دور جدید مذاکرات ایران و آمریکا در راه است/ تاریخ دقیق اعلام شد فرمانده ارتش پاکستان و عراقچی توافق کردند تماس تلفنی عراقچی با مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا المیادین: دور جدید گفت‌وگوهای ایران و آمریکا به زودی برگزار می‌شود گره‌های آمریکایی در روند مذاکرات هسته‌ای عراقچی: تنها یک راه برای تحقق توافق وجود دارد آخر هفته تعیین‌کننده/ دور جدید مذاکرات ایران و آمریکا در راه است؟ دیپلماسی هوشمندانه ایران/ چرا این دور مذاکرات با برجام متفاوت است؟ ضرب‌الاجل عراق به گروهک‌های ضد ایرانی برای تخلیه مقر‌های خود عراقچی: یک توافق معتبر و پایدار در دسترس است/ ایران حق داشتن چرخه کامل سوخت هسته‌ای را دارد السودانی: گفت‌و‌گو میان ایران و آمریکا گامی مهم است روبیو: ایران نباید غنی‌سازی کند تعیین محل مذاکرات ایران و آمریکا/ رم میزبان دور جدید گفت‌وگوها پوتین دستور اعزام فوری امدادگران روس به بندر رجایی را صادر کرد واکنش پوتین به فاجعه بندرعباس/ پیام تسلیت به رهبر معظم انقلاب
یادداشت حسن نافعه، تحلیلگر سیاسی مصر؛

نتانیاهو یا ترامپ، عروسک خیمه‌شب‌بازی کیست؟

جولان رژیم صهیونیستی در صحنه بین‌المللی از قدرت و نفوذ لابی صهیونیستی در سراسر جهان نشئت می‌گیرد، به ویژه هنگامی که این لابی به شدت در فرآیند تصمیم‌گیری دولتی که بر نظام بین‌المللی تسلط دارد، ریشه دوانده است.
حسن نافعه؛ تحلیلگر سیاسی مصر
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۰ - ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - 2025 May 06
کد خبر: ۲۷۷۲۶۸

نتانیاهو یا ترامپ، عروسک خیمه‌شب‌بازی کیست؟

 

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ رابطه میان آمریکا و رژیم صهیونیستی الگویی منحصر به فرد و بی‌سابقه را در تاریخ روابط بین‌الملل نشان می‌دهد که نمونه‌های متعددی گواه آن است:

  1. میزان کمک‌های آمریکا به رژیم صهیونیستی در زمینه‌های مختلف: بدیهی است هیچ طرفی در جهان به اندازه رژیم صهیونیستی از آمریکا کمک مالی دریافت نمی‌کند.

  2. انواع و مقادیر سلاح‌های آمریکایی که سالانه به رژیم صهیونیستی سرازیر می‌شوند: بدیهی است رژیم صهیونیستی می‌تواند سامانه‌های تسلیحاتی ای از آمریکا دریافت کند که حتی کشورهای عضو ناتو نیز نمی‌توانند به آنها دست یابند.

  3. تعداد دفعاتی که از حق وتوی آمریکا به نفع رژیم صهیونیستی استفاده شده است: همه می‌دانند رژیم صهیونیستی طرفی است که بیشترین سود را از وتوی آمریکا در شورای امنیت می‌برد. با وجود این، رژیم صهیونیستی در جهان بیشترین نقض قوانین بین‌المللی را مرتکب می‌شود و مرتکب جنایت های جنگی و جنایت علیه بشریت ‌شده است.
رژیم صهیونیستی موجودیتی متفاوت دارد و به عنوان دولت-ملت ظهور و بروز نیافته، بلکه تجسم زنده پروژه ای سیاسی و برای کارکردی خاص در خدمت قدرت مسلط در نظام بین‌الملل تأسیس شده است

 

ماهیت منحصر به فرد روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی را به سختی می‌توان به میزان حمایتی که آمریکا از صهیونیست ها در زمینه‌های مختلف دریافت می‌کند، کاهش داد. آمریکا آماده و مهیا بوده و هست به طور مستقیم به نمایندگی از رژیم صهیونیستی یا برای کمک به آن در مواجهه با خطری قریب‌الوقوع مداخله کند. آمریکا در جنگ ۱۹۷۳ میلادی رژیم صهیونیستی از شکست احتمالی نجات داد؛ زمانی که تصمیم گرفت پل هوایی برای تأمین تمام سلاح‌های مورد نیازش ایجاد کند. علاوه بر این، پس از آنکه در انتفاضه الاقصی مشخص شد جریان جنگ علیه این رژیم است، به سرعت نیروها و ناوگان‌های خود را در منطقه بسیج کرد تا نیروهای متخاصم را بازدارد.

 

با وجود تمام آنچه آمریکا به رژیم صهیونیستی ارائه می‌دهد، رابطه دو طرف همیشه ارباب و ملازم یا رابطه پیرو و مرید نیست. رژیم صهیونیستی با وجود کوچکی مساحت اشغالی اش، دست کم از نظر جمعیت، اغلب به عنوان طرفی که سیاست خارجی قدرتمندترین کشور جهان را رهبری و هدایت می‌کند، به نظر می‌آید. 

 

در توضیح ویژگی این الگوی منحصر به فرد روابط دوجانبه، دو دیدگاه وجود دارد:

نخست، اینکه رژیم صهیونیستی موجودیتی متفاوت دارد و به عنوان دولت-ملت ظهور و بروز نیافته، بلکه تجسم زنده پروژه ای سیاسی و برای کارکردی خاص در خدمت قدرت مسلط در نظام بین‌الملل تأسیس شده است. این پروژه جلوگیری از ظهور دولت بزرگ عربی و اسلامی در غرب آسیا برای جایگزینی امپراتوری عثمانی است که از هم فروپاشید. بر این مبنا مشخص است چرا انگلیس، به عنوان قدرت مسلط نظام بین‌الملل بعد از جنگ اول جهانی، گام‌های اولیه را برای تأسیس و حمایت از پروژه صهیونیستی در دوره میان دو جنگ برداشت.

 

آمریکا که بعدها به قدرت مسلط در نظام بین‌الملل تبدیل شد، در دوره پس از جنگ جهانی دوم مسئولیت تأسیس و حمایت از رژیم صهیونیستی را که از بطن پروژه صهیونیستی سال ۱۹۴۸ میلادی متولد شد، برعهده گرفت. طبق نظریه‌های این مکتب که عبدالوهاب المسیری، نویسنده دایره‌المعارف «یهودیان، یهودیت و صهیونیسم» یکی از برجسته‌ترین چهره‌های آن است، رژیم صهیونیستی تنها می‌تواند تابع دولت مسلط در نظام بین‌الملل باشد.

 

دیدگاه دوم معتقد است، رژیم صهیونیستی قدرت و نفوذش را در صحنه بین‌المللی از قدرت و نفوذ لابی صهیونیستی در سراسر جهان می‌گیرد، به ویژه هنگامی که این لابی به شدت در فرآیند تصمیم‌گیری دولت مسلط بر نظام بین‌المللی ریشه دوانده است. این موضوع، علاقه‌ پروژه‌ صهیونیستی به سازماندهی و ایجاد این نفوذ را ابتدا در انگلیس، در مرحله‌ تأسیس که در دوره میان دو جنگ جهانی ادامه داشت، توضیح می‌دهد. همچنین این موضوع تغییر علاقه به آمریکا را زمانی که در دوره پس از جنگ جهانی دوم به رهبر واقعی نظام بین‌الملل تبدیل شد، نشان می‌دهد که اوج آن در کنفرانس بالتیمور سال ۱۹۴۲ میلادی آشکار شد.

 

طبق این دیدگاه، رژیم صهیونیستی می‌تواند فراتر از توانایی‌هایش نفوذ کند، زمانی که لابی صهیونیستی موفق به کنترل مراکز تصمیم‌گیری در دولت مسلط بر نظام بین‌الملل شود. جان مرشایمر، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه شیکاگو و استیو والت، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد از پیشگامان برجسته این دیدگاه به شمار می‌روند. این دو پژوهشگر که ازجمله مشهورترین افراد در حوزه روابط بین‌الملل هستند، در کتاب خود با عنوان «لابی صهیونیستی و سیاست خارجی آمریکا» که سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد، توانستند ثابت کنند لابی صهیونیستی در بیشتر موارد قادر است کفه ترازو را به نفع منافع صهیونیست ها و به قیمت کاهش منافع آمریکا سنگین تر کند.

 

با وجود این، بررسی دقیق مسیر تاریخی روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی دو واقعیت بسیار مهم را آشکار می‌کند:

نخست، اینکه در شرایط خاص، تصمیم‌گیرنده آمریکایی می‌توانست فشار قاطعی اعمال و تصمیم‌گیرنده صهیونیست را مجبور کند فوری تصمیمی را که پیش تر گرفته شده بود، پس بگیرد؛ حتی اگر مربوط به موضوعات راهبردی با اهمیت بسیار بالا برای رژیم صهیونیستی باشد. بارزترین نمونه این موضوع کاری است که آیزنهاور، رئیس جمهور اسبق آمریکا انجام داد، زمانی که توانست بن گوریون، نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی را پس از تجاوز سه جانبه علیه مصر در سال ۱۹۵۶ میلادی مجبور به عقب نشینی از سینا کند.

 

در حالی که انگلیس و فرانسه بلافاصله پس از صدور قطعنامه آتش‌بس مجمع عمومی سازمان ملل متحد نوامبر ۱۹۵۶ میلادی تصمیم به عقب‌نشینی از منطقه کانال سوئز گرفتند، رژیم صهیونیستی در عقب‌نشینی از سینا بسیار کند عمل کرد و آن را تا پایان مارس ۱۹۵۷ میلادی، پس از آنکه آیزنهاور نامه‌ای تند به بن گوریون نوشت، اجرا نکرد.

تصمیم‌گیرنده آمریکایی می‌توانست فشار قاطعی اعمال و تصمیم‌گیرنده صهیونیست را مجبور کند فوری تصمیمی را که گرفته بود، پس بگیرد؛ حتی اگر مربوط به موضوعات راهبردی با اهمیت بسیار بالا برای رژیم صهیونیستی باشد

 

این مثال اغلب به وسیله طرفداران «نظریه کارکردی» برای تأکید بر اینکه رژیم صهیونیستی صرفاً ابزاری در دست دولتی است که بر نظام بین‌المللی تسلط دارد، مورد استفاده قرار می‌گیرد. با وجود این، دیدگاه یادشده این واقعیت را نادیده می‌گیرد که تعیین‌کننده‌ترین عامل در سوق دادن رئیس جمهور آمریکا به اعمال فشار بر رژیم صهیونیستی، نفوذ فزاینده جنبش عرب‌گرا در آن زمان و باور تصمیم‌گیرندگان آمریکایی به این بود که این جنبش قادر به تهدید منافع آمریکا در آینده است. بنابراین، به نیرویی تبدیل شده بود که منافعش باید درنظر گرفته می‌شد و مناسب‌ترین کار در این مرحله برای آمریکا این بود برای مهار آن تلاش کند.

 

دوم، اینکه دولت‌هایی که از جنگ ۱۹۶۷ میلادی تاکنون بر آمریکا حکومت کرده‌اند، همگی جانب رژیم صهیونیستی را گرفته‌اند و همین موضوع باعث شده است برخی باور کنند قدرت و نفوذ فزاینده لابی صهیونیستی بر فرآیند تصمیم‌گیری آمریکا زیاد است. با وجود این، دیدگاه یادشده واقعیت دیگری را نادیده می‌گیرد؛ آنکه آگاهی تصمیم‌گیرندگان آمریکایی از اهمیت نقشی که رژیم صهیونیستی در خدمت به منافع و راهبرد‌های آمریکا در غرب آسیا پس از جنگ ۱۹۶۷ میلادی ایفا کرد، روز به روز بیشتر می شود.

 

نتیجه حاصل از این جنگ نه تنها به رژیم صهیونیستی اجازه داد با اشغال سرزمین‌های وسیع فلسطینی و عربی به منافع خود دست یابد، بلکه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی را در منطقه نیز تضعیف کرد، هدفی که آمریکا به دنبال دستیابی به آن بود.

 

بهره سخن

تعیین‌کننده‌ترین عامل، آشکار شدن ابعاد واقعی جنبش عرب‌گرایی و کاهش توانایی آن در تأثیرگذاری بر تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی بود که خلائی به وجود آورد تا نفوذ صهیونیستی برای پر کردن آن وارد عمل شود.

 

موازنه قدرت‌های رقیب در غرب آسیا و در نتیجه میزان تأثیر مثبت یا منفی این قدرت‌ها بر منافع آمریکا در منطقه، در نهایت موضع آمریکا در قبال منازعات را تعیین می‌کند. گرچه درست است رژیم صهیونیستی منافع گسترده و درهم‌تنیده‌ای در جهان عرب دارد، اما تصمیم‌گیرندگان آمریکایی معتقدند این منافع در هر شرایطی تضمین‌شده و قابل دستیابی هستند و بنابراین نیازی به تغییر در مواضع و تعصباتشان نیست.

 

در واقع، آنها معتقدند با دامن زدن به ترس رژیم‌های عربی از رژیم صهیونیستی که آنها را به سمت دادن امتیازات بیشتر به آمریکا سوق می‌دهد، می‌توانند به بهترین نحو به اهداف خود دست یابند. این وضعیت پس از عقب نشینی دولت های عربی از تقابل نظامی با رژیم صهیونیستی تغییر کرد و محور مقاومت به پرچمداری ایران به ویژه پس از عملیات «طوفان الاقصی» به طرف مستقیم تقابل تبدیل شد.

 

وقایعی که از آن روز تاکنون در منطقه رخ داده، ثابت کرده رژیم صهیونیستی به هزینه گزاف مادی و معنوی قابل توجه برای آمریکا تبدیل شده است. این می‌تواند تصمیم دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا را برای ورود به مذاکره با ایران بر مبنای شروط مدنظر ایران، یعنی مذاکرات غیرمستقیم و محدود به گفت وگو درباره برنامه هسته‌ای در ازای لغو تحریم‌ها و نپرداختن به سایر موضوعات، به ویژه موضوعات مربوط به برنامه موشکی ایران یا نفوذ منطقه‌ای اش، توجیه کند.

 

هیچکس نمی‌تواند نتیجه مذاکرات فعلی را پیش‌بینی کند، اما این مذاکرات قطعاً آزمونی دشوار برای مردی است که با شعار «اول آمریکا» به کاخ سفید آمد. اگر ترامپ واقعاً می‌خواهد در ازای لغو تحریم‌های ایران و فراهم کردن امکان ادامه برنامه هسته‌ای صلح‌آمیزش، از تبدیل نشدن برنامه هسته‌ای ایران به سلاح هسته‌ای اطمینان حاصل کند، آشکارا امکان‌پذیر است و در راستای منافع مشترک آمریکا و ایران خواهد بود.

 

با وجود این، روند یادشده لزوماً منافع نتانیاهو را حفظ نمی‌کند، زیرا وی به دنبال آن است ایران را نه تنها از برنامه هسته‌ای اش (حتی اگر صلح‌آمیز باشد)، بلکه همزمان از برنامه موشکی و نفوذ منطقه‌ای نیز محروم کند. بنابراین می‌توان گفت، هفته‌های آینده ثابت خواهد کرد آیا ترامپ ابتدا منافع آمریکا یا رژیم صهیونیستی را دنبال می‌کند و تنها در آن زمان است می‌توان پاسخ روشنی به این سؤال داد که نتانیاهو یا ترامپ، کدامیک عروسک خیمه شب بازی دیگری است.

ارسال نظر