خداحافظی با آخرین نوستالژی دهه شصتی‌ها-راهبرد معاصر
رکورددارترین نام برای دختران ایرانی اعلام شد همسر مالک شرکت موبایل موسوی آمل بازداشت شد قاضی پرونده چای دبش: پاسخ بانک‌های شاکی به استعلام‌ها متناظر با سوالات دادگاه تنظیم نشده است بریز و بپاش میلیاردی متهمان پرونده رضا‌یت خودرو با پول مردم کلاس‌های جبرانی دانشگاه‌ها چگونه تشکیل خواهد شد؟ یازدهمین دادگاه چای دبش برگزار شد / تفهیم اتهام به یک متهم دیگر پرونده ساعت آغاز فعالیت مدارس چهارمحال و بختیاری اعلام شد مدارس ۱‌۱ شهرستان کرمانشاه فردا تعطیل شد کدام شغل‌ها در آینده با افزایش تقاضا روبه رو می‌شوند؟ فردا آخرین مهلت ثبت‌نام در نوبت اول کنکور ۱۴۰۴ / ثبت‌نام ۵۶۰ هزار نفر بلاتکلیفی ۱۶ میلیون دانش آموز برای روز شنبه یکم دی ماه ۱۴۰۳ توضیح دانشگاه علامه طباطبایی در خصوص حواشی برگزاری جشن یلدا  امکان تعطیلی کلاس درس بعد از امتحانات نوبت اول  هواشناسی ایران ۱۴۰۳/۹/۳۰؛ تشدید فعالیت سامانه بارشی در کشور ورود سامانه بارشی به کشور از امروز / یلدای برفی در استان‌های غربی

خداحافظی با آخرین نوستالژی دهه شصتی‌ها

نم و بخار، لیف، سفیداب، کیسه و دستانی که در سالیان چرک‌زدایی زمخت شده و همهمه گرمابه، حکایتی است که برای نسل جدید شاید هیچ حس و حال و حتی احساس خوشایندی به همراه نداشته باشد، اما برای دهه شصتی‌ها و ماقبل آن، خاطره‌ای شیرین است که مثل نوشابه‌های شیشه‌ای تگری بعد از حمام وجودت را قلقلک می‌دهد.
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۰ - ۰۷ خرداد ۱۴۰۲ - 2023 May 28
کد خبر: ۱۸۶۵۰۶

به گزارش راهبرد معاصر؛ سالن‌های مملو از بخار، حضور دلاکان و مشت و مال آخر هفته برای رفع خستگی، حوض‌های آب گرم و کاسه‌های رویی و پلاستیکی برای برداشتن آب از حوض و استحمام، چُرت کوتاه در هجوم نمناک فضای گرمابه و از همه دلچسب‌تر دید و بازدید با اهالی محل و ساعت‌ها گپ و گفت، گوشه‌ای از خاطرات قدیمی‌هاست که دهه شصتی‌ها تقریباً آخرین نسل آن هستند.

از لجبازی‌های عصر پنجشنبه با اصرار پدر و مادر برای رفتن به حمام تا لحظه شماری برای لب‌تر کردن با نوشابه‌های تگری بعد آن، گوشه زیبایی از نوستالژی‌های نسل من و قبل من است. البته سر و صدای بی امان و پژواک هیاهو و ضربات دلاکان که شباهت بسیاری به شکنجه‌های قرون وسطایی داشت نیز بخش رنج آور و به اصطلاح دردناک گرمابه و حمام عمومی بود که البته همان نیز امروز در ورق زدن خاطرات، لبخند یادش بخیر، را با خود همراه دارد.

حمام‌های به اصطلاح «نمره» نیز شکل مدرن گرمابه و دارای فضا‌های خصوصی بود و شاید همین نقطه آغاز، پایان گرمابه‌های سنتی و راهیابی حمام‌ها به پستوی خانه‌ها شد. استفاده از واژه بودند و بود نیز حکایت فراموشی و پایان تاریخ مصرف دنیای استحمام کهن با هزاران سال قدمت است.

حال این نوستالژی با قدمتی چندین هزار ساله تقریباً به فراموشی سپرده شده است و گرمابه‌های باقی مانده یا به آثار میراث فرهنگی تبدیل شده و یا آن‌هایی که هنوز فعال هستند نیز از روی گذران وقت برای مالکان پیرشان پناهگاه تجدید دیدار با دوستان قدیمی است. شاید کمتر کسی امروز به سن نویسنده گزارش خاطراتی از گرمابه و حمام‌های قدیمی و عمومی داشته باشد. نسل جدید نیز نه تنها تصوری از حمام عمومی ندارد بلکه حتی ممکن است نسبت به عمومی بودن خصوصی‌ترین وجه زندگی انسان امروزی واکنش منفی هم نشان دهد.

امروزه کاشی‌های چشم نواز، شیرآلات مدرن، نورپردازی هالوژنی، دوش برقی، وان‌های لوکس، انواع شامپو‌ها و شوینده‌ها تصویر همه ما از حمام در عصر کنونی است. حمام‌هایی که امروز می‌تواند با انواع تجهیزات گرمایشی، دستگاه‌های ماساژور، بخارساز‌های دیجیتال و وسائل نمایشی همچون تلویزیون تزئین و مجهز شوند.

اما همه تغییرات در محوری‌ترین ابزار و مکان پاکیزگی انسان مدرن یعنی حمام، تقریباً در حدود ۲۰ سال اخیر شکل گرفت و این تغییر گسستی ناگهانی برای عبور از گرمابه سنتی به حمام خانگی مدرن است. گرمابه‌هایی که هنوز در گوشه کنار شهر‌ها و روستا‌ها با چراغ کم‌سو روشن هستند.

گشت و گذار در گرمابه‌های تهران

برای دید بهتر از وضعیت حال و روز گرمابه‌های تهران با علم به اینکه این اماکن در مناطق بالایی شهر جمع آوری و به تاریخ پیوستند، به قسمت جنوبی تهران رفتیم. چند قدم پایین‌تر از چهارراه معزالسلطنه در خیابان، ولی عصر (عج) چشمم به گرمابه «موج نو» خورد. از اتوبوس پیاده و وارد گرمابه می‌شوم.

سلام. پاسخی نیست و فقط سر و صدای تلق و تلوق به گوش می‌رسد. این بار بلندتر سلام می‌کنم. جوانی قد بلند و خندان از «نمره ای» (منظور یکی از اتاق‌های حمام) در انتهای راهرو پاسخ می‌دهد و خود را به من می‌رساند. تصور فردی مسن‌تر داشتم. پس از حال و احوال پرسی و معرفی خود، از او پرسیدم که آیا فردی قدیمی‌تر و مسن‌تر در این حمام حضور ندارد که پاسخ داد: پدرم صاحب این حمام عمومی است و یک شعبه نیز در خیابان کارگر جنوبی و نزدیک میدان رازی داریم که او معمولا در آنجا حضور دارد. اگر سوالی دارید باید به آنجا بروید.

جوان در پاسخ به وضعیت شعبه، ولی عصر گفت: اینجا زیاد تعریفی ندارد و مشتری زیادی نداریم، اما خدا را شکر بی مشتری هم نیستیم. شعبه میدان رازی شلوغ‌تر است.

با خداحافظی سوار تاکسی شدم که از قضا راننده تاکسی آشنایی کاملی با صاحب و مکان گرمابه میدان کارگر داشت. پس از گپ و گفت شیرین از روزگار قدیم و خاطرات گرمابه‌ها به مقصد رسیدیم.

مانند سبک قدیم تابلو‌ها که برخی از ما در فیلم‌های سیاه و سفید یادمان است، بر سر در گرمابه نوشته بود «گرمابه ناصر خسرو»؛ دری کوچک داشت و یک لنگ که به نظر می‌رسید بیشتر جنبه تزئینی دارد کنار در آویزان بود. وارد شدم و سلام کردم. پیرمردی مسن در پیشخوان نشسته بود پاسخم را با سلام و بفرمایید داد. وارد که میشدید بر خلاف گرمابه ولیعصر که سالنی نسبتاً بزرگ و دلباز با انواع وسائل در گرداگردش داشت، گرمابه ناصرخسرو شکلی راهرویی داشت که البته اندکی تنگ بود.

سفیدآب، شامپو‌های هتلی، لوازم دیگر شست و شو بر روی میز خودنمایی می‌کرد و در کنار در ورودی گرمابه هم یخچالی برای نگهداری نوشابه‌ها و انواع نوشیدنی قرار داشت. بار دیگر خود را معرفی کردم و مقصودم را شرح دادم. پیرمرد با اشاره به انتهای راهرو گفت: از او بپرسید. همه کاره اوست.

جوان دیروز و گرمابه دار میانسال امروز، لهجه کُردی داشت و با چند کلمه کُردی که از دوران دانشجویی به یاد داشتم با او حرف زدم که رضایت و اعتمادش را هم جلب کرد. او خود را صادق فضلی معرفی کرد که حدود ۳۰ سال است که از کردستان به تهران مهاجرت کرده و دارای سه فرزند است.

 

خداحافظی با آخرین نوستالژی دهه شصتی‌ها

او همزمان صحبت، کار چند مشتری را هم راه می‌اندازد و همراه با شمار اسکناس‌های ۱۰ هزار تومانی ادامه می‌دهد: امروز هم مشتری داریم، اما کم شده‌اند البته این شعبه به خاطر نزدیکی به راه آهن و قشر کارگر، مسافر و راننده‌های قطار به خصوص خیابان خواب‌ها رونق بیشتری دارد، ولی بسیاری از گرمابه‌ها مثل گرمابه نازی‌آباد، شوش و چندتای دیگر در چند سال اخیر به خاطر کم رونق بودن جمع شده‌اند.

از سرباز بیکار تا گرمابه دار پایتخت

فضلی در پاسخ به اینکه چرا وارد حرفه گرمابه داری شده است، توضیح داد: پس از پایان دوره سربازی در شهریار مشغول به حرفه خیاطی شدم. چند سالی خیاطی کردم که علاوه بر اینکه حرفه‌ای شدم، مشتری هم زیاد داشتم، اما پس از مرگ حاجی (منظور صاحب کارش) دست از خیاطی برداشتم و ابتدا در شهریار وارد کار گرمابه شدیم و سپس با توجه به تغییر شرایط به تهران آمدم و در گرمابه مشغول شدم.

وی خیاطی را شغل پیش از سربازی خود عنوان کرد و ادامه داد: آن زمان؛ منظورم دهه هفتاد است، گرمابه چه در شهریار و چه در تهران بسیار شلوغ و پر رونق بود. گاز شهری نبود و تقریباً همه خانه‌ها حمام نداشتند. با نفت سیاه کار می‌کردیم و تقریبا همه اقشار دستکم هفته‌ای یکبار گرمابه می‌آمدند. حتی در قسمت شمالی شهر تهران هم گرمابه داشتیم و پولدار‌ها هم هفته‌ای یکبار گرمابه می‌رفتند.

فضلی با توصیف حال و هوای دهه ۶۰ و ۷۰ گفت: همه روز‌های هفته گرمابه شلوغ بود، اما آخر هفته‌ها قیامت بود. آنقدر شلوغ می‌شد که مردم چهارشنبه می‌آمدند تا برای پنجشنبه و جمعه نوبت بگیرند. آن‌هایی هم که در خانه حمام داشتند، برای کیسه کشی و مشت و مال، گرمابه را انتخاب می‌کردند تا خستگی یک هفته کاری را از تن خود بیرون کنند.

وی به خاطرات شیرین و دوستانه بیش از ۳۰۰ گرمابه دار پایتخت در کمتر از سه دهه گذشته اشاره کرد و گفت: امروز فقط ۳۰ گرمابه باقی مانده است که ۲ گرمابه را من اداره می‌کنم و برخی هم کم رونق، روزگار می‌گذرانند. گرمابه‌های بالا شهر که یا جمع شده و یا برخی هم در گذشته به آپارتمان و منازل مسکونی تبدیل شده است.

فضلی به دوران افول گرمابه‌های پایتخت اشاره کرد و گفت: از سال ۸۵ یا ۸۶ با رواج آپارتمان‌سازی و ساخت حمام‌های شخصی در آپارتمان‌ها، مشتری گرمابه‌ها کمتر شد و پس از آن، آموزش‌ها و توصیه‌هایی درباره بهداشت فردی و موضوع بیماری‌ها که هیچ ارتباطی با گرمابه نداشت، رونق را از حمام‌های سنتی گرفت و البته شیوع کرونا هم سنگ آخر را کوبید.

این گرمابه دار ادامه داد: حمام زنانه به طور کامل جمع شده است. در گذشته حمام‌های زنانه برای حفظ حریم در قسمت پشتی گرمابه‌ها قرار داشت که امروز همه آن‌ها جمع شده و فقط حمام‌های مردانه فعال هستند.

او به حمام‌های خزینه‌ای (خزانه ای) هم اشاره کرد و افزود: این حمام‌ها به طور کلی در تهران جمع شده‌اند البته اگر هم باشد در شهرستان‌های کوچک، مناطق دور افتاده یا چندتایی در روستا‌ها قرار دارند. میدانم در شیراز، سمنان و چندجای دیگر حمام خزینه هنوز کار می‌کند، اما در تهران جمع شده است. خیلی از آن‌ها به آپارتمان تبدیل شده‌اند.

فضلی، این مسائل را تنها بخشی از مشکلات گرمابه داری دانست و گفت: سال گذشته ۱۷۰ میلیون تومان برای من مالیات بریدند. در کنار این هزینه سنگین آب و گاز هم بخش بزرگی از درآمد را از بین می‌برد. گرمابه داری شغلی کم درآمد، اما پر هزینه است.

جلوگیری از تخریب، تنها دلیل حیات

گرمابه‌دار خیابان کارگر جنوبی درباره وضعیت کاسبی و اینکه چرا وارد شغلی با درآمد بیشتر نشده است، گفت: خداروشکر درآمد این شغل کفاف زندگی را می‌دهد. علاوه بر این، دیگر نمی‌گذارند گرمابه‌ها را تخریب کنند. در یک دوره‌ای از شرداری تهران با دستور شهردار تغییر کاربری گرمابه‌ها ممنوع اعلام شد و همین موضوع باعث حیات گرمابه‌ها شده است.

او توضیح داد: اکنون یکی از دوستان حمام خزینه‌ای قدیمی خریده و با وجود کلنگی شدن حمام، بیش از ۱۰ سال است که اجازه نمی‌دهند آن را تخریب کنند. حتی کاسبی دیگر هم نمی‌توانید در آن به راه بیاندازد و فقط باید گرمابه یا حمام عمومی باشد.

وی تشریح کرد: فکر می‌کنم علت این تصمیم برای حال کارگران و مسافران بود که بتوانند جایی برای پاکیزگی و تمیزی داشته باشند. اکنون هم هیچ مجوزی برای تغییر کاربری یا تخریب نمی‌دهند البته برای زنده نگهداشتن گرمابه‌ها خوب بود، اما برای صاحبان برخی گرمابه‌ها که درآمدی نداشتند، مشکل ساز شد. از طرفی گفتند میراث فرهنگی برای بازسازی گرمابه‌ها وام کم‌بهره می‌دهد که فکر کنم با هم باید تقاضا بدهیم. گفتند اگر ثبت میراث فرهنگی کنیم و بازسازی شود، مالیات را کم می‌کنند و فکر می‌کنم وقت آن رسیده که به میراث فرهنگی برویم.

پرسیدم خوردن نوشابه شیشه‌ای بعد از حمام بهترین خاطره حمام‌های عمومی بود که فضلی گفت: آفرین. خوب یادتان هست. بله نوشیدن نوشابه شیشه‌ای از رسوم نانوشته حمام‌های عمومی بود و ما هم در گذشته داشتیم، اما بنابر دلایلی این نوع نوشابه را دیگر نمی‌آوریم و الان هم نوشابه به مشتری می‌دهیم، اما در ظروف جدید پلاستیکی؛ اما هیچ چیزی طعم آن نوشابه‌های شیشه‌ای را ندارد. آن نوشابه‌ها می‌چسبید.

به گفته او، حکایت نوشابه شیشه‌ای به خاطر خنکی بعد از حمام بود. وقتی ساعت‌ها در حمام باشی و بدن از بخار و گرما بی‌حال شود. خنکی و گاز و شیرینی نوشابه انرژی دلچسبی به آدم می‌دهد.

حین گفتگو با گرمابه دار، یک مشتری مشغول حساب کردن بود که بعد به سوژه‌ای جالب تبدیل شد. از او که خواست نامش فاش نشود پرسیدم چرا از حمام عمومی استفاده می‌کند و آیا از آن رضایت دارد، گفت: من طلافروش هستم و هر هفته برای خرید طلا به تهران سفر می‌کنم و نخستین جایی که توقف می‌کنم هم این حمام ناصرخسرو است. از حمام عمومی راضی هستم، چون خستگی راه را آنطور که باید از بدن خارج می‌کند.

این مشتری جوان طلافروش در پاسخ به اینکه چرا با وجود تمکن مالی از هتل استفاده نمی‌کند، افزود: هتل وقت گیر است البته هزینه هم دارد، زیرا من فقط چند ساعت در تهران حضور دارم و سپس باز می‌گردم. از طرفی هیچ چیز صفای گرمابه را ندارد. من حتی در شهر خودم هم هنوز به گرمابه می‌روم. من ۱۰ سال است که مشتری این حمام هستم و هر بار به تهران می‌آیم باید حمام کنم. باور کنید هیچ چیز حال و هوای این حمام را ندارد.

به نظر می‌رسد گرمابه هنوز هم در دل بخشی از جامعه به خصوص کسانی که به این حمام سنتی عادت دارند جا خوش کرده است و این مضوع هیچ ارتباطی با تمکن مالی آن‌ها ندارد.

گفت و گویی با کیسه کش حمام ناصر خسرو داشتم که او هم با زبان شیرین کردی از مصاحبه پذیرایی کرد و گفت: حدود ۳۰ سال در حمام عمومی مشغول کار هستم و حدود ۱۰ سال اخیر را به کار کیسه کشی مشغول بودم.

او تعریف کرد که کیسه کشی را از منطقه کرج و شهریار آغاز کرده و سپس همراه برادرزاده‌اش به تهران آمده است، اما پیش از این مشغول به کار بنایی و کارگری بوده که به دلیل گرد و خاک و آسیب وارد کار حمام و کیسه کشی شده است.

به نظر می‌رسد فصل گرمابه‌ها در پایتخت با وجود چنین حمام‌های عمومی و به مدد حضور کارگران و مسافران به زمستان نرسیده است، اما از تک تک کاشی‌ها و حال و روز گردانندگان مشخص است که در پاییز طولانی به سر می‌برند و هرچند هنوز می‌توان لذت گرمابه‌های قدیم را در گوشه و کنار تهران و دیگر مناطق کشور چشید و تن به گرمای ب‌ی انتهای بخار آن زد؛ اما شاید فردا فقط از این حمام‌ها خاطراتی باقی بماند یا موزه‌هایی با آدمک‌های مصنوعی... / ایرنا

ارسال نظر