به گزارش راهبرد معاصر؛ شاید کمتر کسی گمان میبرد که دانشجویان پیرو خط امام و مجمع روحانیون که عموماً طیف چپگرای جمهوری اسلامی را تشکیل میدادند در یک چرخش استراتژیک در اواسط دهه هفتاد پای بر عرصه لیبرالیسم گفتمانی بگذارند.
آنان در این ایام به گذار از دهکهای پاییندستی جامعه فاصله خود را هر روز با توده مردم بیشتر کرده و در برخی انتخابات های دهه 80 اثرات منفی آن را به عینه دیدند. پس از سال 1396 و پیروزی حسن روحانی در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری، آهنگ کوچ طیف رادیکال اصلاحطلب از اردوگاه دولت شنیده شد، گویا آنان بر اساس خط و خطوط همیشگی خود، مادامی از دولت دوازدهم حمایت کرده که در راستای اصولی چون مذاکره با غرب، اظهارات رادیکال و غیره همپوشانی داشته باشند.از این روی با توجه به وضعیت اقتصادی امروز کشور که نتیجه برخی بیبرنامگیهای دولت و نیز تحریمهای یکجانبه دولت آمریکا بوده است، شکاف اجتماعی افزونتر و فشار بر دهکهای پاییندستی دهچندان شد. از این روی جریان اصلاحطلب با یک چرخش استراتژیک از لیبرالیسم ِ بی پرده و صریح به سمت و سوی عدالت گرایی، سوسیالیسم و گاهاً نوعی عدالت شبه لیبرالیسمی جان رالزی تغییر ماهیت دادند.
دکتر محمدرضا تاجیک تئوریسین اصلاحات و استاد جامعه شناسی سیاسی در گفت و گوی تقصیلی با راهبرد معاصر داشت بر این باور است معنای اصلاحات تغییر کرده است و با توجه به این رویه ایی که در پیش گرفته شده است در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده شانسی برای اصلاحات رقم نخورده است.
بی تردید روح این دوران ِ کنش، «روح عدالت» است / بازگشت عدالت به گفتمان اصلاح طلبی را به فال نیک می گیرم
اصلاح طلبی از رجوع به واقعیت و موضوعاتی از این دست حرف می زند آیا برای این حرف ها کمی دیر نیست؟
برخی از اصلاح طلب ها به دانش و تجربه تاریخی دریافته اند که در یک مرحله کنش متفاوتی به سر می برند. به یک معنای هایدگری، شاید به این درک رسیده اند که به دوران متفاوتی پرتاب شده اند که این دوران الزامات و تقاضاهای خاص خود را دارد و اگر بخواهند بازیگر این دوران باقی بمانند باید طرحی نو در اندازند. تفاوت جدی این مرحله جدید کنش با مراحل کنش پذیر قبلی عمدتاً در انضمامی بودن تقاضاها است و طبلب می کند گفتمان هایی انضمامی داشته باشند. گفتمان هایی که به نوعی در عرض نظری به سر می برند چندان مورد اقبال قرار نمی گیرند. گفتمان هایی که امکان تبدیل شدن به آلترناتیو جدی را دارند که از جنس عمل باشند نه از جنس کلمات زیبا. چون دوران گفتمان های زیبا و پشت ویترینی و گفتمان هایی که از ورای کتاب های دیگران سخن می گویند گذشته است.
امروز فقط به وسیله گفتمانی که می تواند از جنس یک راه برون رفت و کنش باشد می توان با افکار عمومی رابطه برقرار کرد از این رو است که برخی از اصلاح طلبان به چنین نتیجه ای رسیده اند و فکر می کنند که در شرایط کنونی باید از عرش به فرش بیایند و یا با این ریش نمی شود رفت تجریش. آن نوع فضای گفتمانی با این نوع فضای اندیشه ای که اصلاح طلبان در این سالیان تجربه کرده اند به سرانجامی نمی رسد. بنابراین باید در خلاء های جامعه امروز و در درس ها قرار گرفت. ستون های گفتمان را باید در این حفره ها بنا کرد و بر این درس ها استوار کرد، باید وارد فضای زندگی روزمره مردم شد. از این رو بی تردید روح این دوران ِ کنش، «روح عدالت» است و شاید انضمامی ترین مفهومی که می توان یافت عدالت است. ذهن مردم سخت از بی عدالتی هایی که مشاهده کرده خسته شده است.
من عدالت را در معنای موثق آن به کار می برم و هم از عدالت جنسیتی و هم از عدالت قومیتی و عدالت فرهنگی و عدالت سیاسی و اقتصادی حرف می زنم. منظور من فقط فاصله طبقاتی و فقر و غنا نیست. نوعی فاصله ناعادلانه میان جنسیت ها و قومیت ها و خرده فرهنگ ها و زبان ها و نژاد ها و مذاهب گوناگون در جامعه ما وجود دارد. طبیعتاً شاید این همان ابر مؤلفه باشد که بتواند دلایل دیگر را پیرامون خود سامان بدهد. مفهوم عدالت در معنای موسع خود شاید همان ابر مولفه الزامی امروز جامعه ما باشد که به روح دوران ما شکل داده است. به نظر من، هیچ کنشگری در شرایط کنونی امکان ورود به موضوع دیگری را ندارد و این ابرمؤلفه در کانون گفتمان خود قرار دارد. باید دید تصویر و یا تصوری که پیرامون این نگرش عقلایی ایجاد می شود چیست؟ من این را به فال نیک می گیرم که دوستان اصلاح طلب ما این عدالت محوری را در راس گفتمان خود قرار داده اند.
شاهد پلورالیزم در مفهوم عدالت هستیم
شاید عدالت محوری از دید اصلاح طلب و اصولگرا معنای متفاوتی داشته باشد. با توجه به فضای امروز اصلاح طلبی و یک دست نبودن این قشر، معنی واقعی عدالت از منظر آنها چیست؟
دقیقاً روی محل نزاع مفهومی دست گذاشته اید. مشکلی که همواره در جریان اصلاح طلبی وجود داشته است. جریان اصلاح طلبی نه در فرایند ایضاح مفهومی موفق بوده و نه در نوعی اجماع سازی پیرامون مفاهیم. بنابراین همواره با نوعی پرولاریزم درون تشکیلاتی مواجه بودیم، با نوعی بسگانهگی ِ درون تشکیلاتی که از درون جریان اصلاح طلبی به نام اصلاحات صداهایی گوناگون را به گوش می رساند و تا کنون جغرافیای مشترکی ایجاد نشده است و برخی مفهوم عدالت را در مفهوم سوسیالیستی آن مد نظر دارند و برخی حتی در فضای مارکسیستی اورتودکسی به این مفهوم نگاه می کنند همچنین برخی از دید رالز به مفهوم عدالت نگاه می کنند. حتی برخی این مفهوم را وارد دستگاه های دینی می کنند و می گویند عدالت به این معنی است که باید هر چیزی را بر سر جای خود گذاشت و از این منظر به این مفهوم می پردازند.
برخی آن را به عدالت اجتماعی و یا اقتصادی محصور می کنند و آن را ملموس ترین و فوری ترین و جدی ترین مشکل جامعه ما می دانند که بقیه موارد را تحت الشعاع خود قرار می دهد. برخی در نگاهی لیبرالیستی و نئولیبرالیستی هستند مثل نگاهی که در برخی از جریانات اصلاح طلبی با مشعلی کاملا نئولیبرالیستی و لیبرالیستی به این مفاهیم نگاه می کنند. حتی برخی از دیدگاهی شاید پست مدرن و پست مارکسیست به مطلب نگاه می کنند و عدالت را به گونه دیگری مورد بحث قرار می دهند. در این فضای گیج مفهومی و شیزوفرنیک با تکثری روبرو هستیم که امکان تبدیل شدن به امر احد را ندارد و در عرصه مفهومی با امر کثیری روبرو هستیم که نمی تواند در پیرامون خود اجماعی ایجاد کند.
اگر بیگانگی و تفاوت معانی نتواند ایجاد دیالوگ کند ره به سوی آنارشی خواهد برد
با توجه به صحبت هایی که اشاره کردید آیا آن اجماعی که در موضوع «عدالت» بیرون آمده، بین اصلاح مشترک است؟
پیش بینی من این است که در آینده نیز چنین اجماعی در بین جریان اصلاح طلبی ایجاد نشود و طبیعتاً این مساله دو چهره دارد؛ یکی چهره مثبت و دیگری چهره ای منفی. چهره مثبت این است که جریان اصلاح طلبی به لحاظ طبیعتش یک جریان کمونیتاسی است. یعنی جریانی که در درون خود متکثر است. جریان اصلاح طلبی نیامده یک حزب باشد و خود را ذیل یک ایدئولوژی و یک حزب و یا یک رهبری واحد سامان بدهد و طیفی گسترده است که به طور طبیعی حیات و بالندگی آن به یک معنا وامدار همین پلورالیزم درونی آن است.
اگر بیگانگی نتواند تضارب آرا ایجاد کند و نتواند گفتگو و یا دیالوگی درونی ایجاد کند و نتواند نوعی رابطه تفهیمی و تفاهمی میان اعضا ایجاد کند ره به سوی آنارشی می برد و نوعی آنارشی مفهومی و نظری ایجاد می کند. براساس این نوع آنارشی مفهومی و نظری شاهد آنارشی در عمل و در رفتار خواهیم بود و دگرهایی در درون جریان اصلاح طلبی شکل می گیرند و بر اساس این تمایز و تفاوت مفهومی و نظری و عملی اندک اندک شروع به ریزش می کنند و اندک اندک روایت فصل و فاصله و عبور شروع می شود که امروز به نوعی شاهد آن هستیم. بنابراین من عقیده دارم، جریان اصلاح طلبی در شرایط کنونی نیازمند نوعی ایضاح مفهومی و نیازمند این است که با توجه به نیازهای زمانه خودش به دقایق جدید گفتمانی خود بیندیشد و پیرامون آنها دیالوگ درون گفتمانی و حتی نوعی اجماع گفتمانی ایجاد کند. مفاهیم گشوده و بازفرجام و همواره تهی و شناورند و می توانند با مدل های مختلفی جمع شوند. به قول شاملو همیشه رابطه دال و مدلول رابطه ازدواج موقت است که می تواند متفاوت باشد. از منظری دیگر مفاهیم مدونا هستند یک دن ژوان هستند و در هر لحظه به شکلی در می آیند و با مدلولی وابسته می شوند مهم این است که در این گستردگی و در این تنوع و تکثر جریان اصلاح طلبی تکلیف مفهومی و نظری خود را مشخص کند چون این موقف و وضعیت نظری جغرافیای کنش او را مشخص می کند اگر بخواهد کنش سازواره و سامان یافته ای داشته باشد به دیالوگی پیرامون مفاهیم و ایده ها و بنیان های نظری جریان اصلاح طلبی با توجه به شرایط اکنون خود نیاز دارد و امیدواریم این اتفاق بیفتد.
کشش اصلاح طلبان به ائتلاف های سیاسی، آنان را به حاشیه برد
برخی باورد دارند اصلاح طلبان خود مقصر اصلی بوده و عقیده دارند که هر شخصی را وارد گفتمان خود کردند و از افرادی برای رسیدن به قدرت استفاده کردند که عموماً اصلاح طلب نبودند و چون اصلاح طلب ها کاندیدایی مستقلی نداشتند مجبور شدند به این رویکرد پناه بیاورند یعنی از افراد غریبه و اصلاح طلب نما استفاده کردند و دچار نوعی بی نظمی شدند. این موضوع را چگونه در قالب تکثرگرایی می توان تحلیل کرد؟
سوالی جدی است و نیازمند تامل بسیار است. کنشی که به نام اصلاح طلبی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفت و به نام عقل سیاسی و عقلانیت سیاسی نوعی ائتلاف میان جریان اصلاح طلبی و جریان های دیگر بوجود آورد بیش از آنکه اقتضای طبیعت اصلاح طلبی باشد و بیش از آنکه اقتضای طبیعت گفتمان اصلاح طلبی باشد. اقتضای طبیعت قدرت و سیاست مرسوم بود. لذا این حرکت توسط اصلاح طلبان رسمی و اصلاح طلبانی که حیات و ممات جریان اصلاح طلبی را به مایکروفیزیک قدرت و به سهیم بودن در قدرت گره زده اند در شرایط خاص تاریخی بر این فرض شدند تا با پای دیگری بروند و با دست دیگری عمل کنند و با زبان دیگری سخن بگویند و در لوای دیگری به قدرت برسند. این حرکت هزینه بسیاری را متوجه این جریان کرد یعنی حرکتی که باید ممد حیات و مفرح ذات می بود، حیات جریان اصلاح طلبی را با مخاطره مواجه کرد و از ان پس دیدیم که مسیر اصلاح طلب در احتضار قرار گرفت. و هر روز بیش از گذشته به حاشیه رفت و از افکار عمومی به بیرون پرتاب شد و وفاداری نسبت به او هر روز بیش از گذشته پس گرفته می شود.
این به معنای ایدئولوژیک بودن جریان اصلاح طلبی و متصلب بودن این جریان نیست. این بحث ها اینجا جاری نیست وقتی شما یک جریان هستید لزوماً نباید دگرسازی کنید و لزوماً نباید حرف کسی را در خلوت خودت جا بدهی نباید فضای گفتمانی خود را مخدوش کرد و مرزهای هویتی خود را کدر کرد. اینکه پر از ابهام و ایهام باشی و همه چیز باشی و هیچ نباشی. طیفی که به اقتضای شرایط می تواند به هر چیزی بدل شود شعاری که رد اوایل انقلاب داده می شد و می گفتند هدف وسیله را توجیه می کند و برای رسیدن به هدف می توانیم هر وسیله ای را به کار بگیریم. این مساله حیثیت و هویتی برای جریان اصلاح طلبی باقی نمی گذارد. اگر ما در هر شرایطی به ائتلاف نیاز داریم باید دقت کنیم و ببینیم چه کسی و با چه گروه و چه بنیان فکری و اندیشه ای و با چه مواضع سیاسی و اقتصادی و چه پشتوانه شخصیتی وارد قضیه می شویم نباید تمام هستی و سرمایه انسانی و اجتماعی یک جریان را رد پس و پشت جریانی قرار بدهیم و همه را در اکتی تاریخی هزینه کنیم. این سرمایه تاریخی است و در طول زمان به دست آمده بود و نسل ها بعد از نسل ها این سرمایه را انباشته کرده اند ما حق نداریم و نداشتیم که این سرمایه را دفعتاً به باد بدهیم که امروز جریان اصلاح طلبی از آن طراوت بیفتد و از سپهر ذهنی مردم خارج شود وبا بحران مقبولیت و مشروعیت روبرو شود. و با بحران عقبه اجتماعی روبرو شود و از درون به خورده شود. کسانی که این هزینه را به جریان اصلاح طلبی تحمیل کردند باید پاسخگو باشند طنز تلخ تاریخی ما این است که امروز کسانی که خود آغازگر این حرکت بودند و به نام عقلانیت سیاسی تمامیت جریان اصلاح طلبی را بر پای این عقلانیت ذبح کردند و چک سفید بدون امضا به جریانی دادند و درها را گشودند و فرش ها را برای انها پهن کردند و آنها را بر صدر نشاندند خود دریوزگی قدرت کردند امروز نغمه دیگری سر می دهند و خود ناقد شده اند و فرافکنی می کنند و می پرسند چه کسی این هزینه را به جریان اصلاح طلبی تحمیل کردند من شرایط را برای امروز مساعد نمی بینم ولی یک روز عریان و آشکار در مورد این افراد صحبت خواهم کرد. من امیدوارم جریان های اصلاح طلب به نام عقلانیت سیاسی بار دیکر مرتکب چنین اشتباه تاریخی نشوند. چون برخی از احزاب اصلاح طلب سیکل آینده خود را با جریاناتی دیگر می بندند در این خصوص باید به درون نگاه کنیم و نخبگانی را که آنچه به نام اصلاح طلبی می گویند می زیند را جدا کنیم و بر اینگونه افراد سرمایه گذاری کنیم.
«حمایت از روحانی» اشتباه تاریخی بزرگی را به نام عقلانیت سیاسی بود / نباید به راحتی کارت هایمان را روی میز بگذاریم
شاید یکی نوع از این درهم شکستگی عملی در انتخابات 92 پیش آمد، آقای عارف به امید معاون اولی از انتخابات ریاست جمهوری انصراف داد و به امید ریاست مجلس وارد انتخابات مجلس شد. عارف دانشگاهی است و بارها به این نکنه اشاره شده است که او توان اداره یک قوه را ندارد. آقای روحانی نیز با ژست اصلاح طلبی آمد اپرچه این گونه نبود. موسوی لاری استعفا داده می گوید توان اداره ندارد. وقتی این نفرات این چنین مدیریتی داشتند نباید از افراد نوظهور و جوان انتظار خاصی داشته باشیم. عملکرد این افراد چقدر بر حال و روز اصلاح طلبان تاثیر داشته است؟
من در مورد افراد صحبت نمی کنم و اگر روزی بخواهم در مورد کسانی که مرتکب این خطای استراتژیک شدند صحبت کنم در لیست من امثال آقای عارف حاشیه ای ترین افراد هستند. باید حرف های آقای عارف را از نزدیک بشنوید ایشان رنج نامه ای می نویسند از اینکه چه گذشت و چگونه ایشان کنار کشید و در لحظات آخر چه شد و قطعا از آن پس شاید قضاوت دیگری نسبت به ایشان داشته باشیم. ایشان هیچگاه وارد این ائتلافات نشد و تاثیری در فضای شکل گیری ائتلافات نداشت. در مورد کنش ایشان در فضاهای دیگر حتما باید خودشان شخصا با منطق خودشان صحبت کنند. طبیعتا ایشان در مورد نوع استراتژی مدیریتی که داشتند صحبت کرده اند. شاید مشکل از وضعیت رسانه ای ایشان باشد که نمی تواند این صدا ها را پژواک بدهد. باید زشت و زیبای این کار را از خود ایشان سوال کرد تا اگر نقدی بر آن جاری است پاسخگو باشند. وقتی آقای روحانی در شورای امنیت بود من رابطه نزدیکی با ایشان داشتم من مشاور آقای خاتمی و مسئول مرکز استراتژیک بودم و برخوردهایی با ایشان داشتم و به عنوان شخصیتی اهل تفکر و تامل به ایشان احترام می گذاشتم. ولی طبیعتاً من ایشان را شخصی جزو خانواده اصلاح طلبی نمی دانستم و گزینه نخست من ایشان نبود به همین دلیل در سال 92 من راجع به ایشان و آقای رفسنجانی با آقای خاتمی صحبت کردم. تنها می توانم این را بگویم که در وضعیت نخست آقای خاتمی نیز چندان موافق این نبودند که ایشان گزینه اصلاح طلبی باشد ولی جریانات به گونه ای پیش رفت و برخی بازیگری کردند و در نهایت منجر به این نتیجه شد قطعاً کسانی که این در را گشودند و این سرمایه را تماما در اختیار این جریان قرار دادند باید پاسخگو باشند و بگویند چرا چنین اشتباه تاریخی بزرگی را به نام عقلانیت سیاسی رقم زدند. چه حقی داشتند و چه کسی این اقتدار را به آنها داده بود تا وضعیت را وضعیت استثنا اعلام کنند و در این وضعیت قانون اصلاح طلبی را دور بزنند. به قول اشمیت، وقتی وضعیت استثنا تعریف می شود قانون به محاق می رود و به حاشیه می رود و دور زده می شود. آنها وضعیت را استثنا اعلام کردند و قانون را دور زدند و این هزینه تاریخی را به جریان اصلاح طلبی تحمیل کردند. آنها باید پاسخگو باشند عده ای از همان ها در همین مسیر قرار گرفته اند و اشتباه تاریخی را به نوع دیگری تکرار می کنند. من امیدوارم جریان اصلاح طلبی این بار هشیارتر از این باشد و رهبران جریان اصلاح طلبی این بار هوشیار تر از آن باشند که این جریان در حال احتزار دوباره هزینه تاریخی دیگری متحمل شود. نعش این شهید عزیز امروز بر روی دستان ما است. نباید با اشتباه تاریخی دیگری این نعش را به زیر پاهایمان بیفکنیم تا دیگر چیزی از این باقی نماند. امیدوارم جریان اصلاح طلبی هشیارتر از این باشد و یا به لحاظ تاریخی فهم کند که نباید دوباره در این مسیر قدم بگذارد. باید در درون خود به حرکت مشغول باشد و وقتی در درون کم آورد نگاهی به برون نکند و به جریانات بیرونی دخیل نبندد. اصلاح طلبی سرمایه اجتماعی عظیمی دارد که اگر احیا شود می تواند در تمامی معادلات و تصادفات سیاسی بزرگ جامعه ما نقش آفرینی جدی داشته باشد. نباید به راحتی کارت هایمان را روی میز بگذاریم و این حیثیت تاریخی و این هویت تاریخی را از بین نبریم.
مانیفست اصلاح طلبی تا دو هفته دیگر منتشر می شود
مصاحبه ای از جنابعالی وجود داشته که در آن از انتشار کتاب نواصلاح طلبی و حضور آقایان حجاریان و خاتمی در این پروژه سخن گفته اید. سرنوشت آن به کجا انجامید؟
آن مانیفست نو اصلاح طلبی است که زیر چاپ است و شاید در دو هفته آینده منتشر شود. این کتاب تألیف من است و در مورد نواصلاح طلبی و مانیفست اصلاح طلبی اندیشیده و تا کنون از چاپ آن ممانعت کرده ام. اتفاقا امروز عکس روی جلد را برای من فرستاده اند و صفحه بندی و ویراستاری تمام شده است و فکر می کنم یکی دو هفته بعد در بازار باشد و ببینیم اگر از این زاویه بخواهیم جریان جدیدی را برای تاریخ اکنون و آینده خود فکر کنیم می خواهیم بدانیم آیا می توانیم به این حرکت در کالبد مرسوم اصلاح طلبی سامان بدهیم و یا باید طرحی نو در اندازیم و هم از این سرمایه فکری بهره ببریم و هم آن را بروز کنیم و آن را در کانتکس تاریخی بنشانیم و بروز کنیم. این بحثی است که من در فضای نو اصلاح طلبی انجام می دهم و می دانم اگر انجام شود موفقیت آمیز خواهد بود.
خاتمی مدعی رهبری اصلاحات نیست / شخصیت برای جایگزینی خاتمی نداریم
آیا اصلاح طلبی امروز جز خاتمی رهبر و بزرگتری دارد؟
بی تردید انسان های بزرگوار زیادی در این جریان وجود دارند ولی به لحاظ افکار عمومی جریان اصلاح طلبی به فردی به نام آقای خاتمی رسیده است و او را تجسمی از گفتمان اصلاح طلبی فهم کرده است ولی شخص آقای خاتمی هیچ گاه مدعی رهبری جریان اصلاح طلبی نبود و در هیچ شرایطی این ادعا را مطرح نکرده است. جریان اصلاح طلبی درست و یا غلط به لحاظ ماهیت خود نمی تواند فرد گرا باشد. و نمی تواند رهبری واحد و فردی داشته باشد رهبری باید رهبری پرولاریستی جمعی باشد. این خواسته فرد و اراده معطوف به رهبری فرد نبود که خود را به یک جریان تحمیل کند بلکه تقاضای این جریان بود که از او چهره ای در شان و منزلت رهبری ساخته است از یک منظر این رهبری در جریان متکثر اصلاح طلبی نقش نقطه گرهی را بازی می کند یعنی اجزا را در یک جا به هم گره می دهد و یا به تعبیر روز در فضای ریزومی نقش دمل را ایجاد می کند که ریشه های گوناگون و متکثر را در یکجا به هم پیوند می دهد و آنها را سامان می دهد نقش آقای خاتمی چنین نقشی بود اگر ایشان نبودند شاید نه از تاک و نه از تاک نشان، نشانی نمی ماند و ما امروز اثری از جریان اصلاح طلبی نمی دیدیم و انشعابات گوناگونی صورت می گرفت و چون به قول لکان، یک نقطه آجیدن وجود ندارد و تکمه ای رومبلی وجود ندارد هر چه درون آن بود بیرون می ریخت. به نظر می رسد آقای خاتمی نقش نقطه آجیدن را بازی کرده است. این نقش تاریخی بزرگ ایشان بود به اعتقاد شخص من ایشان از شخصیت های نادری است که منش اصلاح طلبی جزو وجودی و هویتی او و جزو طبیعت اولیه او است و در این فضا زیست می کند و فکر می کند و سنت او با کسانی که اشتباهی به این سو پرتاب شده اند متفاوت است. آقای خاتمی از جمله شخصیت هایی است که می توان او را ترجمانی از گفتمان اصلاح طلبی دانست و فهم کرد. من عادت کرده ام در زمان قضاوت درباره اشخاص زشت وزیبای آنها را در کنار هم ببینم به نظر من، همواره نکات مثبت آقای خاتمی از مضرات او بیشتر بود و بنابراین شخصیت دیگری برای جایگزینی ایشان نداریم.
ریاست جمهوری آینده از آن اصلاح طلبان نخواهد بود و فردی از جریان اصولگرا رییس جمهور خواهد شد
انتخابات 1400 را چگونه ارزیابی می کنید؟
نتیجه این انتخابات به یک معنا از قبل مشخص است بی تردید جریان اصلاح طلبی نه از این استعداد برخوردار است و نه امکان آن را دارد که بتواند در این تسابق سیاسی پیروز گردد. امکان بازتولید فضای انتخاباتی گذشته در این دوران بسیار ضعیف است. امکان به حرکت درآورد زیبای خفته ای که فربه تر و خموده تر و خواب آلوده تر شده در شرایط کنونی سخت و سنگین است. امکان تزریق مقطعی انگیزه و انگیخته مشارکت حداکثری در شرایط فعلی به نظر من بسیار سخت و کم است من نمی خواهم از واژه ناممکن استفاده کنم. امکان اجماع اصلاح طلبان روی یک گزینه بسیار سخت است. بنابراین بر تفرق آنها افزوده می شود و ورود ضعیف و نحیفی خواهند داشت. و با این تفرق لطمه خواهند خورد. امکان ریکاوری افکار عمومی در شرایط کنونی وجود ندارد. با اکت های گفتاری و نوشتاری در آستانه انتخابات نمی توان تهییج و تحریک عمومی ایجاد کرد و این غیر ممکن و بسیار سخت است و نمی توان با سخنرانی های آتشین و وعده های زیبا وفریبا و به کار بردن برخی واژه ها و شعار های خاص چنین اتفاقی ایجاد کرد بنابراین برنده انتخابات آتی اقلیتی خواهد بود که در هر شرایطی وارد این حرکت بزرگ ناریخی خواهد شد و با انگیزه وارد می شود و راهکارهای منفعلانه ای خواهد داشت در این شرایط رای اقلیت نقش اکثریت را بازی خواهد کرد مضاف بر اینکه من به صورت تحلیلی فکر می کنم یک نوع طراحی برای ورود به دوراین جدید ایجاد شده است در این دوران جدید نوعی تمرکز قدرت و همگونی و همارزی قدرت وجود دارد و طبیعی است که دوگانگی که تاکنون تجربه کرده ایم در دوران جدید مرتفع خواهد شد و شکاف ها میان نهاد های قدرت پر می شود و نوعی اراده واحد و سیاست واحد و استراتژی واحدی شکل می گیرد بنابراین فرض من بر این است که ما در آستانه ورود به دوران جدیدی هستیم. یک دفتر این کار با مجلس به پایان رسید و دفتر دیگر آن با ریاست جمهوری به پایان خواهد رسید بنابراین در جواب مشخص سوال شما می توانم بگویم ریاست جمهوری آینده از آن اصلاح طلبان نخواهد بود و فردی از جریان اصولگرا رییس جمهور خواهد شد. جامعه ای که یک جریان درون آن به منزله آلترناتیو جدی بروز و ظهور ندارد به یک استراتژی و انتخاب واحد نمی رسد و افکار عمومی را تهییج نمی کند و نمی تواند سرمایه اجتماعی از دست رفته را ریکاوری کند و جامعه به انفعالی رسیده که تفاوت نکند لیل و نهار و بنابراین تفاوتی ندارد و این جریان و آن جریان برای جامعه متفاوت نیست. چون این ها نیز گلی به سر مردم نزدند و دردی از مردم درمان نکردند بنابراین تفاوت گذاری بر ترجیح گذشته است و بر انفعال افزوده شده است. زمانی شما بین دو گزینه به یک گزینه دل می بندید ولی وقتی تمایز به لحاظ روانی از بین می رود شما هر دو را دوگانه یک صورت می بیند و در عمل تفاوتی نیست به طرحی که برای ورود به دوران جدید ریخته شود واکنشی نشان نمی دهید.
آب و نان مان را هم از دولت مي خواهيم
آب و نان مان را هم از دولت مي خواهيم