به گزارش راهبرد معاصر؛ ناظران و تحلیلگران بر این عقیده هستند که سیاست خارجی پرزیدنت باراک اوباما به صورت کلی و به طور خاص در منطقه خاورمیانه مبتنی بر رئالیسم بوده است. البته رئالیسم از انواع مختلفی برخوردار است اما در مورد سیاست خارجی رئالیستی هیچ اجماعی وجود ندارد. در مورد باراک اوباما؛ حامیان و منتقدین بر این عقیده هستند که سیاست خارجی وی مبتنی بر رئالیسم تدافعی می باشد که از سیاست خارجی محتاطانه و محدودتر حمایت می کند. در واقع رئالیست های تدافعی خواستار کاهش حضور نیروهای آمریکا در منطقه و آستانه بالاتر برای مداخلات نظامی ( مخالف مداخله گری نظامی) هستند.
این مقاله، این ادعا را مورد ارزیابی قرار داده و پیامدهای آن را تحلیل کرده است. من به این نتیجه رسیدم که برخی از جنبه های سیاست خارجی اوباما در خاورمیانه مبتنی بر واقع گرایی دفاعی بوده است که می توان به رویکرد عدم مداخله گرایی گسترده در سوریه و دستیابی به توافق هسته ای با ایران اشاره کرد. اوباما بر این عقیده بود که دغدغه و وسواس زیاد آمریکا در مقابل ایران، ریسک درگیری غیرضروری با این کشور را افزایش داده و در مقابل رویکرد معامله ای در برنامه هسته ای ایران منجر شد تا تهدید محدود و قابل کنترل، مهار شود. سیاست وی در قبال داعش بر اساس رئالیسم دفاعی قابل دفاع است. وی در واکنش به این مسئله از درگیری گسترده اجتناب کرد و تنها حملاتی نظامی محدود علیه این گروه ترتیب داد.
در عین حال برخی دیگر بر این تاکید دارند که سایر جنبه های سیاست خارجی وی مغایر با اصول رئالیست تدافعی می باشد که می توان به عدم توانایی وی از فاصله گیری آمریکا از عربستان سعودی، مصر و اسرائیل و تصمیم وی برای مشارکت در مداخله تحت رهبری ناتو علیه لیبی اشاره کرد.
این بحث اکنون به ویژه در دوران چشم انداز ریاست جمهوری جو بایدن افزایش می یابد و بسیاری از افراد در حزب دموکرات خواهان یک سیاست واقع گرایانه در خاورمیانه هستند. از دیدگاه آن ها چنین رویکردی در راستای منافع امنیت ملی آمریکا خواهد بود. اما هزینه های اجرای برخی از اصول سیاست واقع گرایانه در سیاست خارجی اوباما چه بود؟
پیامدهای نظریه رئالیست دفاعی
یکی از محورهای اصلی نظریه رئالیسم تدافعی تاکید بر حفظ وضع موجود و مخالفت با تغییر وضع موجود است. اما سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه نشان داد که چقدر منطبق با این اصول نیست. در بین سالهای 2009 تا 2017م وضع موجود مطابق با منافع آمریکا بود و ناامنی های منطقه ای منافع حیاتی آمریکا را تهدید نمی کرد و این کشور همچنان بازیگر خارجی مسلط و شرکای آن قدرتمندترین کنشگر منطقه ای بودند. اما این وضع موجود در شرایط ناقص قرار گرفت و حفظ وضع موجود به تداوم شرایطی که به ضرر آمریکا و شرکایش بود دلالت می کرد. یکی از منتقدان معتقد است که سیاست های واقع گرایانه مشکلات را در حالی که مدیریت می کنند تداوم هم می بخشند و آن را به دیگران واگذار می کنند.
رئالیست های تدافعی خواهان رویکرد مداخله گرایی گزینشی هستند اما فقط راهنمای محدودی ارائه می کنند. در واقع آن ها زمانی که منافع حیاتی شان تهدید می شود خواستار این هستند آمریکا به جای استقرار دائمی تعداد زیادی نیرو، بلکه با استفاده از دارایی های دریایی و فعال کردن شبکه های ساحلی پایگاه ها و امکانات از قبل موجود مداخله گری کنند. با این حال چنین مداخله ای مشروط به زمان است و این امر مستلزم شناسایی لحظه مناسب، بسیج نیروهای نظامی، ایجاد اجماع داخلی و به کارگیری متحدین می باشد.
یکی دیگر از محورهای اصلی رئالیسم دفاعی، تمرکز بر مداخله گری و نقش بیشتر شرکای منطقه ای است و این امر به شما این امکان را می دهد تا بهتر منافع کمیاب خود را در مناطق مهم تر متمرکز سازید و از مداخله گرایی غیرضروری جلوگیری کنند. اما نیابت گرایی خطرات و ریسک را افزایش می دهد زیرا که ممکن است در شرکای منطقه ای ناگهان کودتا یا انقلابی شکل بگیرد و تغییر کنند همانطور که در انقلاب 1979 ایران دیده شد. در موارد دیگر ارائه نقش بیشتر برای شرکای منطقه باعث خواهد شد در آینده منافع آن ها با آمریکا ناسازگار شود. مداخله عربستان سعودی در یمن یک مورد قابل توجه است: همانطور که دولت اوباما ریاض را ترغیب کرد تا در منطقه نقش فعال تری را ایفا کند و سیاست خارجی عربستان سعودی از یک بازیگر ترسو و محافظه کار به یک کشور جنگ طلب تبدیل شود.
علاوه بر این منتقدین معتقدند که مداخله گرایی فزاینده و ایفای نقش بیشتر به آمریکا اجازه نمی دهد تا عملکرد شرکای منطقه ای را کنترل کند. حتی اگر شرکای محلی سهم بیشتری از بار امنیت منطقه ای را بپذیرند، نیابت ها بیشتر بر همسویی با بازیگران مخرب حرکت می کنند و این زمینه سرکوب و وحشی گری بیشتر داخلی آن ها را فراهم می سازد. علاوه بر این اگر ایالات متحده آمریکا خواهان این است که شرکای منطقه ای نقش فعال تری را در منطقه اتخاذ کنند؛ باید اطمینان حاصل شود که از مهارت و توانایی لازم برخوردار باشند.
منتقدین بر این عقیده هستن که توانمندسازی شرکا دارای سابقه متفاوتی است. توانمندسازی برای مشکلات سیاسی راه حل های فنی ارائه می دهند. شرکای توانمند و موثرتر می توانند چالش های امنیتی را مدیریت کنند اما نمی توانند زمینه حل و فصل آن را فراهم سازند. غالبا آن ها راه حل های کوتاه مدت و هزینه های بلندمدت ایجاد می کنند زیرا آن ها به شرایطی کمک می کنند که تروریسم پرورش می یابد.
یکی دیگر از انتقادات مشترک به رئالیسم دفاعی این است که این اصول خلا و حفره هایی ایجاد می کند که دشمنان از آن بهره برداری می کنند. مطابق با این دیدگاه؛ خروج آمریکا از عراق در سال 2011م به پیدایش گروه تروریستی داعش، و عدم مداخله گری در سوریه به سلطه روسیه و ایران در این کشور کمک کرد. اما واقع گرایان در پاسخ به این انتقاد معتقدند که آمریکا قدرت بزرگ فرامنطقه ای توانست از مزایای سرمایه گذاری سنگین رقبا در رقابت های امنیتی پرهزینه بهره مند شوند. واشنگتن اگر چه در سوریه فضا را به مسکو و تهران واگذار کرد و اگر چه دو کشور حامی بشار اسد در بخش هایی از کشور جنگ زده هستند اما حتی اگر به هدف خود یعنی تامین امنیت و بقای بشار اسد هم دست یابند باز هم در باتلاقی گرفتار می شود که هیچ چشم اندازی و استراتژی برای خروج ندارند.
در مجموع یک سیاست واقع گرایانه منسجم در خاورمیانه و فراتر از آن منافع بیشتر از هزینه به همراه خواهد داشت. یک تمایل در بین طرفداران وجود دارد که آن مزایا را تحت الشعاع قرار داده و هزینه ها را کاهش دهد. برای این که یک سیاست واقع گرایانه موفق آمیز باشد باید حامیان در مورد مشکلات جانبی آن شفاف باشند و موقعیت بهتری در جهت مدیریت بهتر و کاهش اثرات آن ها داشته باشند.