به گزارش راهبرد معاصر؛ ولیعهد «محمد بن زاید» و «محمد بن سلمان»، زوج قدرت در دوران دونالد ترامپ بودند که با ماجراجویی منطقهای، اراده خود را به همسایگان تحمیل می کردند. تصور در ریاض این بود که مدل آزادسازی استبدادی ابوظبی میتواند الگویی باشد که پادشاهی را از قرون وسطی به قرن 21 بیاورد. اما در طی دو سال گذشته، حلقه داخلی محمد بن سلمان به این نتیجه رسیده که ابوظبی علاقهای به ایجاد موقعیت برد – برد ندارد و در عوض ذهنیت بازی حاصل جمع صفر این کشور که به دلیل سیاست های خاورمیانه دولت ترامپ تشجیع شده بود، اغلب به ضرر منافع عربستان سعودی بوده است. ظهور امارات متحده عربی بهعنوان قدرتمندترین کشور عربی تنها به این دلیل امکان پذیر بوده که بی رحمانه به دنبال تامین منافع خود است و به تلاش ریاض در واشنگتن، نگرانی های امنیتی در یمن، نیاز فوری به تنوع اقتصادی و وابستگی وجود ریاض به ثبات قیمت نفت توجهی ندارد.
از سال 2019م. اختلافات روزافزون منافع بین دو همسایه باعث ایجاد شکافهای جدی در روکش نازک « تفاهم راهبردی» آن ها شده است. روابط بین ریاض و ابوظبی در سال های اخیر به دلیل هم افزایی ایدئولوژیک بر سر روایت های ضد انقلاب امارات از جمله هراس از اسلام سیاسی، اخوانالمسلمین و جامعه مدنی به صورت گستردهتری تقویت شده است. عامل دیگری که به طور سنتی مناسبات دو کشور را حفظ می کرد، روابط شخصی بین محمد بن زاید و محمد بن سلمان بود که اکنون آسیب دیده است؛ زیرا روابط میان دو کشور از زمان انتخاب جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به طور محسوسی سرد شده است.
در حالی که در سالهای گذشته، دو رهبر فوق، دوستی برادرانه خود را با سفرهای شکار مشترک، بازدیدهای رسمی دولتی و تماس های تلفنی تقویت می کردند؛ اکنون از پایان دوره ترامپ فقط یک بار با یکدیگر صحبت کردهاند. این مسئله نشانگر این است که از زمان شروع دولت جو بایدن، واشنگتن اختیار تام عمل در منطقه را از ریاض و ابوظبی گرفته است. امروز، هر دو نیازمند کسب اعتبار از دولت جدید و دموکرات ها در واشنگتن هستند. محمد بن سلمان و محمد بن زاید به جای این که به عنوان قلدر منطقه معرفی شوند، نیاز دارند که چهره و تصویر خود را به عنوان بازیگر سازنده که حامی سیاست منطقهای مصالحهجویانه دولت بایدن هستند، به تصویر بکشند. هنگامی که ترامپ در سال 2016م رئیس جمهور آمریکا شد، محمد بن زاید شخصا به دیدار تیم ترامپ در نیویورک رفت و میانجی گر روابط بین دونالد ترامپ و محمد بن سلمان شد. چهار سال بعد ، با انتخاب رئیس جمهور دموکرات ، امارات متحده عربی به طور محسوسی در تلاش است، فاصله ای بین خود و رهبری سعودی ایجاد کند. هرگونه وابستگی به محمد بن سلمان بهطور بالقوه خنثیکننده تلاشهای امارات برای تغییر چهره و تصویر خود است. ابوظبی زیر فشار فزاینده برای همکاریهای مشترک با مسکو در لیبی، ماجراجوییهای مزدورانه در یمن و ایفای نقش موثر در قدرت جهانی اطلاعاتی چین، حاضر است یک متحد راهبردی را قربانی کند؛ این موضوع نشانگر ذهنیت بازی جاصل جمع صفر در امارات است. جنگ در یمن ، که امارات متحده عربی تحت رهبری عربستان سعودی وارد شد، اولین عرصهای بود که در آن ریاض به این نتیجه رسید که سیاست خارجی امارات بیرحمانه است و با هزینه عربستان سعودی، تنها به دنبال تامین منافع خود است. برخی از محافل نزدیک به محمد بن سلمان این نگرانی را مطرح کردند که محمد بن زاید ممکن است عربستان سعودی را به ماجراجویی خطرناک سوق دهد تا سپری برای امارات ایجاد کند که در پشت آن ابوظبی بتواند دستاوردهای خود در جنوب یمن را تثبیت کند. در حالی که عربستان سعودی مجبور به تحمل هزینه های میدانی و همچنین فشار افکار عمومی در جنگ پرهزینه علیه انصارالله بود، ابوظبی از طریق شورای انتقالی جنوب، جایگاه خود را در امتداد خط ساحلی مهم و استراتژیک یمن تقویت میکرد.
در مورد مسئله محاصره قطر، جایی که محمد بن زاید آنرا رهبری می کرد و محمد بن سلمان با کمال میل آن سیاست را دنبال میکرد، ابوظبی تمایل بسیار کمی برای سازش نشان داد. اگر چه هزینههای سیاسی محاصره به خصوص در واشنگتن برای هر دو کشور افزایش یافت، اما ابوظبی سعی می کرد آن را در جهت روایت ضد انقلابی خود حفظ کند. در پایان، عربستان سعودی صفوف محاصره را شکست و اجازه داد تا سیاست عمل گرایی پیروز شود. خاتمه محاصره قطر، نخستین نشانه رهبری سعودی در خلیج فارس تحت مدیریت بن سلمان بود که ریاض آن را یک فرصت برد – برد برای طرفین میدانست. از سوی دیگر، ابوظبی به شدت نگران سرعت و عمق عادیسازی روابط با قطر بود که نه تنها امارات را تحت فشار قرار داد تا در این مسیر قدم بردارد، بلکه به بن سلمان اجازه داد تا تصویر خود را بهبود ببخشد.
این تازه نقطه شروع است. عربستان سعودی که بارها توسط همسایه خود (امارات) کنار گذاشته شد، از همان زمان استراتژی قاطعانه تری را برای تنوعبخشی به تجارت خارجی خود در پیش گرفته است. سیاست اقتصادی جدید پادشاهی عربستان در جذب سرمایهگذار از میان شرکت های چند ملیتی مستقر در امارات، مستقیما موفقیت مالی دوبی را هدف قرار داده است که از همان آغاز همه گیری کووید 19 در بلاتکلیفی اقتصادی هم به سر می برد. ماهیت ناسالم این رقابت به این به معنا است که ایجاد موقعیتهای برد – برد دشوارتر می شود و همزمانکه بن سلمان با استحکام بیشتری در نقش تصمیم گیرنده اصلی در ریاض قرار گرفته است، دوره ماه عسل بین دو ولیعهد هم به پایان رسیده است. با این وجود ، روابط آنها تحت تأثیر همافزایی ایدئولوژیک بر سر ترس از اسلام سیاسی، اخوان المسلمین و جامعه مدنی پایدار باقی مانده است. باید دید آیا این مسئله برای جلوگیری از بروز بحران دیگری در خلیج فارس کافی است یا خیر؟