نجات جان یک زن از خودکشی توسط پلیس یاسوج افت عجیب نمرات یازدهمی‌ها و دوازدهمی‌ها تعیین نرخ بیمه تکمیلی معلمان + جزئیات جزئیات ثبت‌نام وام‌های جدید فرهنگیان معرفی سایت‌های کاربردی برای معلمان خبر خوش برای فرهنگیان/ این افراد زودتر بازنشسته می‌شوند + جزئیات  آیین نامه تعیین تعرفه دلالان معاملات املاک قانون الزام به ثبت رسمی معاملات اموال غیر منقول رای هیئت عمومی دیوان عدالت اداری در خصوص محرومیت کارکنان دولت از برخی مزایای غیرمستمر حق‌آبه پارک ۷۸۰ هکتاری چیتگر قطع شد پیش‌بینی بارش‌های کشور تا پایان آبان ۱۴۰۴ تقویم آزمون‌های سراسری سال ۱۴۰۵ اعلام معرفی شدگان رشته‌های شرایط خاص دانشگاه علمی کاربردی ۱۴۰۴ هشدار مهم هواشناسی برای جنوب کشور؛ وزش باد شدید در مناطق ساحلی و فراساحلی بازماندگان سرطان دهانه رحم در معرض خطر ابتلا به یک سرطان دیگر چرا در یک سن مشخص تصمیم می‌گیریم به مغز خود بیشتر استراحت دهیم؟ کشت خشخاش آزاد است؟

درخواست طلاق به خاطر سرکوفت‌های بی‌سرپرست بودن زن جوان

فریبا ۱۲ سال قبل ازدواج کرد. او که یک فرزند دارد، حالا در آستانه طلاق است. این زن درباره دلیل چنین تصمیمی توضیح می‌دهد.
تاریخ انتشار: ۲۱:۱۱ - ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ - 2024 August 16
کد خبر: ۲۵۴۶۵۱

به گزارش راهبرد معاصر؛ فریبا ۱۲ سال قبل ازدواج کرد. او که یک فرزند دارد، حالا در آستانه طلاق است. فریبا از زندگی پرفراز و نشیبش می‌گوید.

*چطور با شوهرت آشنا شدی؟

سیامک شاگرد یک تراشکاری بود. من در همسایگی تراشکاری زندگی می‌کردم. در خیابان همدیگر را دیدیم و او از من خوشش آمد و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم.

*چطور شد که تصمیم به ازدواج گرفتید؟ خانواده‌ات موافق بودند؟

خانواده‌ای ندارم. در بهزیستی بزرگ شدم. ۱۸ ساله که شدم با کمک بهزیستی زندگی مستقلم را شروع کردم. دستفروشی می‌کردم و خرج زندگی‌ام را با دستفروشی تامین می‌کردم. خدا را شکر با کاری که کردم توانستم پس‌اندازی برای خودم جور کنم. مددکارم هم خیلی به من کمک کرد و توانستم ۱۰ سال قبل خانه بخرم. هرچند هنوز قسط می‌دهم اما باز هم خدا را شکر.

 
 
 

*خرید خانه کار مهمی است. چطور این کار را کردی؟

مددکارم من را به یک خیریه معرفی کرد کمی هم بهزیستی پول داد. دستفروشی را که شروع کردم، خیریه گفت می‌تواند به من وام بدهد. مددکارم پیشنهاد داد در جایی خارج از تهران با پولی که دارم خانه بخرم و قسط بدهم. خیلی سخت می‌گذشت. اوایل نمی‌توانستم قسط را بدهم و با بدبختی پول جور می‌کردم. در اطراف پرند خانه ۵۰ متری خریدم و خدا را شکر همه چیز خوب پیش رفت.

*حالا کجا زندگی می‌کنی؟

در تهران هستم. چون رفت‌و‌آمد به پرند سخت بود. قبلاً با یکی از بچه‌های بهزیستی در تهران همخانه شدم. نصف اجاره را می‌دادم و با هم زندگی می‌کردیم، تا اینکه با سیامک آشنا شدم.

*این‌طور که می‌گویی زندگی خوبی داشتی، چرا می‌خواهی طلاق بگیری؟

سیامک ۱۵ سال از من بزرگ‌تر است. او عاشق من شد و وقتی فهمید در بهزیستی بزرگ شدم عقب کشید، اما بعد دوباره آمد و ازدواج کردیم. اما حالا چند سالی‌ست که دوباره مشکلات قبل شروع شده است.

*چه مشکلاتی؟

مادرش من را نمی‌خواهد. من را لایق عروس خانواده بودن نمی‌داند. او زندگی سختی برایم درست کرده است. این اواخر به طور مرتب از سیامک کتک می‌خورم، چون نمی‌خواهم جلوی مادرش کوتاه بیایم. او به چشم یک خدمتکار به من نگاه می‌کند. در حالی که من خودم کار می‌کنم و درآمد دارم و سربار کسی نیستم.

*حالا که می‌خواهی جدا شوی آیا به دخترت فکر کرده‌ای؟

اینکه جدا شوم اجبار است. واقعاً تحمل این وضعیت ممکن نیست، حتی دخترم با سن کمی که دارد به من می‌گوید این وضعیت قابل تحمل نیست. دخترم دوست دارد با من بماند اما سیامک راضی نیست. حالا باید ببینیم دادگاه چه تصمیمی می‌گیرد.

*می‌خواهی بعد از طلاق چه کار کنی؟

رفت‌وآمد به پرند خیلی سخت است. نمی‌توانم آنجا بروم، چون هنوز دستفروشی و کار می‌کنم. تلاش می‌کنم جایی در تهران اجاره کنم و امیدوارم موفق شوم./عصر ایران

کلمات کلیدی: طلاق بهزیستی
مطالب مرتبط
ارسال نظر
پرطرفدارترین اخبار