به گزارش «راهبرد معاصر»؛ نتیجه انتخابات ریاست جمهوری روسیه و پیروزی قاطع 87 درصدی ولادیمیر پوتین نشان داد مسیری که از سال 1999 میلادی و پس از کنارهگیری بوریس یلتسین و قدرت گیری پوتین آغاز شده است، دست کم تا 2030 میلادی و به مدت سه دهه با شدت بیشتری تداوم خواهد یافت.
این روند به وضوح بر تغییر نظم بینالمللی شکل گرفته پس از خاتمه جنگ سرد صحه میگذارد و جامعه جهانی را وارد دورهای جدید خواهد کرد؛ دورهای که به باور برخی ناظران عصر نظم نوین قلمداد میشود و به باور شماری دیگر، دورهای از بی نظمی، هرج و مرج و رویارویی بیش از پیش جامعه جهانی است.
نگاهی به تاریخ 220 ساله مؤخر روسیه بهوضوح بیانگر رویارویی تاریخی مسکو با دولتهای غربی بوده است. از حمله ناپلئون بناپارات در ابتدای قرن نوزدهم و حملات آلمان در دو جنگ بینالمللی گرفته تا رویارویی 45 ساله اتحاد جماهیر شوروی در قالب رهبری جهان شرق و کمونیسم با دولتهای آمریکایی و اروپای غربی از ابتدا تا انتهای جنگ سرد، بهوضوح بیانگر نزاعی ریشهدار است.
با این وصف، تاریخ گواهی میدهد روسها در قاطبه رویاروییها یا در قامت برنده نزاع قرار داشته یا دست کم از شکست در برابر رقیب خویشتن گریختهاند.
رفتار غرب با روسها در دهه آخر قرن بیستم که پوتین بارها از آن به عنوان «قرن خیانت» یاد کرده، موج شده است ملی گرایی تند و تیز روسی بسان بغضی فروخفته سکان هدایت کاخ کرملین را در دست بگیرد
برآورد سیاست غرب در سالهای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق حکایت از رویکرد تهاجمی و تحقیرآمیز آنان در برابر کاخ کرملین دارد. آمریکا در وهله نخست با فروپاشی دیوار برلین دست مسکو را از همسایگی با دولتهای غربی کوتاه کرد.
آمریکا در ادامه با مصادره انقلابهای رخ داده در اروپای شرقی و کوشش برای جذب آنان در سازمانهای نظامی و سیاسی ازجمله ناتو و اتحادیه اروپا کوشید برخلاف توافق نانوشته پیشین مبنی بر گسترش نیافتن ناتو به سوی مرزهای روسیه، نه تنها مسکو را در محاصره قرار دهد، بلکه با تحریک اقوام و ملیتهای متنوع فدراسیون روسیه، عملاً تمامیت ارضی مسکو را نیز به مخاطره انداخته است.
این فرآیند که به مرور خشم روسها را دربر داشت، درنهایت به قدرت گرفتن ملی گرایان و ظهور ناسیونالیسم جدیدی از سوی پوتین و رویارویی بیش از پیش مسکو با جهان غرب منتهی شده است.
تاریخ روسیه در خلال سالهای پس از انقلاب صنعتی بارها شاهد رویارویی دو جبهه کلان با یکدیگر بوده است؛
نخست، جبهه مسکو: در آن بیشتر ساکنان این شهر و شماری از شهرهای متمایل به شرق این کشور رویکرد اولویت بخشی به ملی گرایی، فرهنگ بومی، همسویی با دولتهای شرق و احیای قدرت و عظمت امپراتوری تزاری را در سر می پرورانند.
دوم، جبهه سنپطرزبورگ: همواره از ضرورت تعامل با غرب و اتخاذ منش و رفتار فرهنگی همسو با اروپاییها در حیطه زندگی اجتماعی روزمره روسها سخن به میان میآورند.
رفتار غرب با روسها در دهه آخر قرن بیستم که پوتین بارها از آن به عنوان «قرن خیانت» یاد کرده، موج شده است ملی گرایی تند و تیز روسی بسان بغضی فروخفته سکان هدایت کاخ کرملین را در دست بگیرد و با برجسته سازی مخاطرات روزافزون گسترش ناتو و توطئههای مکرر غرب برای زوال و فروپاشی روسیه، مشی ضد غربی را در پیش گیرد.
این موضوع که اکنون و با گذشت بیش از دو سال از جنگ اوکراین و رویارویی غرب و شرق به اوج خود رسیده و جامعه بینالمللی را آبستن رویدادهایی ناگواری کرده تا جایی است که پوتین در نخستین اظهارنظرش پس از پیروزی چشمگیر در انتخابات، از قابل پیشبینی بودن وقوع جنگ سوم بینالمللی که در آن سلاح های هستهای تعیین کننده خواهند بود، در آیندهای نزدیک سخن به میان آورد.
از جنگ اوکراین به عنوان بزرگترین نبرد نظامی اروپا پس از خاتمه جنگ جهانی دوم نام برده میشود؛ نبردی که گرچه در ظاهر زمینه سازی رویارویی روسیه و اوکراین را رقم زده، لکن به گونهای مستقیم و غیرمستقیم پای دهها بازیگر منطقهای و فرامنطقهای را به میان کشیده است.
امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه در آخرین اظهار نظر خود با طرح امکان احتمال ورود مستقیم نیروهای ناتو و فرانسه در نزاع یاد شده و در حمایت از اوکراین گفت، اگر اوکراین شکست بخورد، مسکو، مولداوی، لهستان، و رومانی را تهدید و حمله میکند. از همین رو دولتهای اروپایی یکی پس از دیگری مبادرت به ارسال انواع تسلیحات نظامی به اوکراین و تصویب بودجههای هنگفت حمایت از کییف کردهاند.
برآیند نخستین اظهارنظر پوتین میان هوادارانش پس از پیروزی در انتخابات در میدان سرخ مسکو و تأکید بر اولویت تداوم جنگ اوکراین تا دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده و تقویت قوای نظامی روسیه نیز بیانگر آن است نزاع در شرق اروپا دستکم در آیندهای نزدیک خاتمه نخواهد یافت.
به واقع جنگ اوکراین به رخدادی حیثیتی مبدل و در مسکو به رکن سیاستهای کاخ کرملین تبدیل و در جهان غرب به افزايش هزینههای هنگفت نظامی آنان منجر شده است. در این راستا بزرگترین رزمایش ناتو از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و با قشونی 90 هزار نفری به مدت 6 ماه در 12 کشور اروپایی عمدتاً همجوار روسیه برگزار شده است.
عضویت تاریخی فنلاند و سوئد در این پیمان نظامی گویای اوج خصومتها و تنش در اروپا و قاره سبز را به کانون رویاروییهای نظامی تبدیل کرده است.
دولتهای اروپایی یکی پس از دیگری مبادرت به ارسال انواع تسلیحات نظامی به اوکراین و تصویب بودجههای هنگفت حمایت از کییف کردهاند
نکته حائز اهمیت که بیش از پیش بر تشویش اذهان اروپاییها افزوده است، به سیاستهای آتی آمریکا در قبال هم پیمانانش باز میگردد. هم اکنون سنای آمریکا با مقاومت جمهوریخواهان مانع از تصویب کمک نظامی 60 میلیارد دلاری واشنگتن به کییف شده است و بیم آن میرود با قدرت گیری دونالد ترامپ در انتخابات آتی، بروکسل بیش از پیش خود را در نزاع با مسکو تنها یابد.
طرح ایده ناتوی اروپایی و استقلال نظامی روزافزون اروپاییها برابر آمریکا از سوی رئیس جمهور فرانسه در سال سپری شده، ریشه در این نگرانی دارد.
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور مستقر در کاخ کرملین که اکنون و با پیروزی در انتخابات رکورد حکمرانی ژوزف استالین در اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و کاترین کبیر در روسیه تزاری را خواهد شکست، بار دیگر از علاقه شخصی اش به احیای امپراتوری تزاری سخن به میان آورده است.
در این آمال که از قضا آمیخته با ملی گرایی موردپسند و سیاست های غرب گرایانه پوتین است، احیای جغرافیای تاریخی روسیه تزاری و حمایت از روس تباران در اقصی نقاط آسیای مرکزی، قفقاز و شرق اروپا اهمیت بسیاری دارد.
رسانههای روسی بهتازگی از تصویب بودجهای در کرملین سخن به میان آوردهاند که بر مبنای آن جستوجو، ثبت و اطمینان از حفاظت قانونی از املاک روسیه که خارج از این کشور قرار گرفتهاند از جایگاهی حقوقی برای روسیه برخوردار شده است.
در فرمان فوق که به امضای پوتین رسیده است، روند تحقیق در ارتباط با املاک متعلق به فدراسیون روسیه، روسیه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی مدنظر گرفته شده است.
شخص پوتین و نظریه پردازان ملی گرای روس نظیر الکساندر دوگین، رئیس حزب اوراسیا در سلسله سخنانی با انتقاد از بنیانگذاران شوروی سابق و رهبرانش، واگذاری مناطقی از روسیه تاریخی نظیر دونباس، شبه جزیره کریمه و شرق لهستان را به باد انتقاد گرفتهاند.
حضور پراکنده جمعیتهای روس در شرق اروپا، آسیای مرکزی و قفقاز و تمایل عمده آنان به الحاق مناطق روستبار به مسکو به عنوان یکی از سیاستهای کلیدی کرملین در مواجهه با سیاست تهاجمی ناتو برای محاصره روسیه مبدل شده است.
طرح چنین رویکردی تا جایی پیش رفته است که برخی مؤسسات مطالعاتی روسیه در خلال هفتههای اخیر از ضرورت مذاکره و اتکا به دیگر روشها برای باز پس گیری آلاسکا (در نیمه دوم قرن نوزدهم که به بهای تنها 7 میلیون دلار از سوی مسکو به واشنگتن فروخته شد) از آمریکا و انضمام آن به خاک روسیه سخن به میان آوردهاند.
حمله بدون اخذ مجوز آمریکا از شورای امنیت سازمان ملل متحد به عراق در سال 2003 میلادی را میتوان نخستین میخ محکم بر تابوت سازمان ملل متحد و دیگر نهادهای بینالمللی به عنوان یکی از دستاوردهای دهههای پس از خاتمه جنگ جهانی دوم قلمداد کرد.
با گذر زمان و به موازات تغییر معادلات در صحنه جهانی، از نظامی تک قطبی به سوی نظامی چند قطبی (که همچنان در حال شکل گیری و تکامل است) که عمدتاً ماحصل قدرت گیری فزاینده چین و هند در جامعه جهانی و کاهش اهمیت نقش قدرتهای اروپایی است، موقعیت یکه تاز آمریکا نیز در صحنه گیتی دستخوش دگرگونی و هیمنه واشنگتن بیش از پیش با تزلزل و نابسامانی همراه شده است.
اکنون و با گذشت دو سال از جنگ اوکراین کارکرد سازمان ملل متحد بیش از پیش از میان رفته است.
علاوه بر این، بهدلایل متعدد نظیر تمایل مسکو به احیای پیمانی نظامی نظیر ورشو، قدرت گیری فزاینده پکن با احیای پروژه کمربند و جاده، سیاست هندو پاسفیک آمریکا برای مهار چینیها، افزایش بیثباتی در غرب آسیا و همچنین گسترش روزافزون ناتو و تمایل کاخ سفید برای ایجاد سازمانی نظامی متشکل از ناتو، کره جنوبی، ژاپن و استرالیا، جهان بیش از هر زمانی آبستن بحران، تنش و رویارویی است.
در چنین فضایی دیگر کشورها و قدرتهای منطقهای دارای زاویه با رژیمهای غربی نظیر ایران، کره شمالی، بلاروس و ونزوئلا نیز خواسته یا ناخواسته در جرگه متحدان روسیه و چین قرار میگیرند و همچون کاتالیزور موجب تحول نظم پیشین و ایجاد گسست در جامعه جهانی شدهاند.
در چنین برههای جنگ کنونی نوار غزه و رویارویی بیش از پیش نیروهای مقاومت با آمریکا و رژیم صهیونیستی، فرصت مغتنمی برای مسکو فراهم کرده است تا بی اعتنا به فشارهای غرب، بهویژه پس از رسوایی اخلاقی آنان در حمایت از رژیم صهیونیستی در سرکوب بی امان فلسطینیان به سیاست ضد غربی خویش وسعت بخشد.
در این میان بی میلی هند، اتحادیه عرب و ترکیه در محکومیت روسیه در جنگ اوکراین و همچنین قدرت گیری حکومتهای همسو با پکن و مسکو در قاره آفریقا، عملاً به انشقاق و چند دستگی جامعه جهانی منجر شده است؛ موضوعی که علاوه بر کاهش نقش سازمانهای بینالمللی، میتواند بستری برای نزاعهای مشابه دیگر در سراسر منطقه و جهان مهیا کند.
«بازگشت به عظمت روسیه» با اتکا به اندیشههای ناسیونالیستی و ضدیت با غرب را میتوان بارزترین ویژگی ولادیمیر پوتین قلمداد کرد؛ شعاری که ریشه در اعماق تاریخ روسها دارد و بر بستری از خصومتها از آمریکا رشد و نمو یافته است.
بر مبنای دکترین جدید سیاست خارجی کرملین که در مارس 2023 میلادی منتشر شد، آمریکا به عنوان منبع اصلی خطر برای مسکو تلقی میشود و روسیه میبایست در برابر جاه طلبی واشنگتن ایستادگی کند.
اکنون و با پیروزی قاطع پوتین در انتخابات ریاست جمهوری قابل تصور است مسکو برای مقابله با سیاست گسترش ناتو و مهار غرب، علاوه بر در پیش گرفتن حمایت از روس تباران در جمهوریهای سابق شوروی و ضرورت احیای قدرت تاریخی امپراتوری تزاری، بیش از گذشته به شرق متمایل شود و با ایجاد هم پیمانی با چین و دیگر قدرتهای مخالف آمریکا، اتحاد سیاسی-امنیتی ناگسستنی را در برابر بروکسل و واشنگتن شکل دهد.
همزمان با چنین رویکردی، غرب جنگ اوکراین را بسان موضوعی حیثیتی می نگرد که در صورت شکست کییف به منزله وادادگی به اصطلاح جهان آزاد در برابر قدرتهای شرقی ارزیابی خواهد شد. چنین فضای متشنجی، علاوه بر از میان بردن کارکردهای نهادهای بینالمللی، موجبات انشقاق روزافزون جامعه جهانی، افزایش حس ملی گرایی و میل کشورها به افزایش هزینههای نظامی را مهیا خواهد کرد.