به گزارش "راهبرد معاصر"؛ بعد از یک چرت عصرگاهی نوشیدن یک فنجان قهوه می چسبد، ترجیحا اسپرسو. قهوه را آماده می کند و به صندلی راک تکیه می زند. گویی صدای جیر جیر تکان های راک روی لمینت به تمرکزش ضریب می دهد، لااقل جنس نگاه دوخته شده اش از پنجره پنت هاوس به ازدحام و شلوغی شهر حکایت از این دارد. دیگر دارد دیر می شود؛ باید مشق امروز خود را برای هوادارانش انشا کند. لشکری منتظر، عطش رویت کلماتی را دارند که با سرپنجه های محبوب شان جان می گیرد. مهم نیست از چه سخن بگوید. حتی اگر شطحیاتی از ذهنی درگیر با معضلات شخصی و بی ربط با حدود و ثغور سواد و آگاهی نیز خارج شود، هستند کسانی که آن را سرمه چشمان شان کنند و با واژههایش در محافل عمومی و خصوصی پایتیناژ بروند. حال می خواهد از سیاست های منطقه ای حاکمیت باشد یا گریستن برای صغیر و کبیری که به نان شب محتاجند.
جلوس سلبریتی ها بر کرسی 150 ساله روشنفکران حقیقی کشور با طعم گس نقش نگاری از انگاره های ذهنی مشوش محصول رکود فکری و اندیشه ای جامعه است. براساس قانون علیت، هر علتی را معلولی است. اگر سخن از غریبه بودن کتاب در جماعت ایرانی به میان می آید که منتج به پیروی محض از سلبریتی ها می شود، قطعا نوک پیکان آن شاکله ی نظام آموزشی را هدف می گیرد.
جایی که آموزش درست زندگی کردن و اندیشیدن در آن کمترین اهمیت را دارد. این شرایط ذهن تحلیلگر و پرسشگر را از جامعه می گیرد و بدون تحقیق و تفحص یک پیرو محض از علاقمندان به سبک زندگی زرد می سازد. در عصری که لمپن های فرهنگی فضا را برای اندیشمندان و متفکران تنگ کرده اند، نمی توان انتظار داشت حال و روز جامعه خوب باشد.
اگر قانون گریزی های هر روزه در جامعه خسته مان کرده، اگر برای مان از رعایت حقوق شهروندی تا حفظ محیط زیست به یک آرمان مبدل شده ریشه هایش را باید در حفره های محتوایی ارائه کنندگان خط فرهنگی جست و جو کرد. محتوای فرهنگی سبک زندگی و چطور زیستن را می آموزد و اگر از اذهان بی دغدغه و بی سواد جان بگیرد، ثمره اش جان دادن فرهنگ در جامعه و در این بزنگاه تاریخی می شود.