به گزارش راهبرد معاصر؛ بالاخره مسابقه فینال لیگ قهرمانان آسیا برگزار شد و تیم پرسپولیس به عنوان نماینده کشورمان با شکست در مقابل نماینده کره جنوبی به عنوان نایبقهرمانی بسنده کرد. اما حواشی جنجالی پیرامون این رویداد ورزشی قریب به یک هفته قبل از مسابقه آغاز شد و تاکنون نیز ادامه داشته است. مهمترین این حواشی را باید گزارش این مسابقه توسط «عادل فردوسیپور» در صفحه ایسنتاگرام کنفدراسیون فوتبال آسیا دانست که باع شد برخی رسانهها از وی با عنوان «سوپر استار» یاد کنند. اما چرا یک چنین موضوعی در بستر فضای مجازی توسط برخی جناحهای داخلی به یک پروژه سیاسی- اجتماعی تبدیل شد؟
ماجرای فردوسیپور و حواشی پیرامون وی از یک اختلاف رویکرد درون سازمانی آغاز شد؛ اختلافی که در یک سوی آن تیم مدیریتی جدید شبکه سوم به محوریت «علی فروغی» حضور داشت و حرفش این بود که «نود» باید فوتبالی بماند و وارد موضوعات سیاسی نشده تا احیانا سیاسیون از آن برای اهداف انتخاباتی استفاده نکنند. در مقابل هم «عادل فردوسیپور» و تیم رسانهای پشتیبان وی قرار داشت که معتقد بوند همچون بسیاری از برنامههای صداوسیما میتوان از ظرفیت این برنامه برای اهداف ملی، همچون گفتگو با «محمدجواد ظریف» و تقویت همبستگی ملی در موضوع برجام استفاده کرد. رفتهرفته این اختلاف بدانجا منتهی شد که حضور فردوسیپور در برنامهای که به نام خودش ثبت شده بود، محدود شد و در نهایت شاگردان سابق وی بر این صندلی تکیه زدند. ناگفته پیدا بود که این جنجال از سوی گروههای سیاسی به فرصتی برای کوبیدن حریف استفاده تبدیل خواهد شد و چنین نیز شد!
در میانه سکوت حرفهای فردوسیپور، اصلاحطلبان وارد گود شده و مدعی بودند که اعتبار اجتماعی وی باید مورد احترام واقع شده و مسئولان شبکه سوم سیما اجازه حذف وی را ندارد. همچنین مردم به صدای فردوسیپور خو گرفتهاند و این حق مردم است که گزارشگر محبوب خود را در قاب تلویزیون ببینند. فعالان این جریان همچنین با یادآوری موضوع حضور «مزدک میرزایی» در شبکه ایران اینترنشنال، سرنوشت محتوم فردوسیپور را نیز مهاجرت عنوان کرده و دلیل تاخیر در چنین کاری را شرافت حرفهای وی خواندند. فعالان این جریان همچنین صداوسیما را متهم کردند که علیرغم لجبازی و اخراج فردوسیپور اما شبکه سه همچنان از بستری که وی طی یک دهه برای بررسی رسانهای فوتبال کشور طراحی کرده، سوءاستفاده میکنند و سعی دارند با برنامههایی شبیه به «نود» برای او رقیبتراشی کنند.
در مقابل اما اصولگرایان این اختلاف را یک موضوع درون سازمانی خواندند که برخی جریانات رسانهای و سیاسی از آن برای حمله به حیثیت اجتماعی رسانه ملی سوءاستفاده میکنند. فعالان این جریان معتقد بودند که هر رییسی حق تصمیمگیری برای مجموعه تحت امر خود را دارد و تلاش برای اعتبارزدایی از شخص «علی فروغی» هدفی بزرگتر دارد و آن هم هجمه به حاکمیت است؛ در واقع فروغی بهانه است، حاکمیت نشانه است!
مهمترین ویژگی جنجالهای رسانهای با محتوای اجتماعی این است که دوام آنها برای افکار عمومی کوتاهمدت است اما اگر قصدی برای ادامهدار شدن آن باشد، همچون یک موج سینوسی شاهد افتوخیز آن خواهیم بود. این دقیقا همان کاری است که اصلاحطلبان با موضوع «فردوسیپور» کردند. رسانهها و فعالان این جریان سیاسی به هر بهانهای سعی کردند تا تنور حمله به صداوسیما را با آتش دوگانه «فروغی- فردوسیپور» گرم نگه دارند؛ زمانی به مناسب فوت مرحوم «محمدرضا شجریان» مدعی شدند که صداوسیما در حق وی و فردوسیپور اجحاف کرد و گاه به بهانه یک اشتباه در پخش برنامهها این سازمان را متهم کردند که با حذف متخصصانی همچون گزارشگر محبوب مردم، زمینه افول جایگاه اجتماعی خود را مهیا میکند. رفتهرفته اما این دوگانه جعلی در بستر سیاسی نیز نمایان شد؛ برخی فعالان اصلاحطلب همچون «مصطفی تاجزاده» که در آغاز آشوب روانی تبحر دارد، سعی کردند فردوسیپور را نماینده افکار عمومی و فروغی را هم به عنوان نماینده هسته سخت حاکمیت به مردم معرفی کنند. از دید آنها، بخشی از حاکمیت که راهبرد همسانسازی فرهنگی و ارزشی جامعه را اجرا میکند، با انتصاب فروغی به مدیریت شبکه سوم سیما به دنبال قبضه تمامعیار رسانه ملی به عنوان مهمترین ابزار تحقق این راهبرد است. بنابراین اگر بتوان فردوسیپور را به عنوان نماینده مردم در افکار عمومی جا انداخت، آنگاه میتوان امید داشت که با تشدید این دوگانه مردم را علیه فروغی و در واقع علیه حاکمیت شوراند.
با همین نگاه بود که «داوود حشمتی» در پایگاه خبری امتداد چنین نوشت: «چرا برخلاف همه دنیا نه فقط یک مسابقه فوتبال بلکه حتی گزارشگر آن تبدیل میشود به نماد تغییر خواهی؟ پاسخ ساده است. صداوسیمای غیرملی نهادی است که تجسم وضع موجود است. عصارهای است از سیستمی که تلاش میکند از صدر تا ذیل همه چیز را کنترل کند، اما در نهایت هم موفق نمیشود. معتقدم شکست سیاست یکسان سازی از همان صداوسیما آشکار است. از همین رو فروغی به عنوان یک نماد از سیاست شکست خورده است. اما مهم این است که تلاش های او هزینههای زیادی را به کشور تحمیل میکند». در واقع از آنرو فردوسیپر به یکباره برای اصلاحطلبان مهم شد که میتوانستند از نام وی ابزاری برای مقابله با حاکمیت بسازند و این روند بدانجا منتهی شد که تاجزاده حاکمیت را در مقابل مردم توصیف کرده و چنین توییت کرد که «همه کشورها از ورزش و بهویژه فوتبال برای تقویت همبستگی و انسجام ملی بهره میبرند و به استقبال شور و نشاط مردم میروند، مگر جمهوری اسلامی که مدار آن بر لجبازی با خواست اکثریت قرارگرفته و گزارش یک مسابقه فوتبال را نیز دستمایه دوری بیشتر حاکمیت از مردم میکند».
تفاوتی نمیکند که جنس جنجالهای اجتماعی چه باشد، مهم این است که اصلاحطلبارای رسیدن به اهداف خود حاضر هستند تا آرامش عمومی را با دوگانهسازیهای جعلی و به لطف نشریات زنجیرهای بر هم بزنند. در واقع نه شخص فردوسیپور برای آنها مهم است و نه سرانجام قابل حل این اختلاف، بلکه سیاستزدگی تصمیمات این جریان هر آنچه را که ظرفیت تشنجآفرینی دارد به عنوان یک ابزار سیاسی میپندارد.
با مروری بر جنجالهای هشت سال اخیر که توسط اصلاحطلبان و شرکای سیاسی آنها همچون «حسن روحانی» به راه افتاد، میتوان به این ادعا رسید که موضوعات اجتماعی برای این جریان کارکرد انتخاباتی دارد؛ ممنوعیت پخش «ربنا»ی شجریان، پایان فعالیت گشت ارشاد و وعده حضور زنان در ورزشگاهها از جمله موضوعاتی هستند که طی سالهای اخیر از سوی اصلاحطلبان و اعتدالگرایان مورد توجه قرار گرفته و در نهایت به شعارهای انتخاباتی تبدیل شدند. از دیدگاه فعالان این جریان، موضوعات اجتماعی به دلیل تاثیر عینی بر خواستهای عمومی و جهتدهی آسانتر و سریعتر به افکار عامه مردم میتوانند به راحتی به ابزاری سیاسی تبدیل شوند. همچنین چون خواستهای عمومی از دغدغههای روزانه مردم نشئت میگیرند، سطح پاسخ آنها به جنجال پیرامون چنین موضوعاتی بسیار جدی و اثرگذار است.
از دید اصلاحطلبان اگر دوگانه «فردوسیپور- فروغی» در افکار عمومی به دوگانه «خواست مردم- خواست حاکمیت» تبدیل شود، بنابراین هر نامزد انتخاباتی که عنوان نمایندگی خواست مردم را کسب کند، به راحتی در انتخابات پیروز خواهد شد؛ از همینرو باید تلاش کرد تا جنجال پیرامون «عادل فردوسیپور» را به حوزه مسائلی همچون ناکارآمدی صداوسیما، راهبردهمسانسازی اجتماعی و فرهنگی مردم، مخالفت جامعه با این راهبرد و حمایت حاکمیت از «علی فروغی» کشاند تا این چنین دوگانههایی در افکار عمومی رسوب کند.
مهمترین ویژگی موضوعات اجتماعی را باید جنس آنها دانست؛ جنس چنین موضوعاتی نیز دغدغههای کوچک و بزرگ برای عموم مردم است. بسیاری از مسائل کلان شاید برای مردم چندان مهم نباشد اما فوتبال، حجاب، تفریح و مسائلی از این دست برای آنها اولویت دارد. از سوی دیگر ناگفته پیدا است که هرگونه کنش منفی حول این موضوعات به واکنش منفی، آنی و سخت منجر خواهد شد. در حالی اصلاحطلبان از این موضوعات برای اهداف سیاسی خود استفاده میکنند که تبعات روانی ایجاد حساسیتهای رسانهای تا مدتها در افکار عمومی زنده است.
استفاده انتخاباتی از موضوع فردوسیپور شاید به نتیجه دلخواه اصلاحطلبان ختم شود و شاید هم نشود، اما آشوب روانی این روزها قطعا در افکار عمومی ماندگار خواهد شد و در بحرانهای کلان اجتماعی و سیاسی خود را به شکل خشم نشان خواهد داد. از همینرو باید گفت که دوگانهسازی از مسائل اجتماعی برای اهداف سیاسی و انتخاباتی به مرور زمان به انگارههایی منفی در افکار عمومی ختم میشود که زمینهساز بحرانهایی بزرگتر خواهد بود!