به گزارش «راهبرد معاصر»؛ افزایش رقابت میان قدرتهای بزرگ بهویژه آمریکا، روسیه و چین سبب فعال شدن مجدد شکافهای جغرافیایی-سیاسی در نقاط مختلف جهان شده است. برای غرب بسیار مهم است رقبایشان در مسکو و پکن در وضعیت انفعالی و محاصره باقی بمانند و اجازه برقراری روابط راهبردی با قدرتهای منطقهای و تأثیرگذار همچون ایران، ترکیه یا ونزوئلا نداشته باشند. دستگاه تبلیغات سیاسی-رسانه ای و فرهنگی غرب که پیشانی قدرت نرم این بلوک شناخته میشود، با حمله به افکار جامعه هدف به دنبال جعل حقیقت و ایجاد وضعیت بحرانی در تنظیم رابطه دولت و جامعه است.
برهمین اساس یکی از تاکتیکهای رایج سرویسهای اطلاعاتی غرب شناسایی، سرمایهگذاری و تربیت «اپوزیسیون وابسته» است تا به این وسیله زمینه مشروعیت زدایی از حکومت قانونی و به چالش کشیدن حاکمیت ملی کشور مورد نظر را در مجامع منطقهای- بینالمللی دنبال کند. پرده آخر این نمایش هالیوودی تشکیل «دولت در تبعید» است. در این راستا و با توجه به نشست اخیر برخی سلبریتیها و سران اپوزیسیون در دانشگاه جرج تاون، احتمال تکرار سناریوی خوان گوایدو، رهبر مخالفان ونزوئلا در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد.
جمعه گذشته هشت چهره اپوزیسیون و سلبریتی در دانشگاه جرج تاون گرد هم آمدند تا به زعم خود درباره «آینده جنبش دموکراسی ایران» و «فردای براندازی» به گفت و گو بپردازند و مدعیاند تنها انعکاسی از صدای «ملت ایران» هستند. سؤال این است، آیا جامعه ایران تنها دارای فوتبالیست یا بازیگر است؟ چند درصد مردم ایران خواهان تجزیه میهنشان هستند که از سرکرده حزب کومله دعوت شد؟ اگر عنوان جلسه بررسی آینده جنبش دموکراسی در ایران است چرا از رضا پهلوی نخواستند سوگند خود را پس بگیرد و عنوان شاهزاده را کنار بگذارد؟
در سالهای اخیر آمریکا با همراهی رژیم صهیونیستی طرحی ضدایرانی را آغاز کردهاند که طبق آن هنرمندان و ورزشکاران هدف ترور شخصیت یا تطمیع مالی- سیاسی قرار میگیرند
به نظر میآید نشست جرج تاون و جلسات آتی اپوزیسیون در ظاهر «ائتلاف فراگیر علیه جمهوری اسلامی» و در عمل «مراسم بیعت با ربع پهلوی» است. منافقین خود را «دموکراسیخواه« معرفی، اما چون احساس میکنند از کیک اپوزیسیون سهم زیادی ندارد، لب به انتقاد از پهلوی و سلطنتطالبان گشوده اند. تجمع پاریس و شعارهای ضدپادشاهی منافقین نشان دهنده اختلاف عمیق و سهم خواهی گسترده در داخل اپوزیسیون است.
«آلترناتیو سازی» یکی از تاکتیکهای رایج آمریکا برای به چالش کشیدن حق حاکمیت سیاسی کشورهای مستقل در محیط داخلی و نهادهای بینالمللی است. در سالهای اخیر آمریکا با همراهی رژیم صهیونیستی طرحی ضدایرانی را آغاز کردهاند که طبق آن هنرمندان و ورزشکاران هدف ترور شخصیت یا تطمیع مالی- سیاسی قرار میگیرند. حتی برخی چهرههای مطرح ورزشی و هنری کشور با وعده مهاجرت یا کسب اقامت کشور ثالث در تور اپوزیسیون وابسته و سرویسهای اطلاعاتی قرار میگیرند تا دل از پرچم و وطن خود ببرند.
مرحله دوم طرح ایجاد مجمعی سیاسی از این افراد برای مشروعیت بخشی به فرد مورد تأیید غرب است. در این نقشه پس از ایجاد مجمعی مصنوعی برای انتخاب شورای به اصطلاح گذار و سرکرده اپوزیسیون، برخی کشورهای همپیمان غرب و سازمانهای بینالمللی اقدام به به رسمیت شناختن آن مجمع غیرقانونی و نامشروع میکنند.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا برای به چالش کشیدن حکومت نیکلاس مادورو، رئیس جمهور قانونی ونزوئلا و کسب امتیاز سیاسی از وی اقدام به ایجاد «مجمع ملی ونزوئلا» کرد و نماینده ایالت وارگاس، یعنی خوان خراردو گوایدو مارکز را به عنوان رئیس جمهور این کشور به رسمیت شناخت. سپس برخی کشورهای قاره آمریکا همچون برزیل، آرژانتین، کانادا، کلمبیا، اکوادور و پرو به پیروی از واشنگتن از این دولت خودخوانده حمایت کردند.
با بازخوانی تجربه ونزوئلا در برخورد با امپریالیسم آمریکایی میتوان پیشبینی تقریباً صحیح نسبت به آینده اپوزیسیون ایرانی کرد
گوایدو نیز خود را رئیس جمهور موقت نامید و مدعی شد، این سمت تا زمان برگزاری انتخابات به اصطلاح آزاد در اختیار وی خواهد بود. پس از این نمایش دستگاه تبلیغات سیاسی-رسانه ای آمریکا در ظاهر تلاش میکرد وی را فردی مبارز نشان دهد که دارد برای آزادی و مبارزه با استبداد تلاش میکند، اما واقعیت چیز دیگری بود.
برای آمریکا آنچه در ونزوئلا حائز اهمیت بود، نه آزادی یا دموکراسی بلکه نفت بود. با کنترل ناآرامیهای داخلی ونزوئلا و آغاز بحران اوکراین، واشنگتن نیاز حیاتی برای جدا کردن مسیر متحدان مسکو همچون تهران و کاراکاس در بازارهای انرژی بود تا به این وسیله بار دیگر روند قیمتها نزولی شود. ترجمان این فعل سیاسی نشان دهنده در اولویت بودن منافع ملی آمریکا در برخورد با کشورهای مختلف جهان است.
با بازخوانی تجربه ونزوئلا در برخورد با امپریالیسم آمریکایی میتوان پیشبینی تقریباً صحیح نسبت به آینده اپوزیسیون ایرانی کرد. غرب برای حل چالشهای بیشمار خود با ایران در موضوعاتی همچون برنامه هسته ای، قدرت موشکی- پهپادی، همکاری دفاعی- امنیتی ایران و روسیه و روابط اقتصادی ایران و چین نیازمند ایجاد اهرمی قدرتمند علیه نظام است تا بتواند بر تحولات داخل کشور تأثیر بگذارد و جلوی شکلگیری ائتلاف جدید (غیر غربی) را در سطح نظام بینالملل بگیرد.
«سیرک وحدت» در واشنگتن مقدمهای بر افزایش تحریمها علیه تهران و ایجاد بحران دیپلماتیک در روابط ایران با کشورهای جهان است. نوکیسهگان غربزده که فاقد تجربه تئوری یا عملی در زمینه زیست سیاسی هستند، به اهرم فشار و بازیگران نمایشی تبدیل شده اند که هدفی جز حفظ منافع غرب و آمریکا ندارد.
سناریو آن است افراد حاضر در این نشستها به خوبی از اهداف غرب آگاه باشند، اما برای قدرت، ثروت یا شهرت با اختیار خود قدم در مسیر وطنفروشی میگذارند. با توجه در جریان بودن مذاکرات رفع تحریم ها و کشاکش میان ایران و غرب بر سر امنیت منطقه اوراسیا، به نظر میآید این قبیل نمایشها برای اخذ امتیاز بیشتر از تهران ادامه داشته باشد.