به گزارش راهبرد معاصر؛ در بحبوحه آشفتگی اقتصادی ایران، ضرورت توجه به انسجام اجتماعی و همراهی مردم با حکومت از ضروریات روز است. به ویژه در کنار بحران اقتصادی، مسائل مبتلابه در حوزه جوانان دهه هفتاد به گونهای رسانهای میشود که این سوال در ذهن یک تحلیلگر اجتماعی شکل میگیرد که آیا جامعه امروز با پدیدهای به نام آشفتگی و در نهایت شکاف اجتماعی روبروست یا خیر. به همین بهانه با دکتر جمشیدیها، به گفتگویی پرداختیم که شرح آن در ادامه خواهد آمد.
به عنوان اولین سوال، آیا دچار گسست بین نسل اول انقلاب با نسل چهارمی که متولد دهه 70 هستند شدهایم؟
پیش از شروع باید اشاره به سیر مفهوم نسل کرد. اولین بار در تاریخ بحث از نسل را ابنخلدون مطرح میکند. تئوری نسلها واژگانی است که او ابداع کرده معمولا برای هر حکومتی هم سه نسل را پیش بینی می کنند. بنیانگذار، مباشر و مقلد. او نسل بنیانگذار را ساده زیست معرفی میکند، نسل دوم کسانی هستند که به قدرت میرسند، وقتی به قدرت رسیدند سبک زندگیشان با نسل بنیانگذار متفاوت میگردد و اما نسل مباشر از دسترنج استفاده میکند بدون این که سهمی در ایجاد و پرورش داشته باشد و بداند بنیان نهادن یک انقلاب چه زحمتی داشته و صرفا از دستاوردهای انقلاب استفاده میکند. اصولا مقلد کسی است که وابستگی ذهنی اندکی به بنیانگذار دارد و دنبال زندگی اشرافی است و اصولی که برایش انقلاب کرده را فراموش میکند. این اصلی است که ابن خلدون در بررسی آمد و شد دولت ها بررسی میکند .
در اینجا ابنخلدون سیر نسلها را طولی دیده در صورتی که باید عرضی به این مسئله نگاه کرد. به این معنا که نسل تابع و پیرو تعلیم تربیت و مرجعیتهای فکری جامعه است. به نظر بنده ما در همه دورهها میتوانیم تداخل نسلی را ببینیم، چرا که جامعه امر درهم تنیدهای است که تفیکیک کارکرد و مصداق نسل در آن ناممکن است. اگر تئوری ابنخلدون را موازی ببینیم در هر عصری می توانیم آدمهایی داشته باشیم که انگیزهها، فکر و اندیشه نسل اول انقلاب را دارد و به همان اصولی که انقلاب بنیانگذاری شده وابسته است و عمدتا بنا به دلایل محیطهای تربیتی، به این دلیل که حرام خوری نکرده و عمدتا در نهادهایی که امر دین به عنوان ملاک قرار میگیرد. نسل دوم انقلاب هم داریم؛ عدهای از نسل اول انقلاب به قدرت رسیدند و همه مشخصاتی که ابنخلدون از نسل دوم گفته در آنها حاکم است و از آنجایی که در روابط اجتماعی جدید قرار دارند، دیگر حرفهای قدیم را نمیزنند. کسی که قبلا با امریکا مبارزه میکرده هماکنون از مذاکره با امریکا حرف میزند. اصولا ما در هر جامعهای می توانیم نسلها را با همدیگر داشته باشیم که عمدتا به نظام آموزشی مملکت وابسته است. به همین سبب مفهوم شکاف نسلی به این معنا که نسلها با هم قطه ارتباط کرده باشند چندان موضوعیتی نخواهد داشت.
اگر شکاف نسلی وجود ندارد، در این صورت چگونه میتوان حضور متولدین دهه هفتاد در اعتراضات اجتماعی را توجیه کرد؟
این امر بیشتر متوجه چرخش در کارکرد قدرت سیاسی است. متاسفانه کارنامه مسئولین با آن چیزی که در ابتدای انقلاب شعارش را دادند، تطبیق نمیکند. بین معیارهایی که مردم را به آن دعوت کردیم و آن گونه که اکنون عمل میکنیم، سازگاری وجود ندارد. متاسفانه باید پذیرفت هماکنون وضع به گونهای شده است کسی که قدرت سیاسی میگیرد، تجمل هم سراغش میاد. به قول ابنخلدون کسی که به قدرت میرسد اول خودکامه میشود و بعد به تجملگرایی مبتلا میشود. گرچه در این امر موارد استثنا منجمله ائمه معصومین، مرحوم امام و رهبر معظم انقلاب یافت میشود لیکن اکثر کسانی که به قدرت میرسند تغییر میکنند. از این گذر بین آن چیزی که مردم را بدان دعوت کردیم و آنچه عمل میکنیم فاصله است. اگر نگاه تهدید از خارج را از این مبحث به کنار بگذاریم، اعتراضات صورت گرفته بیشتر دائر بر ناکارآمدی مدیران اجرایی در اداره امور بر طبق اصول اولیه انقلاب است و الا جوانان کنونی امری خارج از محدوده آرمانهای انقلاب نمیخواهند.
این که گفته میشود جوانان کنونی به دنبال هویت جدید هستند به چه میزان مورد تایید جنابعالی است؟
بستگی به خانواده و نظام تعلیم و تربیت دارد. بپذیریم قاطبه مردمان جامعه امروزی ضد کلیت نظام نیستند چرا که در ساختارهای حاکمیتی و بدنه اجتماعی هنوز تعادل و کارکرد برقرار است، هرچند که مشکلات اجرایی فراوانی در این سیستمها دیده میشود، و بعضا ناکارآمدی یک سیستم را نشان میدهد. اما مشکل اصلی در نسل حال حاضر عمدتا به نظام آموزشی بازمیگردد. وقتی دائم در دانشگاه حرفهای غربی گفته و تدریس میشود طبیعتا نسل غربگرا تربیت میشوند با واژگان اصیل انقلاب بیگانه میشود. بنابراین اگر به دنبال هویت جدیدی هم باشندن به خاطر ضعف در سیستم آموزشی است. واژه تخریب چندان صحیح نمیباشد. طبیعتا زمانی که نظام آموزشی صحیح عمل نکند مرجعیتهای فکری هر کدام برای خودشان نقش رهبری برای جوانان ایفا میکند.
بر این اساس، مجموع دو عامل اختلال کارکردی و جوانان نسل حاضر که بخاطر ضعف سیستم آموزشی به دنبال هویت میگردند، آیا می تواند در راستای تلاش عناصر ضدانقلاب برای فروپاشی نظام ارزیابی گردد؟
به طور منطقی وقتی که اخلال در کارکرد باشد، حتما فروپاشی سراغش میآید. فروپاشی بدین معنی که جامعه به کارکرد نظام بی اعتماد میشود؛ ولی این نظام چون مبتنی بر امر جمهوری است هر 4 سال امکان بازسازی خودش را دارد و اجازه فروپاشی به سیستم را نخواهد داد. چرا که سیستم اجرایی در گذر تغییر قرار میگیرد.
بنده در جامعه شناسی به تئوری به نام دولت تمدن معتقدم. یعنی نظام سیاسی را اصل میدانم. دولت هم صورت بیرونی نظام سیاسی است. این نظام سیاسی برای بقایش به نظام اقتصادی و تعلیم و تربیت تکیه میکند . آیا نظام تعلیم و تربیت ما این کارکرد را دارد که نسل انقلابی تربیت کند؟ متاسفانه عدم هماهنگی در اجرای سیاستهای تربیتی در دول مختلف به عیان مشخص است. ما از مردم نباید گلهمند باشیم، بیشتر از مسئولین که در قدرت هستند و به وظایفشان عمل نمیکنند باید مطالبه کرد. از آنجایی که نظام این مملکت بر اساس محور دین بنیان نهاده شده است بسیار بعید به نظر میرسد که به سمت حتی تغییر پیش برویم. عمده آنچه که اکنون در حال رخ دادن است متوجه نظام سیاسی است که وارد بیراهه شده است به نام توسعه. مسلما یک بخشی از بیعملی به ساختار نامناسب بازمیگردد. به عنوان مثال در اتاق بازرگانی که نگاه میکنیم هنوز برخی از مسئولینش با کروات هستند. آیا چنین شخصی میتواند اقتصاد مقاومتی را اجرا کند؟ در مراجع تصمیم گیر آیا نسل انقلابی وجود دارد؟ به عنوان مثال دستگاه خودروسازی ما با دستگاه اتمی ما ببینید چه قدر فرق دارد؛ آدم هایی که در صنعت خودروسازی هستند، ایرانی باشند ولی تفکر و دلایل عملکردش چیز دیگری است چرا که اعتقادی به استقلال مملکت ندارند در طرف دیگر هستند جوانهایی هستند که موشک و انرژی هستهای تولید میکنند. باید پرسید چرا در یک بخش درجا زدهایم اما در بخش دیگر روند رو به رشد داریم. پس یک چیز کم است. یک بخشی را من موافقم، یعنی ساختارهای باقی مانده از شاه همچنان مشکل آفرین است. اتفاق بدی که در کشور ما افتاد این بود که شاه در زمان خود، تئوری به نام نوسازی و توسعه آورد و را اجرا کرد. متاسفانه آقای هاشمی هم، تئوری به اسم سازندگی را آورد که همان نوسازی زمان شاه است. تئوری سازندگی یا همان نوسازی. اصولش همان است و انقلاب اسلامی را به زحمت انداخت و باید جلوی این روند را گرفت.
با توجه به بیان حضرتعالی، برای حفظ جوانان نسل چهارم بهترین ابزار در بدنه اجتماعی چیست و این که سیستم حکومتی چه اقداماتی میتواند انجام دهد؟
در پاسخ به سوال اول باید بگویم که به نظر من هنوز هم خانواده و نهادهای سنتی مذهبی میتواند کارکرد بیشتری داشته باشد و یا حداقل امر محوری در جهتدهی باشد. اما در مورد بعد دوم سوال؛ خلاصه بگویم، برگردیم به اصول انقلاب. معتقدم فساد از بالا شروع می شود این نظام سیاسی است که میتواند در اجرا مانع از بازگشت مردم شود. باید مسئولین ما مجددا همان کفشهای 57 را بپوشند و با عملگرایی بر محور اسلام انقلابی، کشور را مجددا احیا کنند.
از طرف دیگر، دستگاه قضایی باید محکم باشد آدمهایی که در نظام سیاسی تخلف میکنند به سرعت محاکمه شوند. تاخیر در برخورد و محاکمه اصولا هویت ما را زیر سوال می برد. بنا به گفته امام خمینی اصلاح از بالا شروع می شود و از پایین شروع نمیشود. صورت بیرون نظام سیاسی، دولت است. این دولت است که اقتصاد را جهت دهی میکند و نظام آموزش و پرورش را هدایت می کند اما متاسفانه هر چه رهبری بگوید، سایرین کار خودشان را می کنند؛ 2030 را میگویند اجرا نکنید ولی اجرا میکنند. این صورت نیازمند اقدام انقلابی است و الا ستون هنوز استوار است. در این صورت است که میتوان بدنه جامعه را بیش از پیش با نظام سیاسی همراه کرد.