به گزارش راهبرد معاصر؛ اگر جو بایدن معاون رئیس جمهور سابق پیروز کاخ سفید باشد، وی تصریح کرده که ایالات متحده آمریکا مجددا به برجام بازخواهد گشت. جو بایدن ماه گذشته در سی.ان.ان نوشت: «اگر ایران به پای بندی تعهدات هسته ای خود بازگردد، ایالات متحده آمریکا به عنوان نقطه آغازی برای مذاکرات بعدی و گسترش مفاد آن به برجام بازمی گردد». وی می داند که برای تحول سریع ایران به یک دموکراسی صلح آمیز، هیچ فرمول جادویی وجود ندارد، اما او معتقد است که رویکردش می تواند مانع دستیابی ایران به سلاح هسته ای، تنش و درگیری های احتمالی نظامی، سازش و دوستی آمریکا با متحدان اروپایی اش شود. رویکرد وی را با دونالد ترامپ مقایسه کنید. وی در روز جمعه گذشته گفت: «اگر ما را فریب دهید، اگر اقدامی بدی انجام دهید ما اقدامی انجام خواهیم داد که هرگز قبلا آن را انجام نداده ایم و ایرانی ها این را درک می کنند». دونالد ترامپ ترجیج داد تا برای ایجاد تحولات شگرف و قابل توجه در تهران، «فشار حداکثری» را در قالب مواضع جنگ طلبانه، انزوای دیپلماتیک و تحریم های یک جانبه به کار گیرد. وی اگر چه اصرار دارد که تغییر رژیم هدف او نیست و به طور مرتب در مورد توانایی برقراری توافق با رهبران ایران در "ماه اول" انتخاب مجدد خود یاد می کند، اما برخی از مقامات دولت در مورد اهداف واقعی خود اظهارات صادقانه تری داشته اند. همانطور كه مایك پمپئو وزیر امور خارجه اظهار داشت: «اگر چه دولت ایران تغییر مسیر نمی دهد اما مردم می توانند دولت ایران را تغییر دهند. واشنگتن مایل است که در این زمینه به آن ها کمک کند». منطق آشکار این است که تحریم ها اقتصاد ایران را به شدت تحت فشار قرار دهد به صورتی که با ایجاد قیام و شورش توسط مردم، حکومت ایران سرنگون شود.
رویکرد ترامپ در مورد توانمندی و اثربخشی تحریم های اقتصادی و یا نیروهای محدود برای براندازی، نشانگر سوتفاهم و درک نادرست نسبت به تاریخ و سیاست ایران می باشد. تاریخ نشانگر آن می باشد که رویکرد ترامپ به جای تغییر اساسی در موضع ایران منجر به رویارویی و هرج و مرج می شود. اگر چه تحریم های ثانویه آمریکا به شدت اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داده و با کاهش چشم گیر صادرات نفت شاهد افت اقتصادی این کشور هستیم و این مسئله غیرقابل انکار است، اما پس از سال ها تحریم و فشار اقتصادی، ایالات متحده به اهداف اعلامی خود دست نیافته است. در واقع نه هیچ توافق هسته ای جایگزین و نه حتی هیچ گفتگویی بین آن ها شکل نگرفته است. آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران همچنان بر عدم مذاکره با آمریکا و مقاومت در مقابل تحریم ها از طریق خوداتکایی به اقتصاد ملی تاکید می کند.
در همین حال، ایالات متحده آمریکا از سوی متحدان و شرکای خود منزوی شده است. همانطور که اخیرا شاهد شکست تحقیرآمیز ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل بودیم، زمانی که تنها یک عضو از 15 عضو شورای امنیت یعنی جمهوری دومینکن از تداوم تحریم تسلیحاتی علیه ایران حمایت کرد. همه مشارکت کنندگان اروپایی در برجام هنوز فشار حداکثری را استراتژی مناسبی برای جلوگیری ایران از دستیابی به سلاح هسته ای نمی دانند و بر این تاکید دارند این امر می تواند پتانسیل تشدید درگیری های نظامی را فراهم سازد.
در طی دوره های گذشته تعجب آور نیست که تحریم ها باعث سرنگونی رژیم ها نشده است، زیرا سوابق تاریخی در منطقه نشان می دهد که دلیل کمی وجود دارد که چنین تصور شود: در عراق پس از جنگ خلیج فارس 1990-1991، تحریم های آمریکا و سازمان ملل تلاش های صدام حسین برای بازسازی ارتش را محدود کرد و جاه طلبی های هسته ای او را مهار کرد، اما نتوانست زمینه سرنگونی آن را فراهم سازد. در لیبی، تحریم ها باعث شد تا معمر قذافی ترغیب گردد که سلاح هسته ای را کنار بگذارد، اما تحریم ها باعث سرنگونی حکومت وی نشد. در سوریه، تحریم های اعمال شده در سال 2011 اگر چه اقتصاد این کشور را ضعیف و نارضایتی عمومی را عمیق تر کرد، اما باعث سرنگونی رژیم بشار اسد نشد.
حتی بهره گیری از نیروی نظامی محدود یا کمک مسلحانه به گروه های مخالف باعث تغییر موفق آمیز رژیم نخواهد شد. در لیبی در سال 2011، ماه ها حملات هوایی ناتو برای سرنگونی قذافی طول کشید، اما تنها زمینه هرج و مرج را ایجاد کرد. در سوریه قدرت های خارجی به حمایت آموزشی و تسلیحاتی از مخالفان اقدام کردند، اما همچنان اسد در قدرت می باشد. در برخی موارد نادر که آمریکا با تسلیح شبه نظامیان مخالف توانسته زمینه سرنگونی رژیم ها را فراهم سازد، اما با پیامدهای گسترده ای همراه بوده است. برای نمونه حمایت از مجاهدین افغان پس از جنگ شوروی در افغانستان (1980) با پیامدهای ناخواسته مانند جنگ داخلی، ظهور و قدرت یابی فزاینده طالبان و تبدیل آن به جنبش جهادی جهانی شد.
دیدگاه فشار حداکثری دونالد ترامپ مغایر با تاریخ ایران می باشد. از زمان سرنگونی پادشاهی و قدرت یابی جمهوری اسلامی، رهبران ایران با وجود رویکردهای متفاوت و رقابت های داخلی - اغلب اعتقادات مشابهی در مورد جایگاه کشور خود در جهان داشته اند. فشارهای خارجی می تواند سیاست ایران را تحت تاثیر قرار دهد، اما در صورتی که بقای ایران تهدید شود، ایرانیان به مقاومت گسترده اقدام می کنند. قبل از توافق هسته ای، با وجود همسویی جامعه بین الملل با امریکا علیه تهران باعث شد تا ایران به سمت مصالحه قدم بردارد اما اگر هدف تغییر رژیم بود مطمئنا این فشارها با نتیجه همراه نمی شد.
اگر هدف دولت ترامپ از ترور (شهادت) سردار قاسم سلیمانی تضعیف حکومت دینی ایران یا پایان دادن به دخالت منطقه ای این کشور بود با شکست همراه شده است. فرض اینکه فشار حدکثری منجر به تغییر ایران شود، این است که یک بار دیگر سیاست خارجی خود را در قبال ایران بر اساس امید نه تجربه دنبال کنیم. این رویکرد ممکن است ایران را مجبور به بازگشت به میز مذاکره کند، اما به همین راحتی می تواند به تداوم برنامه هسته ای آن، تلاش های جدید رژیم برای حمله به همسایگان خود و منافع آمریکایی ها در خاورمیانه منجر شود. رنج گسترده برای میلیون ها ایرانی و حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل به تأسیسات هسته ای ایران می تواند با تلافی احتمالی ایران علیه اهداف آمریکا و متحدانش همراه شود.
گزینه دیگر ارائه امتیازات زیاد به ایران نیست، بلکه همانطور که بایدن پیشنهاد کرده، آمریکا با اجرای برجام می تواند اهداف هسته ای ایران را مهار کند. همکاری نزدیک با شرکای منطقه و فراتر از آن برای مقابله با دستور کار منطقه ای توسعه طلبانه ایران و خرید زمان برای اجازه دادن به جامعه مدنی پویای این کشور برای کار در جهت تغییرات مثبت دیپلماسی بهترین گزینه است. بازدارندگی و کنترل تسلیحاتی هیچ تضمینی را ارائه نمی دهد و تنها یک شعار عالی تبلیغاتی می باشد، اما مطمئنا نتایج آن بهتر از پیگیری استراتژی فشار حداکثری مخاطره آمیز می باشد که از بعد تاریخی و عقلانی چندان کارامد نیست.