به گزارش راهبرد معاصر؛ «از گذشته فاصله گرفته و در دوگانگی مفهوم جامعه مدنی و نهاد قدرت گرفتار شده اند». این جمله «روایت کوتاه و خطی» از برآیند گفتمانی جریان اصلاحطلبان در عرصه سیاست است. آن رویای همیشگی نزدیکی به قدرت و قبض آن، در پایان دهه شصت توسط مجمع روحانیون مبارز آغاز شد، چنین حاصلی از آن انتظار نمی رفت که اصولا اصلاحطلبان، «اصلاح طلبی» را تهی از هر گفتمان یکدست و یا حتی جامعه محور بسازند. سناریوهایی که جریان چپ سابق جمهوریاسلامی و لیبرالهای امروز به دنبال آن هستند چیست؟
آن ها از دالان چه ضعف ها و چالش هایی به این تهی شدن از گفتمان رسیدند؟ به تازگی «محمدرضا تاجیک» یکی از نظریه پردازان مهم این جریان گفته است: «به اعتقاد من اصلاحطلبی موجود دیگر جواب نمیدهد و نمیتواند در جامعه نقشآفرینی داشته باشد. دیربازی است که در جامعه این جریان هستی خود را در فضای قدرت تعریف کرده. بیرون از فضای قدرت نمودی ندارد و دیگر گفتمانساز نیست».
این یادداشت راهبردی برآیندی از آیندهی اصلاحات به مثابه یک گفتمان را به تقریر درآورده است. ذکر این نکته حائر اهمیت است که آسیبشناسی مباحث براساس ادله متقن چهرههای شاخص اصلاحطلبی تنظیم شده است.
نشستن در کشتی شکسته ضدانقلاب: هنوز برخی عناصر پنهان جریان اصلاحطلبی هستند که با گروههای معاند در گفتمانسیاسی به یک خط رسیده اند. شاهد این ادعا گزارش کنگره «حزب چپ ایران» است. حزب چپ ایران از همگرایی سه گروه «چریک های فدایی خلق، گروه اقلیت و گروه کنشگران» به وجود آمده و در گفتمان و تاکتیک در رسته مخالفان نظام جمهوری اسلامی قرار می گیرند. پیشتر «مریم تنگستانی» از اعضای موثر حزب چپ ایران، در خصوص بررسی سندی مهم با موضوعیت نحوه همکاری با گروه های اصلاح طلب در ایران خبر داده است. در ویدئویی که پس از برگزاری کنگره حزب در وب سایت «ایران گلوبال» ارسال شد، «تنگستانی» از پذیرش برخی از اصلاح طلبان داخلی در موضوعاتی خاص و مهم به جهت همکاری سیاسی اطلاع داد. وی همچنین افزود که 80 درصد اعضای حزب روی این موضوع به اجماع رسیده اند.
یگانگی با بیگانه: حضور اصلاح طلبان در اردوگاه جریان اعتدال و به فراخور آن شریکشدن در شکستهای دولت تدبیروامید باعث شده است که سناریو «یگانگی با بیگانه» که برخی آن را نشأت گرفته از قوهی قوی «استمرار طلبی» اصلاح طلبان تحلیل کرده اند، به عنوان یکی از سناریوهای محتمل در نظر گرفته شود. در این سناریو اصلاحطلبان ِ در کنار دولت، برخی مناسب اجرایی را قبضه کرده و با پیادهسازی گفتمان قالب خود در امرسیاسی و امراقتصادی در نهاد قدرت با دولت سهیم می شوند. معتقدان به این یگانگی، عموماً جزء «لیبرال محافظهکاران عملگرا» هستند. خاستگاه فکری آ ها در امر سیاسی، بر مدار تغییر ساختارها و کنشهای عمیق قانونی استوار است . به طور مثال «محمد قوچانی» در یادداشت «جمهوری سوم؛ چرا و چگونه؟» می نویسد: «به باور ما به جز چالشهای سیاسی و اجرایی پارهای از بحرانهای کشور ساختاری است که آن را در دو مشکل ساختاری میتوان خلاصه کرد: اول تعارض قوا، دوم تجزیه قدرت. به همین علت است که همه روسای جمهور بعد از انقلاب اسلامی از اولین رئیسجمهور تا مقام رهبری و نیز آقایان هاشمی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی متعرض و معترض به دایره اختیارات رئیسجمهور شدند و حتی پس از بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ این مشکل حل نشده است و به جز مساله اختیارات رئیسجمهور مواردی مانند رابطه دولت و مجلس، رابطه مجلس و شورای نگهبان و نظارت بر قوه قضائیه موضوع جدی بحثهای کارشناسی شده است».
وفاق با حاکمیت: گروهی از اصلاحطلبان ِ درهم شکسته از شکستهای مکرر گفتمانی در رقابت با گروه رادیکال، سعی برآن دارند که نه در برابر قانون اساسی و نه در برابر گروههای ضدانقلاب موضعی به جز موضع حاکمیت اتخاذ کنند. این گروه بر خلاف معتقدین به سناریوم دوم (یگانگی با بیگانگان) سعی بر ائتلاف در عرصههای انتخاباتی ندارند و همآره از مجراهای قانونی در صدد حفظ چارچوبهای اصلاح طلبانهی خود هستند. به طور مثال مراودات «رسول منتجب نیا» با برخی نهادها و زمزمه جدایی وی از صف ِ حزب اعتماد ملی و تشکیل «حزب جمهوریت» را می توان در راستای سناریوسوم تحلیل کرد. افرادی دیگری نظیر «رهامی» و «عارف» نیز بر اساس همین گفتمان در صحنه قدرت حضور داشته اند. عموماً این افراد با مواضع روزهایی چون دوم خرداد 1376 و 18 تیر 1387 فرسنگها فاصله داشته و به نوعی با بدنه رادیکال احساس «ناخوشایندی از همنشینی» دارند.
تغییر در گفتمان: سناریو مذکور از منظر هویتها و نسبتها در اصلاحطلبی جز یکی از اساسیترین نقاط در خصوص آتیه اصلاحطلبان است. برخی نظریهپردازان معتقد به این سناریو، به باوری صددرصدی در خصوص الکن شدن گفتمان امروز اصلاح طلبی رسیده و امروز نه به« استمرار»، نه «ائتلاف» و نه «وفاق» بلکه بیشتر به «پوست اندازی» می اندیشند. به طور مثال «محمدرضا تاجیک» که مبدع این سناریو است می گوید: «نواصلاحگرایی همان اصلاحگرایی است اما با زبان و بیان شرایط و زمانه خود. بیتردید «ما» ی اصلاحطلب با هویت اصلاحی زاده نشده، بلکه این «ما» در فرآیندهای زیستن خویش دائم در حال خلق شدن یا به تعبیر مولانا، «نو نو شدن» است. سخن امروز من این است که تاریخ اکنون این «ما» دستخوش کمبود دهشتناک همین «نو نو شدن»است».
بهره سخن
این سخن اصلاح طلبان است که «به چرخش نخبگان در جریان اصلاحطلبی احتیاج داریم و باید اجازه بدهیم ژنرالها کمی استراحت کنند. عدهای برروی فضا چنبره زدهاند و منافع و قدرت خود را در این فضا جستوجو میکنند و نمیخواهند روزنهای برای حضور دیگری ایجاد شود؛ باید ارادهی جمعی باشد که هول بدهد و جا را خالی کند وگرنه بهصرف اینکه بگوییم لطف کن جا را خالی کن نباید انتظار داشته باشیم که کسانی لبیک بگویند. آنهم کسانی که قدرت و ثروت و منفعت را زیر دندان خود مزه کردهاند».
اما سؤال بزرگ اینجاست، این چرخش در کدام شرایط باید صورت گیرد و همآره تعریف نظریهپردازان از مفهوم «نخبه» چیست؟ به استناد سخنان یکی از فعالان سیاسی اصلاحطلبان در دانشگاه (جلائی پور)، دانشگاه امروز دیگر دانشگاهی نیست که اصلاح طلبان خواستار آن باشند، به معنای ساده تر جلائیپور متوجه شده است که فضای اتصال اصلاحطلبی به دانشگاه قطع شده است. «نو شدن» در اصلاحطلبی زمانی که همزمان برخی از فعالان آن دچار اتهامات بزرگ اقتصادی شده و دیگر غیرمتهمان آن درگیر یک دگردیسی فکری هستند، اساساً امکان پذیر نیست. امروز دیگر حتی یکپارچگی موضعی و مقطعی نیز نمی توان از اصلاحطلبان مشاهده کرد. رویکرد امروزی اصلاحطلبان در خصوص حضور یا عدم حضور در انتخابات مجلس، یکی از ادله مهم اثبات تشتت آراء و فروپاشی گفتمانی در میان اصلاحطلبان است. در نهایت گریز اصلاحطلبان از شرایط امروزی به سه صورت امکان پذیر است، نخست ملغمه سازی از ایدئولوژی انقلاباسلامی و فرار از هویت پیشین؛ دوم، ضریب دادن به سرعت ورود به «گسترده عناد به قانون اساسی کنونی»؛ و سوم، آماده شدن برای ترک امروز و رسیدن به «سیاه چالهی فراموش شدن» در فردای تاریخ.