دیدار اژه‌ای با مدیران رسانه‌ها؛ فراخوان اصلاح قانون مطبوعات؛ چند نقد جدی به قوه قضائیه اختلال در اینترنت برخی کاربران از ساعاتی پیش/ علت چیست؟ پیش بینی کاهش نسبی دما در نیمه شمالی کشور/ احتمال بارش رگباری و پراکنده در نقاط مختلف وزیر بهداشت: امسال شش هزار تخت بیمارستانی افتتاح می‌شود انهدام ۸۱۶ باند تهیه و توزیع مواد مخدر در سال جاری اتصال برخط سازمان تأمین اجتماعی به دفاتر ثبت اسناد و املاک کشور اولین ربات انسان‌نمای طبل‌زن دنیا را بشناسید توزیع دارو در موکب‌های مرز مهران ممنوع شد جزئیات انسداد مسیر‌های تونل توحید برای امشب دادستان تهران: شرکت‌های هواپیمایی مسئول تخلف در زمینه قیمت بلیت هستند هشدار سطح نارنجی برای سه استان شرقی کشور/ آماده باش کامل دستگاه‌های امدادی و خدماتی باستان‌شناسان به «قدیمی‌ترین سکونت‌گاه انسان در ایران» بازگشتند مهلت ۱۵ روزه دادستانی برای ساماندهی کالا‌های خطرناک دستگیری ۱۰ نفر از عاملان نزاع مسلحانه تربت‌حیدریه بازداشت جیب‌بر‌های زن پاکستانی توسط پلیس ایران/ زوار مراقب جیب‌بر‌ها باشند تخلف دو شرکت بزرگ توزیع برنج محرز شد

درخواست طلاق به خاطر سرکوفت‌های بی‌سرپرست بودن زن جوان

فریبا ۱۲ سال قبل ازدواج کرد. او که یک فرزند دارد، حالا در آستانه طلاق است. این زن درباره دلیل چنین تصمیمی توضیح می‌دهد.
تاریخ انتشار: ۲۱:۱۱ - ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ - 2024 August 16
کد خبر: ۲۵۴۶۵۱

به گزارش راهبرد معاصر؛ فریبا ۱۲ سال قبل ازدواج کرد. او که یک فرزند دارد، حالا در آستانه طلاق است. فریبا از زندگی پرفراز و نشیبش می‌گوید.

*چطور با شوهرت آشنا شدی؟

سیامک شاگرد یک تراشکاری بود. من در همسایگی تراشکاری زندگی می‌کردم. در خیابان همدیگر را دیدیم و او از من خوشش آمد و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم.

*چطور شد که تصمیم به ازدواج گرفتید؟ خانواده‌ات موافق بودند؟

خانواده‌ای ندارم. در بهزیستی بزرگ شدم. ۱۸ ساله که شدم با کمک بهزیستی زندگی مستقلم را شروع کردم. دستفروشی می‌کردم و خرج زندگی‌ام را با دستفروشی تامین می‌کردم. خدا را شکر با کاری که کردم توانستم پس‌اندازی برای خودم جور کنم. مددکارم هم خیلی به من کمک کرد و توانستم ۱۰ سال قبل خانه بخرم. هرچند هنوز قسط می‌دهم اما باز هم خدا را شکر.

 
 
 

*خرید خانه کار مهمی است. چطور این کار را کردی؟

مددکارم من را به یک خیریه معرفی کرد کمی هم بهزیستی پول داد. دستفروشی را که شروع کردم، خیریه گفت می‌تواند به من وام بدهد. مددکارم پیشنهاد داد در جایی خارج از تهران با پولی که دارم خانه بخرم و قسط بدهم. خیلی سخت می‌گذشت. اوایل نمی‌توانستم قسط را بدهم و با بدبختی پول جور می‌کردم. در اطراف پرند خانه ۵۰ متری خریدم و خدا را شکر همه چیز خوب پیش رفت.

*حالا کجا زندگی می‌کنی؟

در تهران هستم. چون رفت‌و‌آمد به پرند سخت بود. قبلاً با یکی از بچه‌های بهزیستی در تهران همخانه شدم. نصف اجاره را می‌دادم و با هم زندگی می‌کردیم، تا اینکه با سیامک آشنا شدم.

*این‌طور که می‌گویی زندگی خوبی داشتی، چرا می‌خواهی طلاق بگیری؟

سیامک ۱۵ سال از من بزرگ‌تر است. او عاشق من شد و وقتی فهمید در بهزیستی بزرگ شدم عقب کشید، اما بعد دوباره آمد و ازدواج کردیم. اما حالا چند سالی‌ست که دوباره مشکلات قبل شروع شده است.

*چه مشکلاتی؟

مادرش من را نمی‌خواهد. من را لایق عروس خانواده بودن نمی‌داند. او زندگی سختی برایم درست کرده است. این اواخر به طور مرتب از سیامک کتک می‌خورم، چون نمی‌خواهم جلوی مادرش کوتاه بیایم. او به چشم یک خدمتکار به من نگاه می‌کند. در حالی که من خودم کار می‌کنم و درآمد دارم و سربار کسی نیستم.

*حالا که می‌خواهی جدا شوی آیا به دخترت فکر کرده‌ای؟

اینکه جدا شوم اجبار است. واقعاً تحمل این وضعیت ممکن نیست، حتی دخترم با سن کمی که دارد به من می‌گوید این وضعیت قابل تحمل نیست. دخترم دوست دارد با من بماند اما سیامک راضی نیست. حالا باید ببینیم دادگاه چه تصمیمی می‌گیرد.

*می‌خواهی بعد از طلاق چه کار کنی؟

رفت‌وآمد به پرند خیلی سخت است. نمی‌توانم آنجا بروم، چون هنوز دستفروشی و کار می‌کنم. تلاش می‌کنم جایی در تهران اجاره کنم و امیدوارم موفق شوم./عصر ایران

کلمات کلیدی: طلاق بهزیستی
مطالب مرتبط
ارسال نظر
آخرین اخبار