین محاسبات واشنگتن از سویی و تمایل گسترده رژیم صهیونیستی به هژمونی و توسعهطلبی از سوی دیگر ایجاد کند، رو به کاهش است. واشنگتن در درازمدت جنگهای آشکار را نخواهد پذیرفت و نمیخواهد از نظر نظامی درگیر شود یا حتی حضور نظامی قابل توجهی در منطقه داشته باشد. اگر در این زمینه کار جدید و متفاوتی مانند حفظ حضور نظامی در نزدیکی دمشق یا مرزهای بین لبنان و رژیم صهیونیستی یا غزه و رژیم صهیونیستی انجام دهد، نمادین و موقت خواهد بود و مغایر با تمایل راهبردی آن برای کاهش مداخلات نظامی و جنگهای آشکار در منطقه که مشخصه دو دهه نخست این هزاره است، نخواهد بود.
در چارچوب این راهبرد، جایگاه کشورهای حوزه خلیج فارس با فرصتها و ثروتی که در اختیار دارند و زمینههای جدید برای مشارکت، همانطور که در سفر اخیر ولیعهد عربستان به واشنگتن مشهود بود، تقویت خواهد شد؛ اما نه به قیمت تضعیف رژیم صهیونیستی، که در زمینههای فناوری، هوش مصنوعی و صنایع دفاعی حرفی برای گفتن دارد و این موضوع جایگاهش را در محاسبات آمریکا حفظ میکند، حتی اگر در جنگ دو ساله علیه غزه و منطقه مشخص شود که نه از نظر عملی و مادی و نه از نظر اخلاقی و معنوی، شایسته نقش رهبری منطقه نیست.
کشورهای اردن، مصر و ... در محاسبات راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا حضور خواهند داشت، اما شاید به وسیله دروازههای دیگری غیر از دروازههایی که واشنگتن به وسیله آنها وارد پایتختهای خلیج فارس میشود. راههای زیادی برای این حضور وجود دارد که پس از رژیم صهیونیستی و کشورهای خلیج فارس در جایگاه سوم قرار میگیرند.
سوریه جدید در محاسبات آمریکا جایگاهی دارد، که بر مبنای آن دولت موقت میتواند کنترل امور را به دست گیرد. سوریه از نظر مهار ایران، به دام انداختن حزبالله، مبارزه با مواد مخدر و کارتلهای مرزی، توقف مهاجرتها و بازگشت پناهندگان اهمیت دارد. سوریه دست خود را به سوی رژیم صهیونیستی دراز کرده است و صهیونیست ها باید آن را بفشارند. این موضوع اختلاف موجود بین واشنگتن و تلآویو را درباره چگونگی برخورد با رژیم جدید سوریه توجیه میکند.
در اینجا، توسعهطلبی لجامگسیخته رژیم صهیونیستی با تمایل آمریکا به عقبنشینی از منطقه و خستگی از ماندن در حالت آمادهباش برای دراز کردن دست یاری به سوی تلآویو و کمک به آن در جنگهای بیپایانش در تضاد است. این موضوع دریچهای را برای بحث درباره اینکه آیا در صورت ادامه وضعیت رژیم صهیونیستی به این شکل، میتوان در آینده آن را از دارایی به باری بر دوش آمریکا تبدیل کرد، میگشاید.
سوریه از نظر مهار ایران، به دام انداختن حزبالله، مبارزه با مواد مخدر و کارتلهای مرزی، توقف مهاجرتها و بازگشت پناهندگان اهمیت دارد
گفتمان راهبردی درباره نیمکره غربی «دکترین مونرو» را احیا، آن را بهروزرسانی و اولویتها و ابزارهایی اضافه میکند که بیش از 200 سال پیش، زمانی که برای نخستین بار قاره آمریکا و آنچه بین آنها قرار دارد را به عنوان حوزه نفوذ هژمونیک برای آمریکا اعلام کرد، غیرقابل تصور بود. حوزهای که به گفته جیمز مونرو، به قدرتهای استعماری اروپایی اجازه دخالت یا کنترل نمیداد. امروز، ترامپ به روسیه و چین اجازه نخواهد داد نفوذ قابل توجهی در این منطقه وسیع از جهان داشته باشند. مونرو از ابزارهای نظامی برای مهار قدرتهای اروپایی (به ویژه اسپانیا) صحبت کرد. امروز، ترامپ از ابزارهایی صحبت میکند که فراتر از استقرار ارتش و پایگاهها، به تجارت، اقتصاد و سرمایهگذاری میروند و نقش رهبری را به بخش خصوصی برای این کار اختصاص میدهد.
از این منطق، میتوان درخواستهایش برای الحاق کانادا، تغییر نام خلیج مکزیک، تهدید به حمله به پاناما، دخالت در هر انتخاباتی که شاخصهای آن احتمال پیروزی چپگرایان را نشان میدهد و حمایت مطلق وی را از راست افراطی پوپولیست در این قاره درک کرد.
از این منظر، ونزوئلا پس از آنکه درهای خود را به روی سلاحهای روسی، سرمایهگذاری چینی و همکاری چندجانبه با ایران گشود، به نظر میآید در محاسبات آمریکا ناهنجاری است، ناهنجاریای که باید با آن برخورد شود. ونزوئلا نخستین آزمایش «دکترین جدید و توسعهیافته مونرو» است که امضای ترامپ را بر خود دارد و احتمالاً جنگ با آن ضربهای شکننده و دروازهای برای حرکت به سوی سایر کشورهای کارائیب و آمریکای لاتین خواهد بود.
در پوشش مبارزه با مهاجرت و کارتلهای مواد مخدر فراملی، که تهدیدهای واقعی هستند و جدیت آنها نباید دست کم گرفته شود، کارهایی در حال انجام است تا استقلال کشورهای آمریکای لاتین را سلب و گزینههای آنها را برای نزدیکی به روسیه و روابط نزدیکتر با چین محدود کند.
این اولویت در محاسبات جهانی آمریکا است که تنها با اولویت حضور در هند-اقیانوس آرام، دریای چین جنوبی و خاور دور، برای مقابله با منابع تهدید برتری نظامی، فناوری و اقتصادی چین، قابل مقایسه است. واشنگتن که به دنبال رهایی از «هژمونی غرب آسیا» و غوطهور شدن دولت در بحرانهای حلنشدنی است، بر مناطق دوردست در خاور دور و قاره آمریکا تمرکز میکند.
این راهبرد شامل چشمانداز جدیدی برای ناتو و نقش قاره کهن بود که در برخی جنبههای خود به طور ضمنی شامل آنچه واشنگتن از دوره نخست اوباما آغاز کرده بود، میشد؛ یعنی نیازی به ادامه گسترش ناتو نیست. اروپا باید سهمی از بار هزینههای نظامی این ائتلاف را برعهده بگیرد، هزینههای نظامی خود را از دو به پنج درصد افزایش دهد، خوداتکایی خود را در دفاع تقویت کند و اعتماد به نفس خود را در هدایت بحرانها به سمت راهحلها افزایش دهد.
این راهبرد، دیدگاهی غیرخصمانه نسبت به روسیه دارد و چین را به عنوان شر مطلق نمیبیند، بلکه آن را رقیبی میداند که روابط با آن امکان دارد شامل اشکال مختلف همکاری و مناقشه باشد. به این معنا، این راهبرد برای یافتن راه حل سیاسی برای جنگ در داخل و خارج از اوکراین، حتی اگر با شرایط مطلوب مسکو باشد، عجله دارد. این موضوع تا حد زیادی اختلاف شدید بین دو سوی اقیانوس اطلس درباره اوکراین و روسیه را توضیح میدهد. برخلاف دیدگاه خصمانه اروپاییها نسبت به مسکو که مانعی برای ابتکار عمل ترامپ برای حل بحران است، واشنگتن برای پایان دادن به درگیری عجله نشان میدهد و تمایل فزایندهای به رسمیت شناختن روایت، منافع و نگرانیهای روسیه دارد.