به گزارش راهبرد معاصر؛ یکی از ویژگی های بارز دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا که آن را به نحو آشکاری از زمان پیروزی خود در انتخابات ریاست جمهوری کشورش در سال 2016 به نمایش گذاشته، اتخاذ سیاست فرافکنی، جنجال آفرینی و انجام اظهارنظرها و موضع گیری های خارج از عرف بوده است. در این راستا، ترامپ در موقعیت های مختلف و همچنین با استفاده از ابزارهای گوناگون(نظیر استفاده از شبکه اجتماعی توئیتر)، رویه هایی را از خود به نمایش گذاشته که نمونه آن ها را کمتر در تاریخِ عملکرد دیگر روسای جمهور آمریکا شاهد بودهایم. این رویه ها، بیش از آنکه شبیه به رفتارهای یک رئیس جمهور باشند، شباهت زیادی به رفتارهایی دارند که در فیلم های سینمایی و با نقش آفرینی بازیگران عرصه سینما شاهد آن ها هستیم. تهدیدهای مکرر ترامپ علیه ایران، کره شمالی، چین و روسیه، و همچنین موضع گیری های عجیب و تنش آفرین وی در عرصه سیاست داخلی آمریکا، همه و همه حکایت از این دارند که ترامپ بیش از آنکه شخصیت یک رئیس جمهور را داشته باشد، یک "شومنِ" به تمام معناست. با این حال، پرسشی که در این نقطه مطرح می شود این است: چرا ترامپ مایل است یکچنین چهره ای را از خود به نمایش بگذارد؟ آیا وی عامدانه به این سمت حرکت می کند یا نه، هر آنچه که از وی می بینیم سهوی و درلحظه اتفاق می افتد؟ به نظر می رسد، رفتارهای فرافکنانه و جنجالی ترامپ تا حدی عامدانه و تا حدی نیز سهوی(ناشی از شخصیت خاص و جنجالی خود وی) هستند. در این راستا، می توان به برخی محرک ها که وی را به سمت این رفتارها سوق می دهند، اشاره کرد.
ترامپ و تئوری "مرد دیوانه/ Madman Theory"
شاید بتوان یکی از دلایل رفتارهای جنجالی و تنش زایِ ترامپ را تمسک وی به تئوری "مرد دیوانه بدانیم"(برای نخستین بار در تاریخ سیاسی آمریکا، "ریچارد نیکسون" سی و هفتمین رئیس جمهور آمریکا، از این سیاست در دولت خود استفاده کرد). بر اساس این نظریه، دونالد ترامپ سعی دارد تا با ارائه چهره ای خشن و وحشتناک از خود، عملا در عرصه روابط بین الملل و سیاست داخلی آمریکا به گونه ای رفتار کند که مخاطبان و رقبای خود را بترساند و از این رهگذر، منافع دولتش را با کمترین هزینه تامین کند. در این راستا، "نیکی هیلی"، نماینده اسبق دولت آمریکا در سازمان ملل متحد در موضع گیری پس از کناره گیری خود از سِمتش می گوید: «یکی از وظایف اصلی من به عنوان نماینده دولت آمریکا در سازمان ملل، نشان دادن تصویری قاطع و تا حدی خشن از دولت ترامپ بود به نحوی که رقبای بینالمللی آمریکا حساب کار دستشان بیاید».
در واقع، می توان گفت، ترامپ بر اساس تئوری مرد دیوانه، سنگ بزرگی را در دست دارد و سعی دارد با آن، دیگران را بترساند. حال آنکه خود وی، جرات پرتاب کردن آن را ندارد. نمود این مساله را می توانیم در کتاب خاطرات جان بولتون با نام "اتاقی که همه چیز در آن اتفاق افتاد" و خاطراتی که وی از رویکرد ترامپ در برابر ایران ذکر می کند مشاهده کنیم. جان بولتون در این باره می نویسد: «ترامپ رویکرد منافقانه و ضعیفی در برابر ایران داشت. او از یک سو در مورد ایران با قدرت سخن می گفت اما در پشت پرده، به یک توافق حداقلی نیز با این کشور رضایت داشت».
اتخاذ سیاست مرد دیوانه از سوی ترامپ، در حقیقت راهی به جز جنجالی آفرینی و تنش زایی پیش پایِ وی قرار نمی دهد. این بدان معناست که اساسا رویه های جنجالی، خارج از عرف و شومن گونه، خوراک اصلیِ بهره گیری از سیاست مرد دیوانه هستند و هر آنچه ترامپ از خود بروز می دهد و افکار عمومی و صاحب نظران آن را غیرعادی تلقی می کنند، در چهارچوبِ سیاست مرد دیوانه، کاملا عادی و درست است.
بحران کارآمدی در دولت ترامپ و استفاده از سیاست فرافکنی
یک دلیل مهم دیگری که ترامپ با توجه به آن، رویه های فرافکنانه و جنجالی را در پیش می گیرد، کارنامه و عملکرد ضعیف اوست. در حقیقت، ترامپ از این منظر سعی می کند با استفاده از رفتارهای غیرعادی و جنجالی خود، افکار عمومی را از توجه و پرداختن به نواقص و ضعف های گسترده در دولتش منحرف سازد و با تمسک به سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن"، جایگاه خود را در قدرت تثبیت کند.
اهمیت این مساله مخصوصا در برهه کنونی که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پیش است و بحران شیوع گسترده ویروس کرونا در این کشور و به تبع آن سو مدیریت دولت ترامپ در کنترل این بحران و تبعات منفی اقتصادی فراگیر این مساله آشکار شده، بیش از پیش برجسته شده است. ترامپ که اکنون خود را در محاصره سیلی از انتقادات به دلیل ناکارآمدی در مدیریت بحران کرونا و شرایط بد اقتصادیِ ایجاد شده به واسطه آن میبیند و نمی تواند همانند دوران پیش از کرونا، به آمارهای اقتصادی دولت خود ببالد(مخصوصا در بحثِ ایجاد شغل)، راهی جز فرافکنی و جنجال آفرینی چه در عرصه سیاست داخلی و چه در عرصه سیاست خارجی آمریکا، پیش روی خود نمی بیند.
شاید به همین دلیل باشد که مثلا شاهدیم وی سعی می کند مساله تبادل زندانیان با ایران را برجسته سازد، یا در مورد اعتراضات کنونی در آمریکا اظهارنظرهای جنجالی می کند و به عنوان مثال، به طور صریح و در توئیتر خود، معترضان را به سرکوب تهدید می کند و پلیس و فرمانداران ایالت های مخلف آمریکا را به دلیل انفعال در برابر معترضان، بی عرضه خطاب می کند. تاکیدات مکرر ترامپ بر موضع گیری های نژادپرستانه اش و حمایت ضمنی وی از راهپیمایی مسلحانه طرفدارانش در برخی ایالت های آمریکا که خواستارِ بازگشایی مجدد فعالیت های اقتصادی و لغو محدودیت های مرتبط با قرنطینه و آمد و شد بودند نیز، نمونه هایی از رفتارهای جنجالی ترامپ هستند که به نظر می آید بیشتر به دنبال ایجاد شکاف در جامعه آمریکا جهت تحکمی حضور دونالد ترامپ در قدرت هستند.
در تاریخ سیاست جهان، همواره رهبران و سیاستمدارانی که در قدرت بوده و به دلیل عملکردهای ضعیف خود، شانس چندانی برای ماندن در قدرت و پیروزی در انتخابات برای خود قائل نبودند، به یک راهبرد تمسک جسته اند و آن، ایجاد تفرقه افکنیِ داخلی جهت سرپوش گذاشتن بر پایگاه حمایتی ضعیف خود در داخل کشورهایشان بوده است. این مساله به طور خاص در برهه کنونی که اغلبِ نظرسنجی ها در آمریکا حاکی از پیشی گرفتن "جو بایدن" نامزد دموکرات ها از دونالد ترامپ هستند، بیش از پیش اهمیت می یابد.