به گزارش راهبرد معاصر؛ تجربه تاریخی سیاستگذاری در ایران نشان داده که اصلیترین راهکار مسئولین و سیاستگذاران در مواجهه با گرانی و حمایت از اقشار آسیب پذیر، ارزان کردن کالاهای اساسی و ضروری در دست مردم است. دولت یا با ابزار قانونی، مقرراتی برای پایین آمدن قیمت وضع می کند یا با دخالت مستقیم اقتصادی در نیروهای عرضه و تقاضا، آنها را به نحوی تحت تأثیر قرار می دهد که به نتیجه و قیمت دلخواهش برسد. دیدگاه غلطی که می توان آن را تا سیاست های دولت های قبل از انقلاب نیز ردیابی کرد. اما ببینیم درعمل آیا دولت به هدف خود یعنی حمایت از اقشار آسیبپذیر رسیده یا برای درست کردن ابروی اقتصاد، چشم آن را نیز کور کرده است؟!
حکمرانی جای عدالت است نه بذل و بخشش
ابتدا به یک قانون عمومی حکمرانی اشاره می کنیم. حضرت علی (ع) در حکمت 437 نهج البلاغه در جواب سؤال از برتری عدل یا جود، عدل را برتر می داند. دلیلی که ایشان مطرح می کند آن است که فواید اجرای عدل همگانی است و به همه می رسد درحالی که فایده جود تنها به گیرنده کمک محدود می شود. پس می توان از گفته ایشان نتیجه گرفت که سیاست گذاری عمومی باید برپایه عدل بنا شود نه جود.
تا چه حد ایده ای که ستاد تنظیم بازار بر اساس آن شکل گرفته منطقی است؟
نظام عادلانه، نظامی است که در آن هر چیزی درجای خود قرار گیرد و حق هرکس ادا شود. اما در جود، انسان برای تعالی روحی از حق خود می گذرد و در یک حرکت اخلاق مدارانه آن را به دیگری واگذار می کند. نتیجه اینکه نظام عادلانه نظامی است که در آن هرفرد به حق خود برسد. اما اگر بخواهیم نظام مبتنی بر جود شکل دهیم اخلاقیات به صورت قانون درمی آید و هر فرد ملزم خواهد بود از حق خود بگذرد و آن را به دیگری واگذار نماید! اما در زمینه اعطای یارانه چطور؟ اعطای یارانه در زمینه های مختلفی صورت می گیرد. یکی از زمینه های مهم و اصلی، کالاهای اساسی است. در موضوع «تعیین قیمت کالاهای اساسی» و ارتباط آن با یارانه دو حالت کلی وجود دارد:
در این یادداشت می خواهیم:
اولا: نسبتی که هریک از این دو نظر با نظام عادلانه یا نظام مبتنی بر جود دارد را بیان کنیم.
ثانیا: به مقایسه این دو حالت براساس نقاط قوت و ضعف هریک بپردازیم.
نسبت هریک از این دو حالت با یک نظام عادلانه یا مبتنی بر جود
در حالت اول قیمت هریک از کالاها از طریق نظام طبیعی بازار تعیین می گردد ( البته با فرض عدم وجود مؤلفه های اختلال زا از قبیل احتکار). می توان ادعا کرد که در این حالت قیمت سرجای خود قرار می گیرد و عدالت در این زمینه محقق می شود. در این حالت حق تولیدکنندگان و فروشندگان به آنها داده می شود. البته به مصرفکنندگان جود و بخششی صورت نمی گیرد و آنها ملزم به خرید کالاها به قیمت واقعی خود خواهند بود. پس اقشار آسیب پذیر چه می شود؟ دولت در یک سازوکار مجزا یا هزینه خرید کالای اساسی و یا خود آن را دراختیار این قشر قرار می دهد.
در حالت دوم، قیمت در عمل کمتر از قیمت تعیین شده توسط نظام طبیعی بازار است. لذا عدالت در قیمت گذاری رعایت نشده چراکه قیمت سرجای خودش نیست. همچنین فروشندگان به حق خود نمی رسند چرا که کالای تولیدی، زیر قیمت طبیعی در بازار از آنها خریداری می شود. اما اتفاقی که درمورد مصرفکنندگان می افتد این است که آنها بخششی را به میزان مابه التفاوت قیمت طبیعی بازاری با قیمت های موجود دریافت می کنند.
مقایسه این دو حالت براساس فواید و مضرات انتظاری
تنها منفعت حالت دوم برای مصرفکنندگان است. گروهی که گیرندگان بخشش هستند. همان چیزی که در توضیح جود گفته شد. لذا با پوشش صددرصدی مصرفکنندگان به عنوان مشمولان دریافت یارانه، مطمئن خواهیم بود که این بخشش، همه اقشار آسیب پذیر را نیز پوشش خواهد داد. این درحالیست که در حالت اول چنین اطمینان صددرصدی پیش نخواهد آمد چراکه امکان دارد افراد مستحقی به اشتباه از دایره افراد شناسایی شده حذف شوند یا افرادی که مستحق نیستند به اشتباه در این دایره قرار گیرند. اما آیا آسیبی برای حالت دوم وجود دارد؟
پایین آمدن قیمت یک کالا از میزان طبیعی و بازاری خود چند آسیب دارد. یکی اینکه استفاده ناکارا و مسرفانه از آن افزایش می یابد. نمونه تاریخی آن در اقتصاد ایران قیمت پایین و یارانهای نان بود که بخاطر دخالت دولت و ارزان کردن آرد دولتی شکل گرفت. قیمت نازل نان باعث می شود تا استفاده از آن از حالت مصرفی خانوارها به مسیرهای دیگری منحرف شود (مثلا برای دام و طیور). این کار باعث می شود که اگر برفرض هرفرد به طور طبیعی برای مصرف ماهانه خود به 10 کیلو گندم نیاز داشته باشد دراین صورت مصرف آن رقم بالاتری به خود اختصاص دهد (مثلا 15 کیلو) که تأمین آن بار مضاعفی بر دوش دولت قرار خواهد داد. البته فرض بر این است که تهیه این میزان گندم کاملا در دسترس باشد وگرنه مشکل احتمالی بعدی نیازمندی کشور به بیگانه برای برآوردن احتیاجات خود است. این درحالیست که در حالت اول بخاطر تعیین قیمت کالا از طریق بازار این آسیب وجود ندارد.
آسیب دیگر یا خود را در کاهش میزان اشتغال نشان می دهد یا در افزایش زمینه فساد در جامعه. کاهش میزان اشتغال در صورتی رخ می دهد که دولت با تنظیم مقررات، تولیدکنندگان و فروشندگان را ملزم به کاهش قیمت کالای خود کند. این کار باعث کاهش حاشیه سود آن صنعت می شود. لذا یک فعال اقتصادی برای رسیدن به همان درآمد قبلی خود باید تولید و فروش بیشتری نسبت به قبل داشته باشد و از آنجا که تقاضا کماکان همان تقاضای گذشته است تعدادی از تولیدکنندگان و فروشندگان در این حالت از گردونه تولید حذف می شوند. اما حالت دوم (یعنی افزایش زمینه فساد) درصورتی اتفاق می افتد که دولت رأسا به خرید آن کالا با قیمت بازاری اقدام کند و با اعطای یارانه، آن کالا را با قیمت پایین تری به دست مصرفکنندگان برساند. در اینجا به خاطر تفاوت قیمتی که میان قیمت کالای یارانه ای و قیمت آن در بازار داخل و خارج وجود دارد این انگیزه برای مجریان یا دلالانی که در لباس تقاضاکننده ظاهر می شوند به وجود می آید تا از این تفاوت قیمتی استفاده کنند. لذا فساد اقتصادی شکل می گیرد. مسئله ای که امکان رخ دادن آن در حالت اول وجود ندارد.
آسیب بسیار مهم دیگر آن است که این کار بار هزینه ای زیادی بر دوش دولت می گذارد. این مسئله که کالاهای اساسی برای آحاد مردم با قیمتی ارزانتر از بازار دردسترس باشد به نسبت حالت اول که دولت در آن ملزم باشد (مثلا) تنها به سه دهک پایین جامعه یارانه بدهد در یک تحلیل ساده و خطی هزینه های دولت در این طرح را به بیش از سه برابر افزایش خواهد داد. افزایش هزینه های دولت وقتی به یک تراژدی تبدیل می شود که در تجربه تاریخی اقتصاد ایران دیده ایم این کار سبب ایجاد تورم شده است؛ چه در تجربه نه چندان دور دولتها در وارد کردن دلارهای نفتی به بودجه از طریق فشار بر پایه پولی و ایجاد پول پرفشار و چه در تجربه پسا تحریم در ایجاد کسری بودجه مضاعف و اجبار دولت به استقراض از مردم و انتشار اوراق خزانه.
سؤالی که در اینجا می توان مطرح کرد این است که وجود تورم چه تأثیری بر وضعیت اقشار آسیب پذیر جامعه دارد. در جواب باید گفت که تورم مالیاتی است که فقرا به ثروتمندان می دهند. وقتی یک تورم بالا ایجاد می شود، ارزش اموال اقشار ثروتمند افزایش می یابد. اموالی از قبیل خانه، ماشین، کارخانه، تجهیزات و غیره. در واقع آنها نه تنها از تورم متضرر نمی شوند بلکه در تخصیص کیک اقتصاد (یعنی کل ثروت کشور) سهم بیشتری نیز نصیبشان خواهد شد. البته تنها دریک صورت تورم برای همه افراد (حتی ثروتمندان) مضر است که اقتصاد شاهد نرخ های بالا و افسارگسیخته تورم باشد و این کار به تولید کشور آسیب بزند که البته در این یادداشت مجال صحبت درمورد آن وجود ندارد.
اما اقشار آسیب پذیر چطور؟ باید گفت تورم سبب کاهش قدرت خرید و درآمد واقعی آنها خواهد شد. اجاره مسکن، کالاهای مصرفی و هرآنچه از هزینه های مربوط به این قشر است افزایش می یابد اما درآمد آنها حداقل تا پایان سال و اتمام مدت قرارداد ثابت است. کارگران فقط باید دعا کنند که افزایش درآمدشان برای سال بعد به اندازه افزایش هزینه های زندگی یا همان تورم باشد!
حال در عمل آیا همیشه اقشار ضعیف می توانند از ارزانی کالاهای یارانه ای (یعنی تنها مزیت قابل تصور برای این حالت) استفاده کنند؟ جالب اینجاست که برخی از همین کالاها که به وفور وجود ندارد (مانند شکر) درنهایت کمتر به دست اقشار ضعیف خواهد رسید. دلیل آن هم واضح است؛ توزیع کننده کالایی را که قرار است پایین تر از قیمت بازار و با قیمت به اصطلاح تنظیم بازار ارائه شود اول به اقوام و آشنایان و ... می دهد. تازه جاهایی مثل فروشگاه های زنجیره ای اگر بخواهند بقیه آن را توزیع کنند شاید مشتریانی را در اولویت قرار دهند که خرید زیادتری از کالاهای دیگر از آنها داشته باشند. تازه فرض بر این است که همه توزیع کنندگان خوب! هستند و توزیع کننده ای که کالا را به بازار سیاه هدایت کند اصلا وجود ندارد! حال بنظر شما در این سیستم مثلا شکر بیشتر به اقشار ضعیف می رسد یا اقشار قوی؟! پس اقشار ضعیف کمترین سهم را از این نوع کالای یارانه ای دارند. البته خوشبختانه اگر خود این کالاها به خوبی به آنها نرسد دودش خیلی خوب به چشمشان خواهد رسید! بودجه ای که توسط دولت صرف چنین طرح هایی می شود درنهایت چیزی جز کسری بودجه نخواهد داشت که نتیجه آن هم خود را در تورم نشان خواهد داد و اینجاست که حکایت ضرب المثل فردی که برای جریمه کار خود درنهایت هم پیاز را خورد، هم فلک شد و هم پول را داد برای اقشار ضعیف قابل تطبیق است.
مشابه این مسئله را می توان در قضیه گوشت قرمز تنظیم بازار و اثرات آن در سال 1398 مشاهده نمود. قیمت در بازار یک چیزی است، گاه و بیگاه گوشت قرمز در فروشگاه های بزرگ عرضه می شود، قصابی ها که مجبورند گوشت را از بازار تهیه کنند با نوسان در تقاضای بازار، باد کردن جنس روی دستشان و گاها بیکاری مواجه می شوند، معلوم نیست چرا دولت باید اینقدر از پول بیت المال را صرف ارزان کردن گوشت برای همه افراد که نیازمند هم نیستند بکند درحالی که افراد واقعا نیازمند به خاطر عرضه این نوع گوشت در فروشگاه های بزرگ خارج از شهر و دسترسی سخت به آن، از این یارانه محروم می مانند!
پیشنهاد سیاستی
درنهایت، پیشنهاد سیاستی که می توان دراین زمینه داد یکی این است که دولت تا حد امکان از نظام یارانه ای موجود فاصله بگیرد و به اقتصاد قیمت های پایینتر از بازار برای کالاهای اساسی را تحمیل نکند. بجای آن باید به فکر طراحی دقیق تر فرآیند تشخیص دهک های پایین درآمدی و اقشار ضعیف جامعه بپردازد. دولت حتی درصورت نگرانی از حذف برخی از این دایره، برای احتیاط می تواند دامنه افراد مورد شناسایی را کمی وسیع تر درنظر بگیرد تا احتمال این خطا به حداقل برسد. دوم اینکه قبل از تخصیص بودجه به این نوع طرح ها، عدم ایجاد کسری بودجه را بهعنوان یک اصل مهم درنظر بگیرد و آن را نسبت به اجرای اینگونه طرح ها در اولویت قرار دهد.
پاسخ به یک اشکال
در پاسخ به این شبهه هم که « با افزایش قیمت کالاهای اساسی، تکلیف چند میلیون افراد حقوق بگیر دولت و نیروی کاری که با حقوق ثابت در بخش خصوصی کار می کنند و قدرت خرید آنها کاهش می یابد چه خواهد شد؟» نیز نکات زیر قابل ذکر است: