به گزارش راهبرد معاصر؛ آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، اخیرا در گفتگو با شش رسانه اروپایی اعلام کرد: «اگر آمریکا بخواهد از نقش جهانی خود که پس از جنگ جهانی دوم برعهده گرفته خداحافظی کند، اروپا هم باید در اولویت هایش تجدید نظر کند». وی به طور تلویحی بر این نکته تاکید داشته که آمریکا دیگر توان و تمایلی برای ایفای نقش رهبری در جهان ندارد و اروپا با در نظرگرفتن این مولفه، بایستی نقشه راه خود برای آینده را ترسیم کند. مرکل همچنین در جای دیگری از سخنان خود می گوید: «اروپا با این پیش فرض برنامه های خود را تنظیم کرده که آمریکا می خواهد قدرت جهانی باشد. با این حال، ترکِ این موضع از سوی واشنگتن به این معنا است که اروپا نیز به رویکردی جدید نیازمند است».
آنچه در رابطه با سخنان صدراعظم آلمان از اهمیت برخوردار است پرداختن به ریشه های موضع گیری جدید وی است. چرا او از افول قدرت رهبری و هژمونیک آمریکا در جهان سخن گفته است؟ چه وقایع و رویدادهای بینالمللی، او و افرادی نظیر "امانوئل مکرون" رئیس جمهور فرانسه را واداشته تا علنا گزاره رهبری جهانی آمریکا را به چالش بکشند و سعی کنند به واسطه موضع گیری هایشان، نظر دیگر کشورهای اروپایی را نیز جهت همراهی با خود، و ایجاد و ساماندهی نظمی جدید تحریک کنند؟ به نظر می رسد دو عامل عمده در شکل دهی به این موضعگیریها نقش داشته است.
تاثیر "مولفه ترامپ" در افول موقعیت هژمونیک(رهبری جهانی) آمریکا
دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی آمریکا، از دوره قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 در کشورش که وی در آن به پیروزی رسید، همواره بر شعارهای اقتصادی و تاکید بر اولویت منافع آمریکا بر منافع دیگر کشورهای جهان در قالب شعارهایی نظیرِ "اول آمریکا/ America First" و یا "بار دیگر عظمت و شکوه را به آمریکا بازگردان/Make America Great Again"، تاکید ورزید. این رویکرد علاوه بر ترویج انزواگرایی آمریکا در عرصه معادلات بین المللی، به طور آشکاری با وظایفی که این کشور در چهارچوب موقعیت رهبری جهانی(به طور سنتی) برای خود در نظر می گرفت، در تضاد بود.
ترامپ پس از کسب قدرت به نحو شدیدتری این رویکرد را دنبال کرد و در پیامی صریح برای کشورهای مختلف جهان اعلام کرد: «آمریکا دیگر تمامی هزینه های امنیتی در جهان را به دوش نخواهد کشید و دیگران نیز باید در این زمینه ایفای نقش کنند». به عنوان مثال، ترامپ به صراحت از دولت آلمان انتقاد می کرد و از آن می خواست سهم مالی خود در سازمان ناتو را(2 درصد از تولید ناخالص ملی این کشور) به آن تخصیص دهد و در این زمینه کم کاری نکند. وی همچنین قویا کشورهایی نظیر کره جنوبی و عربستان را نیز برای مقابله با تهدیدهای خارجیشان تحت فشار قرار داد و به آن ها به نحوی صریح اعلام کرد که دیگر نمی توانند بر حمایت سنتی آمریکا از خود حساب کنند(اگر هم حمایت آمریکا را می خواهند، باید هزینه آن را بپردازند). حمایتی که پیشتر آمریکا آن را در قالب نقش و موقعیت رهبری جهانی خود ارائه می کرد. ترامپ بر این باور بود که این سیاست وی موجب خواهد شد تا دیگر، کشورهای جهان، آمریکا را به دلیل حمایت رایگان از آن ها، مایه خنده و تمسخر ندانند. این رویکردهای ترامپ سبب شده اند که متحدان این کشور بیش از این تصویری هژمونیک از آمریکا را در ذهن خود نداشته باشند و بیش از پیش بر روی خود و ظرفیت هایشان جهت مقابله با چالش های خود حساب کنند.
جدای از همه این ها، خودِ شخصیت ترامپ هم در تقویت این ایده در میان رهبران جهان مبنی بر اینکه موقعیت رهبری جهانی آمریکا افول کرده نیز تاثیرگذار بوده است. ترامپ به طور یکجانبه، آمریکا را از قراردادها، توافقنامه ها و سازمان های بین المللی مختلفی نظیر توافق آب و هوایی پاریس، یونسکو، سازمان بهداشت جهانی، پیمان نفتا، و توافق هسته ای ایران(برجام) خارج کرده و با این رویه خود، ضربه مهلکی را به دیپلماسی بین المللی که اساسا یک قدرت هژمونیک باید حامی آن باشد وارد کرده است. در نتیجه هم اکنون شاهدیم که بسیاری از کشورهای جهان، آمریکایِ ترامپ را یک آمریکایِ غیرقابل اعتماد و غیر قابل اتکا ارزیابی می کنند و در این چهارچوب، پذیرش موقعیت هژمونیک این کشور در عرصه بین المللی، بسیار سخت و دور از تصور خواهد بود.
اوج گیری بلوک های قدرت جدید در جهان و تضعیف یکجانبه گرایی آمریکا
یکی دیگر از مولفه هایی که می تواند در ماهیتِ موضع گیری اخیر صدراعظم آلمان مبنی بر افول موقعیت هژمونیک آمریکا موثر باشد، اوج گیری قطب های جدید قدرت در دیگر مناطق جهان است. به عنوان مثال، در سال های گذشته جهان شاهد اوج گیری بلوک جدیدی از کشورهای قدرتمند در جهان در قالب سازمان "بریکس/BRICS"(تشکیل شده از برزیل، روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی) بوده است. این قدرت ها، بخش قابل توجهی از جمعیت و تولید ناخالص داخلی جهان(بریکس نیمی از جمعیت جهان و 28 درصد از قدرت اقتصادی دنیا را در اختیار دارد) را به خود اختصاص می دهند و به واسطه شکل دهی به یک جبهه متحد، قویا موقعیت هژمونیک آمریکا و یکجانبه گرایی آن در عرصه بین المللی را به چالش می کشند. جدای از این دسته از کشورها، قدرت های منطقه ای نظیر ایران نیز به وضوح موقعیت رهبری آمریکا در جهان را با چالش مواجه میکنند و در این مسیر، از حمایت دیگر بلوک های قدرتِ ضدآمریکایی نظیر روسیه و چین هم بهره می برند. بدون تردید، این مولفه نقش مهمی در تضعیف موقعیت رهبری جهانی آمریکا در اذهان بسیاری از رهبران دنیا بازی می کند و آن ها را ملزم می سازد تا خود را برای مقتضیات جهان جدید(فارغ از موقعیت هژمونیک آمریکا)، آماده کنند و برای آن برنامه ریزی نمایند.