بخش دوم/ کاسبی شبه‌هنرمندان از نهادهای فرهنگی/ آیا رمان آرمان‌گرای انقلاب در سایه حمایت‌های دولتی متولد می‌شود؟-راهبرد معاصر

بخش دوم/ کاسبی شبه‌هنرمندان از نهادهای فرهنگی/ آیا رمان آرمان‌گرای انقلاب در سایه حمایت‌های دولتی متولد می‌شود؟

یک کارشناس فرهنگی معتقد است که مدیریت برخی از شبه‌ هنرمندان در نهادهای فرهنگی ، مهمترین مانع در خلق آثار اصیل ادبی است.
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۴ - ۰۸ مرداد ۱۳۹۸ - 2019 July 30
کد خبر: ۱۷۸۶۶

 

بیانیه‌ «گام دوم انقلاب» تجدید مطلعی است خطاب به ملت ایران و به‌ویژه جوانان که به‌مثابه منشوری برای «دومین مرحله خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی» خواهد بود و «فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی» را رقم خواهد زد. این گام دوم، انقلاب را «به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنا فداه) هست» نزدیک خواهد کرد. با توجه به اهمیت این بیانیه و لزوم تبدیل این بیانیه از گفتار به یک گفتمان و الگوی اجرایی، اولین جلسه از سلسله نشست‌های راهکارهای تحقق بیانیه گام دوم در حوزه فرهنگ، هنر و ادبیات با محوریت شعر و داستان با حضور احمد شاکری نویسنده و منتقد، پدرام پاک‌آیین کارشناس فرهنگی و رضا اسماعیلی شاعر در باشگاه خبرنگاران پویا برگزار شد. در این نشست که با همکاری انجمن قلم ایران و خبرگزاری تسنیم، برگزار شد، به موضوعات مختلفی از جمله تجلی آرمان‌خواهی در ادبیات چهار دهه گذشته ایران، چرایی لزوم پرداختن به آرمان در ادبیات انقلاب در چله دوم، ویژگی‌های روایت آرمانی، فاصله ادبیات داستانی امروز حتی در حوزه ادبیات انقلاب از ادبیات آرمانی، چرایی تهی‌دستی در این حوزه و... پرداخته شد.

 

در بخش‌ دوم این میزگرد که در ادامه منتشر می‌شود، این پرسش مطرح شد که «چرا روشنفکران دینی در زمینه آرمان‌خواهی درجا می‌زند؟». شاکری در این رابطه می‌گوید: آنها تصور کردند که آرمان بخش مطلوب و گزیده‌ای از واقعیت است،‌ بنابراین اگر از آرمان‌ها بگوییم تحریفی از واقعیت شده است. پاک‌آیین نیز در ادامه این نشست ضمن ارائه تعریف از هنر اصیل آرمان‌گرا، به سوء استفاده برخی از شبه‌هنرمندان از نهادهای فرهنگی به بهانه تولید خلق اثر خلاق و ماندگار در حوزه ادبیات اشاره می‌کند و می‌افزاید:  یکی از موانع خلق آثار اصیل ادبی این است که برخی از شبه‌هنرمندان که به استفاده از منابع نهادهای رسمی علاقه‌مندند، یاد گرفته‌اند که با ادعای تولید هنر و بدون ارائه آثار خلاق، مدیران غیر کارشناس برخی از نهادهای فرهنگی را مدیریت کنند.

 

*رضا اسماعیلی: در سال‌های اخیر احساس می‌شود که روشنفکری دینی ما از آرمان‌ها فاصله گرفته و دچار انفعال فرهنگی شده‌اند. نمونه‌ای از آن را می‌توان در پیوند روشنفکران دینی با سلبریتی‌ها در سال‌های اخیر دید. چرا روشنفکران دینی ما در حوزه آرمان‌خواهی درجا می‌زنند و به سمت فرهنگی می‌غلطند که ما قبل از انقلاب شاهد آن بوده‌ایم؟ برای پیش‌گیری این روند چه باید کرد؟ اصلاً روایت بومی از آرمان وجود دارد؟

ما می‌دانیم در اوایل انقلاب برخی روایت از این انقلاب آرمانی را دست نیروهای چپ و سکولار می‌دادند و می‌گفتند همان‌ها می‌توانند شعر و داستان بگویند. فهم این معضل مسائلی در حوزه فلسفه داستان پدید می‌آورد: ماهیت داستان چیست؟ اهداف و غایتش چیست؟ و ... به عنوان مثال، در صورتی که آرمان در مراتبی محقق شده باشد، آیا وظیفه ادبیات روایت از آرمان است یا روایت از واقع؟ با توجه به همین موضوع است که می‌بینیم ادبیات سیاه دفاع مقدس در این انتخاب ادعا می‌کند که در این روایت به واقع نزدیک شده است. کسانی که سیاه‌نویس دفاع مقدس هستند، می‌گویند ما می‌دانیم شخصیت‌های قدسی و آرمان‌ها و مفاهیم نورانی ظهور کرد، اما آیا هدف ادبیات باز کردن زخم‌ها و بیان مشکلات است یا گزینش نقاط خوب و مطلوب و صرفاً روایت آنها؟ به همین دلیل بعد از دهه 60، به عنوان مقطع تأثیرگذار و درخشان، در دهه 70 روایت آرمانی مورد سؤال قرار می‌گیرد. آنها می‌گویند روایت کارکردش لزوماً تهییج مخاطب نیست، بلکه روایت باید دردها را آشکار کند؛ لذا شاهد گریز از آرمان در روایت چنین طیف و جریانی هستیم؛ یعنی آنها چیزهایی از جنگ را انتخاب کردند که نشانی از آرمان نداشت.

 

آنها تصور کردند که آرمان بخش مطلوب و گزیده‌ای از واقعیت است،‌ بنابراین اگر از آرمان‌ها بگوییم تحریفی از واقعیت شده است. برخی از این روشنفکران در مواجهه با بیانیه گام دوم نیز این پرسش را مطرح می‌کنند که روایت این بیانیه که روایتی از 40 سال انقلاب است، چگونه است؟ می‌گویند که این، روایت امیدوارانه‌ای است، در حالی که در جامعه چنین خبری نیست. این در حالی است که بیانیه گام دوم انقلاب،  روایتی از 40 سال انقلاب است که می‌توان آن را اینطور تعریف کرد: این بیانیه روایتی دارد کاملاً امیدبخش بوده و معتقد است که ما شعارها را حفظ کرده‌ایم. بنابراین، رئالیسم(که خود نیاز به تعریف دارد) در روایت ما در دهه 70، نشانه‌هایی از ناتورالیسم داشت و چنین گمان شد که روایت از آرمان، همواره نگاه پیش‌رو و امیدوارکننده است. به تلقی روشنفکران، ادبیات آرمانی ما ادبیات واقع‌گرایانه لزوماً نیست، بلکه ادبیات ایدئالیستی است، بنابراین وقتی از جنگ یاد می‌کنید همه مطلوب و خوبند و روحیه حماسی دارند.

 

این آرمان‌خواهی و آرمان‌گرایی و آرمان‌طلبی در دو حوزه جدای از هم قابل تفکیک است؛ نخست آرمان‌گرایی در نفس انقلاب است: آیا انقلاب در همه فراز و فرودها آرمان‌های خود را دنبال کرد یا خیر؟ نکته دیگر این است که روایت آرمانی چگونه است؟ اگر این دو هم‌جنس نباشند، پوشش نمی‌دهند. یعنی اگر ما صورت آرمانی انقلاب را نبینیم و روایت ما هم آرمانی نباشد، همه چیز را از دست نداده‌ایم. اگر انقلاب ما آرمانی باشد، اما روایتی آرمانی از آن ارائه ندهیم، آرمان‌ها صورت نمایشی پیدا نمی‌کند.

 

بیانیه گام دوم؛ سند فقه فرهنگی انقلاب

پاک‌آیین: انقلاب اسلامی تنها انقلابی است که در این 40 سال به‌خوبی آرمان‌های خود را حفظ و برای دست‌یابی به آن تلاش کرده است. زمانی این موضوع به خوبی درک می‌شود که به سرنوشت آرمان‌های دیگر انقلاب‌های معاصر توجه کنیم. یکی از ارکان محوری و مرکزی بیانیه گام دوم انقلاب هم آرمان‌گرایی است که رسیدن به تمدن نوین اسلامی از جمله نمودهای آن است. بدون استخراج احکام و قواعد و تدوین نظریه فرهنگی نمی‌توان به آرمان‌ها دست یافت. یک نظام فرهنگی جامع علاوه بر تأسیس قاعده حذف‌ها، لزوماً باید نظام بایسته‌ها و شایسته‌ها را نیز ترسیم کند و احکام مشخصی برای تحقق مبانی ارزشی خود ارائه دهد. بیانیه گام دوم انقلاب به عنوان سند فقه فرهنگی این نظریه را ارائه کرده است. یک نظام یکپارچه و ساختارمند احکام را در این بیانیه می‌بینیم که مبتنی بر فلسفه اسلامی و بر روش ویژه و مشخص، بنیان‌های نوعی فقه فرهنگی را شکل می‌دهد. این نکته را باید در نظر داشت که برای ورود به مرحله تمدن‌سازی ما نیاز به مکاتب فرهنگی و ادبی آرمان‌گرا داریم که متناسب با این افق و چشم‌انداز آثاری در آنها خلق شود. ارتقای مدیریت فرهنگی، لازمه تحقق این امر است. 

 

یکی از راهکارها برای گذار از وضع موجود به وضع مطلوب این است که ما بتوانیم وضع موجود را به درستی بشناسیم. ما در شرایطی قرار داریم که فرهنگ مدرن به دنبال یکسان‌سازی فرهنگی در کل جهان است تا فرهنگ‌های غیر خود را در خود هضم کند. بسیاری از جوامع در این هیمنه غرب، تقلاهای بومی‌گرایانه‌ای داشتند اما راه به جایی نبردند و تقلاهای آنها در بهترین حالت به مدرنیته بومی آنها منجر شد مانند مدرنیته ژاپنی، کره‌ای و ... که با حفظ برخی از ظواهر، مبانی فرهنگی خود را از دست داده‌اند. در چنین شرایطی لازمه تداوم فرهنگی انقلاب، آرمان‌گرایی از طریق احیای فرهنگ‌های اصیل اسلامی است. لازمه دیگر، نقد وضع موجود است، از جمله نقد ادبیات، هنر و مدیریت فرهنگی.

 

بسترسازی برای نقد هنر و فرهنگ یکی از وظایف مدیران فرهنگی است. بعد از انقلاب در دهه 60، هنر مبتذل در برابر هنر متعهد قرار می‌گرفت. هنر مبتذل در این برهه معنای بسیار گسترده داشت، از هنر پیش از انقلاب تا هنر مدرن غربی. اما از دهه 70 به این سو، شاهد تحول در این زمینه هستیم، سخت‌گیری نسبت به هنر کاهش یافت و از واژه مبتذل کمتر استفاده شد و بیشتر از هنر زرد و گیشه استفاده شد. این تغییر در زبان نشان‌دهنده کاهش حساسیت عمومی به زردگرایی در هنر است. یکی از وظایف مدیران فرهنگی این است که حساسیت منتقدان و نخبگان و جامعه را نسبت به تفاوت هنر اصیل با هنر زرد همچنان زنده نگاه دارند و برای حصول آرمان‌گرایی واقع‌بینانه بیانیه مانع از شیوع بی‌تفاوتی نسبت به ارزش‌های اصیل هنری شوند.

 

هنر اصیل آرمان‌گرا

ما برای دست‌یابی به هنر اصیل و آرمان‌گرا که تجلی حکمت، اخلاق و معنویت مورد تأکید بیانیه گام دوم باشد، نیازمند حمایت از تولید آثار فاخر داریم. این حمایت وظیفه دولت است. این آثار وقتی تعدد و تکثر یابد، منظومه‌هایی شکل می‌دهد که از دل آنها مکاتب هنری بروز می‌کند و این مکاتب ضامن رویکرد و جریان عام فرهنگی کشور خواهد بود که حرکت به سمت آرمان‌ها و افق‌های بیانیه را آسان خواهد کرد. لازمه خلق این آثار فاخر این است که هزینه معاش هنرمندان و اندیشمندان تأمین شود. اینجاست که مقوله وظایف فرهنگی دولت مطرح می‌شود. جهت حمایت‌ها از آثار فاخر باید به گونه‌ای باشد که ذائقه مردم را ارتقا دهیم در غیر این صورت نه تنها از آرمان‌گرایی فاصله می‌گیریم بلکه نوعی توده‌گرایی فرهنگی باب می‌شود که فرانکفورتی‌ها از آن با عنوان صنعتی شدن فرهنگ یاد می‌کنند؛ بنابراین رابطه متقابلی بین دولت و ذائقه‌های توده‌وار وجود دارد. اینجا دولت باید بسترسازی کند، این بسترسازی از جنس نظارت و ایجاد تمهیدات برای تولید آثار فاخر فرهنگی و ادبی باشد.

کاسبی شبه‌هنرمندان از نهادهای فرهنگی

در عین حال باید توجه داشته باشیم که کار در عرصه فرهنگ از جنس نرم‌افزار است و برای دست‌یابی به آرمان‌ها باید بتوانیم بین دولت و نهادهای مردمی رابطه برقرار کنیم. در غیر این صورت، اگر به آثار فرهنگی به عنوان ابزار نگاه کنیم، به آرمان‌گرایی منجر نخواهد شد. یکی از موانع تحقق آثار اصیل در حوزه ادبیات و فرهنگ این است که برخی از شبه‌هنرمندان که به استفاده از منابع نهادهای رسمی علاقه‌مند هستند، یاد گرفته‌اند که با ادعای تولید هنر و بدون ارائه آثار خلاق و ماندگار، مدیران غیر کارشناس و کم‌تجربه برخی از نهادهای فرهنگی را مدیریت کنند و کار خود را پیش ببرند. در حالی که وظیفه اصلی مدیر فرهنگی شناسایی هنرمندان اصیل و واقعی است که می‌توانند مکاتب آرمان‌گرایانه فرهنگی را بنیان بگذارند. تخصیص امکانات معنوی و مادی به آنها و بیرون راندن شبه‌هنرمندان از جمله راهکارهایی است که می‌تواند در این زمینه مؤثر باشد.

 

یکی از راهکارهای تحقق آرمان‌گرایی مورد تأکید بیانیه گام دوم انقلاب در حوزه فرهنگ و هنر، اولویت‌بخشی به هنر ارزشی از سوی مدیران فرهنگی است. این امر یک پیشینه تاریخی دارد. ما در میدان فرهنگ شاهد سلسله نابرابری‌های تاریخی و ساختاری در حوزه سیاست‌های فرهنگی هستیم. در کشوری به نام آفریقای جنوبی که سال‌ها شاهد تبعیض نژادی بوده و امروز هم با این گرایش‌ها مواجه است، تبعاً تلاش دولتمردان این کشور بر این است که نگرش شهروندان را نسبت به این مقوله عمیقاً اصلاح و زمینه هم‌زیستی بین نژادهای مختلف ایجاد کنند. این از سیاست‌ها و راهبردهای دولت است. برای این کار آنها از هنرمندان ضد نژادپرستی حمایت بیشتری به عمل خواهند آورد تا جبران مظلومیت تاریخی آنها را کرده باشند. در بین رویدادهای جهان، انقلاب اسلامی از بزرگترین جلوه‌های پیروزی ملت‌ها در برابر قدرت‌های جهانی است. اما این انقلاب تنها مقاومت در برابر استعمار کهنه و نو نبوده، تنها مقاومت در برابر نظام سرمایه‌سالاری غرب و کمونیستی شرق نبوده، آنچه انقلاب اسلامی را از دیگر انقلاب‌ها جدا می‌کند، تفاوت گفتمان حاکم بر آن با گفتمان مسلط سکولار و تفکرات عصر روشنگری اروپاست که دین را از متن جامعه حذف کرده بود.

تأثیر سیاست‌های رژیم پهلوی در خاموشی ادبیات دینی

حکومت پهلوی در 50 سال حاکمیت خود به سرکوب سیستماتیک گفتمان دینی و اسلامی پرداخت. در مدرنیسم فرهنگی نظام پهلوی هیچ جایی برای هنرمندان اسلام‌گرا نبود، در نتیجه در طول حکومت پهلوی بخش مهمی از هنرمندان اسلام‌گرا از دست‌یابی به مهارت‌های بیانی و ابزارهای فرهنگی لازم برای بازنمایی هویت خود به ویژه در قالب رسانه‌ای و هنری بازماندند. با پیروزی انقلاب تصور این بود که در عالم هنر یکسره ارزش‌های انقلابی و آرمانی حاکم می‌شود و حضور دیگران کمرنگ می‌شود، اما بنیان‌های فکری و فرهنگی بزرگان انقلاب چنین اجازه‌ای نمی‌داد؛ زیرا انقلاب ما مؤسس فضای فکری آزاد برای طرح افکار و گفت‌وگوی بین صاحبان اندیشه‌های مختلف بود. این در حالی است که در دیگر انقلاب‌ها، چنین فضای باز و روادارانه‌ای را شاهد نیستیم. بعد از انقلاب سکولار فرانسه، دست مذهب از ساحت اجتماعی و فرهنگی به کلی قطع می‌شود، بعد از انقلاب روسیه می‌بنیم که دست اشراف از عرصه هنر تماماً قطع می‌شود، اما بعد از انقلاب و در تمام این مدت شاهد هستیم که گفتمان شبه‌روشنفکرانه در عالم هنر ادامه پیدا می‌کند. البته این فضای باز که برای آرای گوناگون وجود دارد، ناشی از فکر اسلامی است. با این حال نباید فراموش کرد که ما در زمینه تاریخی اجتماعی نابرابری بین هنرمندان متعهد و هنرمندان غیر دینی قرار داریم. این نابرابری الزام می‌کند که سیاستگذاران فرهنگی ما به سوی هنر ارزشی و اسلام‌گرا آغوش باز کنند و برای تعادل‌بخشی به فضای فرهنگی و هنری کشور که لازمه حرکت به سوی آرمان‌گرایی است با اولویت‌بخشی و برجسته‌سازی آثار فاخر متعهد آن نابرابری تاریخی را که در مدرنیسم غیر دینی دوران پهلوی ایجاد شده بود، برطرف کنیم؛ البته باید مراقب بود که این سیاست‌گذاری به دو قطبی جامعه منجر نشود.

 

* اسماعیلی: موضوعی در اینجا مطرح می‌شود و آن اینکه آیا می‌توان در سایه حمایت‌های دولتی رمان آرمان‌گرای انقلاب را تولید کرد؟ اساساً این کار با حمایت دولتی امکان‌پذیر است؟

ادبیات دهه 60، ادبیات قرین با اوضاع دفاع مقدس است و دفاع مقدس هم نمونه‌ای از ظهور و بروز آرمان در شخصیت‌هایی است که در این واقعه حاضر بودند. در این دهه، ادبیات به سراغ آرمان‌ها رفت و تحقق این آرمان‌ها را در شخصیت‌های انقلابی و رزمندگان پیگیری کرد. تجربه ادبیات دهه 60، بیش از هر چیز تجربه ظهور نسلی است که این آرمان را در جهت اصلی حرکت اصلی خود تصور کردند اما این تجربه مورد تاخت و تاز روشنفکران قرار گرفته است. هرگاه از روشنفکران یاد می‌کنیم سه جریان در وضعیت فعلی ما وجود دارد. در دهه 60 جریانی شکل گرفت که نمونه آنها را نسل انقلابی روایتگر متعلق و مرتبط با انقلاب و دفاع مقدس شکل می‌دادند؛ نسلی که الان در مرحله پایانی نویسندگی قرار دارند. این نسل مورد تهدید واقع شد. چرا؟ چون جمع‌بندی روشنفکران به خصوص نسل پیش از انقلاب درباره تجربه روایت از آرمان این بود که چنین روایتی از وقایع دفاع مقدس به صورت خاص اگرچه به آرمان می‌پردازد، آرمانی نیست؛ چون روایت از آرمان، روایت از شعار نیست. درست است که ما در شعارهایمان پا پس نکشیدیم، اما روایت ادبی و داستانی از شعار با شعارگویی متفاوت است؛ به اعتقاد آنها نوع مستقیم‌گویی و کارکرد تبلیغاتی موجب شد که روایت آرمانی در این زمینه شکل نگیرد. اما به نظر می‌رسد آنچه زمینه‌های تغییر را در ادبیات دهه 60 رقم زد، هم جنبه روایی و هم تا حدودی جنبه معرفتی  و اعتقادی داشت. اینکه اساساً چقدر ما به مبانی انقلاب و دفاع مقدس معتقد هستیم؟

 

نکته‌ مورد توجه این است ادبیات متعهد به آرمان‌ها رنگ باخت، اما انواع و اشکالی از روایت در تمرکز و توجه به آرمان موفق‌تر بودند، به عنوان مثال مطالبه‌ای که رهبر انقلاب داشتند که آیا رمان انقلاب نوشته شده و آیا وضعیت مطلوبی دارد یا خیر؟ نوع تقریظ‌ها و مواجهه ایشان با نویسندگان و ... نشان می‌دهد که ادبیات مطلوب و آرمان‌خواه بیشتر در قالب مستندنگاری و خاطره‌نویسی رخ داده است. چرا؟ چون این قالب‌ها از گردونه، گرداب و چالش تزاحم بین فرم و محتوا تا حدودی دورتر هستند. مسائلی که در حوزه ادبیات و جوانب پیچیده روایی وجود دارد، در خاطره نیست. از سوی دیگر خاطره‌، روایت از خود توسط خود و برای خود است و به این معناست که راوی تجربیات خود را می‌نویسد و حضور چهره‌هایی که متعهد به ارزش‌ها در دفاع مقدس بودند، به نوعی تضمین‌کننده روایت سالم آنها در این جهت است.

 

نکته دیگر این است که روایت آرمانی از انقلاب آرمان‌خواه است. ما در اینجا با دو معضل مواجه هستیم: نخست آنکه آیا ادبیات ما همچنان متعهد به آرمان‌هاست و معرفت لازم را دارد یا برخی از نویسندگان دچار تردید و شک شده‌اند؟ یعنی یا اعتقاد لازم را ندارند و یا دچار تردید شده‌اند که آیا انگیزه‌ لازم را برای روایت از آنها دارند یا نه؟ چون زیست جدیدی برای نویسنده در ادبیات ایجاد می‌شود. نویسنده فارغ از اینکه انقلابی بوده، زیستی در ادبیات ایجاد می‌کند که با نفوذ و تأثیر جریان روشنفکری به سمت نوعی محافظه‌کاری و گزینش آن رویکردهای سکولار منجر می‌شود.

 

روایت آرمانی در داستان، مدیر فرهنگی آرمانی می‌خواهد

در روایت‌های آرمانی مقصد خود را تولید اثر قرار دادیم. روایت آرمانی شیوه روایتگری است که موضوع مطلوب خود که موضوع آرمان‌خواهانه است را روایت می‌کند، اما شکل‌گیری چنین روایتی تنها با توجه به خود تولید محقق نمی‌شود. یعنی ارکان دیگری باید کمک کنند تا روایت آرمانی شکل بگیرد. برای به دست آوردن روایت آرمانی باید پژوهش آرمانی هم داشته باشیم. باید جریان نقد و مدیریت فرهنگی آرمانی داشته باشیم. همچنین در حوزه اقتباس، ترجمه، تألیف و ... باید به صورت متوازن پیش رویم.

 

خاطره‌نویسی کمبودهای ادبیات داستانی را جبران کرده است

به نظر من ادبیات داستانی ما خیلی عقب‌تر از جریان‌های اجتماعی و فرهنگی ماست. رهبر انقلاب 40 سال اول را امیدوارانه توصیف می‌کنند، اما ما الان چنین امیدی را به خصوص در رمان‌های انقلاب هم نمی‌بینیم. الان خاطره دارد باری را که باید مجموعه ظرفیت‌های ادبیات داستانی بر دوش می‌کشید، با تمام محدودیت‌ها پیش می‌برد؛ هم مخاطب را جذب کرده و هم متعهد به آرمان‌ها بوده و هم توانسته نمایش قابل قبولی از خود ارائه دهد.

 

منبع: تسنیم

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده