به گزارش راهبرد معاصر؛ نگاه ما نسبت به آینده راه ما را به فردا ترسیم میکند، مثلا اگر بدانیم آینده جهان نه بر اساس دولت-ملتها که بر پایه مدلهای مردم-شهرها خواهد بود دقیقا برای پیشرفت فردایمان تصمیمات جدی تری خواهیم گرفت، این مسیر پیشرفت دقیقا از دل مدلهای حکمرانی شبکه و از میان رویکردهای بهمکارانه(رویکردی که بسترهای قانونی برای ایجاد ارزشهای مشترک اجتماعی-اقتصادی میان دولت و مردم را فراهم می آورد) خواهد گذشت.
آینده تمدنی ما؛ گذر از دولت-ملت به مردم-شهر
مسیر امروز را باید از آینده و اتفاقاتی که رقم خواهد خورد باید طراحی کرد، مختصات روزگار فعلی در قرون گذشته و با شکل گیری چارچوبهای دولت-ملت به این روز رسید، چارچوبی که در آن یک گروه از انسانها در میان مرزهایی تعریف شده جغرافیایی محصور شده و با اعمال اراده یک دولت با مختصاتی مدرن از جمله تعیین زبان و فرهنگ رسمی به قید در می آیند، اما به نظر میرسد این میراث وستفالیا در دوره کنونی و بروز عصر شبکه در حال کمرنگ شدن است، در دنیای فردا و با از بین رفتن اکثریت روستاها تا 2050 تمدنها از مختصات دولت-ملت به سمت مختصات مردم-شهر ها پیش بروند، در این مختصات دیگر مرزها به نوعی کمرنگ شده و شهرهایی مهم خواهند شد که نقشی تمدنی را در حوزه خود بازی کنند، بر همین اساس جامعه شناسانی نظیر ابراهیم فیاض پیشنهاد میدهند تا چندین شهر ایران مراکز تمدنی آینده شوند، از جمله زابل برای شبه قاره، مشهد برای آسیای میان و تبریز برای قفقاز و آسیای دور، بر همین اساس باید خود را برای دورانی از تمدن شهرنشینی آماده کنیم، در این مختصات جدید کنش های شهری و استانی به کنشهای محلی از جمله حاشیه نشین علیه مرکز مبدل میشود، عناصر فعال محله خواهند بود و در چنین وضعیتی روابط انسان طبیعت کمرنگتر شده و روابط انسان-انسان قوت بیشتری میگیرد، همین باعث میشود تا مبنای بسیاری از سیاستگذاری ها عرف شود، فلذا برنامه ریزی های پایین به بالا قوت بیشتری باید گرفته و عناصر مرکزی برنامه ریزی کنشگران اجتماعی و شهری قرار گیرند.
شهر و تمدن امروزی
ما در عصر خدماتی شدن[1] به سر میبریم، خدمات نه به معنای فعالیت های واسطه گرانه و سفته بازانه که خدمات مبتنی بر تولید و برای گسترش تولید، به میزانی که بنگاههای اقتصادی یک کشور خدماتی سازی شده باشند این کشور توسعه یافته تر است، در شکل ذیل این مسئله را به وضوح میبینید:
به عنوان مثال میتوان الگوی توسعه کره جنوبی را بر این اساس توجیه و تفسیر کرد، در نمودار ذیل تغییر سهم هر یک از بخشهای اقتصادی این کشور را میبینید؛
در همین بازه زمانی تغییر سهم هر یک از انواع خدمات به قیمت ثابت و جاری را مشاهده میکنید؛
نکته اینجاست که سهم خدمات تولیدی در این کشور همگام با رشد خدمات تولیدی بیشتر شده است، ولی نکته توسعه ای جالب نحوه جایگیری این خدمات در نظام شهری کره است، این خدمات که شامل بسیاری از خدمات مالی، مستغلات، خدمات طراحی، خدمات بازاریابی و مسائلی اینچنین است، این خدمات در شهرهای کره بیشتر در نقاط حاشیه مرکز قرار گرفته اند، نزدیک ترین مثال شبیه به این نقاط در شهر تهران نقاطی مانند دروازه غار است.
ما و مسائل شهری
بر اساس موارد پیش گفته الگوی توسعه آینده ایران از روستا هم میگذرد ولی حرکت اساسی و تمدنی بایستی از خلال شهرها و محلات شهرهای بزرگ بگذرد، این الگوی توسعه از برنامه ریزی های پایین به بالا و مبتنی برکنش انسانهای انقلابی و فعال محلی میگذرد، این مدل رشد کاملا مبتنی بر عرف بوده و در ساحت های اقتصادی مبتنی بر خدماتی سازی و ارائه خدمات جدید و برتر به تولید در کشور است، به نوعی نرم افزار تولید در کشور در مناطق شهری تدوین میشود، صنعت برتر از دل شهر طراحی و توسعه می یابد ولی چالشهای اساسی ای در این میان است، اولین چالش تعریف الگوهای مشترکی میان دولت و مردم برای ارائه خدمات و چالش دیگر ایجاد روحیه های تولیدی در میان اهالی شهر و ایجاد روابط زیستی و سازمند با مناطق جغرافیایی دیگر است. به نوعی با انحلال الگوهای دولت-ملت، بایستی جوهره دولتمندی در کالبدی جدید تجلی یاید.
بهمکاری در تامین خدمات عمومی[2]
جوامع هر طور که تطور یابند باز به الگوهایی از دولت نیاز دارند، در جوامع جدید با ارائه الگوهای حکمرانی شبکه نیز دولت در یک شبکه معنا میشود، این شبکه طیف وسیعی از برنامه ریزی تا ارزیابی را شامل میشود، مبتنی بر این الگو یک برنامه ریز محلی(تسهیل گر پیشرفت) با رویکرد مشارکتی شروع به یک زیست مدت دار در محله کرده و در آن زیست با سرازیر کردن عناصر اقتدار حاکمیتی شروع به نهادسازی در جامعه محلی میکند، نهاد لزوما یک ساختمان یا تشکیلات جدید نیست بلکه ایجاد ارتباطات جدید یا سنت های اعتقادی یا رفتاری در میان مردم است. این فرآیند یک فرآیند کاملا داوطلبانه نیست بلکه مبتنی بر یک سری قوانین اجتماعی برای تولید ارزش یا درونی کردن هزینه ها است.
به عنوان مثال در یک فرآینده اینچنینی مراحل ذیل برای تدوین یک برنامه جامع طی شده است:
شاید چهره مصیبت زده مناطقی همچون منطقه شهید هرندی(دروازه غار) در تهران را دیده باشید، در بالاتر به برخی از مولفه های شهر در دنیای آینده و امروز اشاره شد، این مناطق که اصطلاحا مناطق «حاشیه مرکز» خوانده میشوند، معمولا بهترین مناطق برای ارائه زنجیره خدمات تولید هستند، دقیقا بهترین نقطه برای ارائه خدمات تولیدی مانند خدمات مالی، خدمات مستغلات، خدمات لجستیک و توزیع خرد، برندینگ و بازاریابی، خدمات طراحی و مشاوره و بسیاری خدمات دیگر که بر پایه تولید هستند در مناطق حاشیه مرکز است. بر همین اساس میتوان ادعا کرد این دروازه احیای قلب تهران همین نقاط هستند منتهی بایستی قدمهای حساب شده در پیشرفت این مناطق برداشته شود، قدمهایی که شاید در قدم اول دم دستی هستند، مانند ارتقای ابزار تولید خدمات و حذف گاری و وسایل توزیع و حمل و نقل رقت بار و جایگزینی آنها با ابزار جدیدتر. ولی آینده باید قدمهای بزرگتری برداشت که جزئیات در این مقال نمیگنجد.
[1] Servitization
[2] co-production of public services
دروازه تمدن !
ساخت دروازه بزرگ در ابتدای میدان غار هم نشانه اهمیت و عظمت این محل است .