به گزارش راهبرد معاصر؛ استعفای جان بولتون با در نظر داشتن مواضع به شدت ضد ایرانی و جنگ طلبانه او از دوره نمایندگی اش در سازمان ملل، شاید در نظر بسیاری روزنه امیدی برای تعامل بهتر با دولت ترامپ باز کرده باشد. جان بولتون یکی از هواداران سر سخت "پاره کردن" برجام بود و هنگامی که ترامپ در اردیبهشت 97 خبر خروج از توافق هسته ای را اعلام می کرد، با چهره ای متکبرانه، پیپش را روشن می کرد. او از اوایل 2000، بارها خواستار حمله به ایران شده بود و در حمایت از رژیم صهیونیستی، از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کرد. پر واضح است که با توجه به نفوذ شخصی و جایگاهی بولتون در دولت ترامپ، خروج یا اخراج وی نمی تواند بدون اثر در بروندادها از کاخ سفید باشد ولی تا چه حد می توان نسبت به آینده اقدامات ترامپ بدون بولتون امیدوار بود؟ در مقابل، چقدر باید نسبت به تندروی بیشتر دولت ترامپ بدون بولتون بیم داشت؟ مروری بر اخراج ها یا خروج های مشابه، حد واقع بینانه بیم و امید از دولت امریکا بدون بولتون را مشخص می سازد.
مروری بر اخراج هایی همپای بولتون در دولت ترامپ
اخراج افرادی با وزن شخصیتی و جایگاهی در سطح بولتون، امری بی سابقه در دولت ترامپ نیست. ترامپ دقیقا پیش از بولتون هم، شخصی دقیقا با همین جایگاه را اخراج کرده است. برای این که درک درستی از بروندادهای سیاست خارجی امریکا پس از بولتون داشته باشیم، شایسته است به تحولات سیاست خارجی واشنگتن پس از اخراج این افراد نظری افکنیم.
استیو بنن: مشاور ارشد و استراتژیست بزرگ ترامپ، در ماه های اولی که به قدرت رسید، بنن بود. بنن یک راست گرای افراطی نژاد پرست بود که به اعتقاد بسیاری، فرمان لغو مهاجرت شهروندان کشورهای مسلمان، زیر سایه مشاوره های وی صادر شد. او که از دوره کارزارهای انتخاباتی کنار ترامپ ایستاده بود، به حل سیاسی مشکلات با کره شمالی اعتقاد داشت. تا اینجا بنن کاملا با ترامپ هماهنگ بوده اما در پرونده های داخلی نظیر دخالت ایوانکا در دولت یا شیوه تعامل با قطر و ترکیه، با رئیس جمهور آرمانی اش اختلاف داشته است. او در مصاحبه با الشرق الاوسط، ترکیه را بزرگترین تهدید علیه امریکا دانسته و قطر را به اندازه کره شمالی خطرناک توصیف کرده است.
رکس تیلرسون: وزیر خارجه اول دولت ترامپ، نسبت به خود وی، بسیار معتدل تر بود. او در پرونده افغانستان همسو با ترامپ خواهان مذاکره با طالبان بود و بر ناقص بودن برجام تاکید داشت اما برخلاف ترامپ، خواستار بقای واشنگتن در کنواسیون جهانی آب و هوا، عدم دمیدن در آتش خشم کیم جونگ اون و عدم طرد قطر و حل اختلافات میان دوحه و ریاض بود. در هر حال تیلرسون بر سر اختلافات با ترامپ، به ویژه پرونده هسته ای ایران، از دولت کنار رفت.
جیمز متیس: وزیر دفاع اول ترامپ، ژنرالی کارکشته بود که به رغم تشابه فکری پیرامون لزوم تقابل جدی با ایران و همپیمانان در منطقه غرب آسیا، مخالف خروج یا کاهش نیروهای امریکایی در سوریه، متمرکز شدن بر روی غرب آسیا و غفلت از چین و روسیه بود. متیس درست به همین دلایل دست آخر نتوانست حریف یکه تازی ترامپ شود و از سمت خود استعفا داد یا وادار به کنار کشیدن شد.
هربرت مکمستر: مشاور امنیت ملی امریکا، کسی که جان بولتون به جای وی آمد، شخصی بود که ترامپ، هنگام انتصاب وی، صفات "با استعداد" و "بسیار با تجربه" را به او نسبت داده بود. او به شدت ضد ایرانی بود و در این زمینه حداقل در سطح سیاست اعلامی، می توان شباهت رفتاری با ترامپ مشاهده کرد. حتی وقتی مک مستر کنار می کشید، در آخرین اظهاراتش به ایران تاخته بود. از دیگر نقاط تشابه مک مستر با ترامپ، تاکید بر رقابت اقتصادی با چین بود. اما شدت ضدیت مک مستر با روسیه و چین بیشتر و با ایران، کمتر از آن چیزی بود که ترامپ می خواست. در موضوع هسته ای ایران، مک مستر تاکید داشت که ایران روح آن را نقض کرده و باید تحت فشار قرار گیرد تا به توافق به صورت کامل پایبند شود ولی ترامپ، توافق را یکسر بی فایده می انگاشت و فشارهای افرادی نظیر مک مستر تنها توانست موقتا او را از لغو آن منصرف سازد.
دولت ترامپ؛ سازهای بر روی فرد سالاری و اقتدارگرایی
امروز که نزدیک به 3 سال از دولت ترامپ می گذرد و بسیاری از مسئولین بلندپایه و اثرگذار اداره اش کنار زده شدند، می توان به قطعیت از فرد سالاری و اقتدار گرایی در وی سخن گفت. به رغم مخالفت استیو بنن، ترامپ روابط با قطر را حفظ کرد و از تقابل با ترکیه فاصله گرفت؛ بر خلاف نظر تیلرسون، از کنوانسیون آب و هوای پاریس یکجانبه خارج شد، نفتا را نقض کرد و توافق هسته ای با ایران را عملا پاره کرد؛ با وجود تاکید متیس بر دشمنی با روسیه، روابط شخصی خوبی با پوتین ساخت و به رغم مخالفت مک مستر، تعداد نیروها در افغانستان را افزایش داد و از حضور نظامی امریکا در شرق فرات کاست. تمامی این موارد در حالی اتفاق افتاد که خواسته ترامپ بوده اند. او پیش از این که قدرت را بدست گیرد، در مناظرات انتخاباتی، وعده این ها را داده بود (جز افغانستان که احتمالا به زودی نیروهای امریکایی در آن کم خواهند شد). بنابراین بنظر می رسد که ترامپ، دولتی فرد سالار و اقتدار گرا تشکیل داده و مشاور و وزیر، تنها می توانند مواضع وی را "موقتا تعدیل" کنند نه آن که "تغییر" دهند. با این پیش فرض، می توان به سراغ برکناری بولتون رفت.
بولتون همچون ترامپ (با شدت بسیار بیشتر) ضد ایران و حامی رژیم صهیونیستی است. او سال 1395، خواستار تنبیه تمام دولت هایی شده بود که در سازمان ملل، علیه اسرائیل قطعنامه تصویب کردند و در دولت بوش و ترامپ، علنا خواستار حمله نظامی به ایران شده بود. حتی شاید همکاری امریکا با اسرائیل برای حمله به پایگاه های حشدالشعبی، با فشار بولتون بر ترامپ صورت گرفته باشد چون طبق برخی گزارش ها، دولت ترامپ خواهان این حملات نبوده و می خواسته بغداد را نسبت به خود خوشبین کند. اما موارد اختلافی هم کم نبوده است. بولتون مخالف اعلام خبر خروج نیروهای امریکایی از سوریه بود و چند ساعت پیش از علنی شدنش از سوی ترامپ، نوشته بود که امریکا در سوریه باقی می ماند و از کردها حمایت می کند. احتمالا زیر سایه وی بوده که با وجود کاهش نیروی انسانی، محموله های سلاح امریکا همچنان به کردهای شرق فرات می رسید.
بولتون رسما اعلام کرده بود که کره شمالی باید مثل لیبی شود و کیم جونگ اون به سرنوشت قذافی مبتلا گردد اما ترامپ با وی پای میز مذاکره نشست و "دوستی گرمی" با اون ساخت. در ماجرای ونزوئلا بولتون خواستار حمله مستقیم بود حال آن که ترامپ به حمایت از گوایدو کفایت می کرد. و در نهایت، سر پرونده هسته ای، آنطور که سی ان ان نوشته، بولتون برخلاف ترامپ، خواستار بایکوت کامل مقامات ایرانی بوده ولی ترامپ بر مذاکره مستقیم تاکید داشته است.
در این بستر می توان بیم و امیدهای پیش آمده از ناحیه اخراج بولتون را برای دولت های منطقه راستی آزمایی کرد.
امیدهای واقعی از اخراج بولتون
امیدهای واهی از اخراج بولتون