به گزارش راهبرد معاصر؛ محمدحسین مهدویان، از نمایندگان نسل جدید فیلمسازان ایرانی و یکی از پرکارترین کارگردانهای یک دهه اخیر در کشور محسوب میشود. ساخت 9 فیلم و سریال طی کمتر از 10 سال، گویای موقعیت این کارگردان است. اما عجیب است که وی به موازات افزایش کمی، تولیداتش دچار افت کیفی شده است! چنانکه هنوز هم اولینهای کارنامه او، یعنی مجموعه «آخرین روزهای زمستان» و فیلم «ایستاده در غبار» در کنار «ماجرای نیمروز» را میتوان بهترین فیلمهای محمدحسین مهدویان دانست. «لاتاری» و قسمت دوم «ماجرای نیمروز» با عنوان «رد خون» را میتوان درجا زدن دانست و «درخت گردو» و سپس «شیشلیک» هم پسرفت محسوب میشوند. سریال «زخم کاری» نیز با وجود استقبال بالا اما به خاطر مشکلات بسیار زیاد فرمی و محتوایی با انتقادات فراوانی همراه شد.
فیلم جدید مهدویان با عنوان «مرد بازنده» نیز در این طیف است؛ هر چند که از «شیشلیک» نمره بالاتری می گیرد اما نشان میدهد که این فیلمساز هنوز با روزهای اوج خودش فاصله دارد. آنچه پیداست، «مرد بازنده» در فاصله کمی پس از «زخم کاری» ساخته شده است. چون اغلب بازیگران و فضاهای این فیلم با آن سریال مشترک است. داستان فیلم «مرد بازنده» درباره یک سرهنگ اداره آگاهی به نام احمد خسروی با بازی «جواد عزتی» است که مسئولیت حل معمای قتل یک جوان در جادهای جنگلی در شمال را به عهده میگیرد. خسروی که در زندگی خانوادگیاش نیز دچار چالش است و روابط پرمسئلهای با پسر جوانش دارد، رفتهرفته متوجه پیچیدگیها و دشواریهایی در این پرونده میشود. مقتول، مدیرعامل یک شرکت تجاری است؛ رفتهرفته پای افراد صاحب قدرت و با نفوذ هم به این پرونده باز میشود. درنتیجه، احمد خسروی از این پرونده کنار گذاشته میشود. با این حال، او ماجرا را رها نمیکند و خودش به شخصه سرنخهای کشف شده را پی میگیرد و ...
درامهای کارآگاهی دارای فرمولها و الگوهای مشخصی هستند. «مرد بازنده» در پرده اول روایت که حدود 20 دقیقه ابتدایی فیلم را در بر میگیرد، با این الگوها تاحدی تطبیق دارد؛ از یک کارآگاه عبوس و مرموز گرفته تا پرونده قتل رازآلود و خطرناک و یک تعلیق نصفه و نیمه؛ اما پس از این زمان، داستان فیلم از این شاخه به آن شاخه میگردد و سرگردان است و کش میآید؛ در نهایت نیز اگرچه قاتل پیدا میشود، اما اصل ماجرای فیلم و به ویژه گروه بدمن ها (آدم بدهای فیلم) و اینکه چه کسانی بودهاند و چرا از باقی ماندن این پرونده بر عهده خسروی وحشت داشتند، مبهم و نامعلوم باقی میماند! فیلمساز برای جبران این کمبود، یک ماجرای بیارتباط با داستان اصلی را به روایت، وصل کرده است؛ ماجرای خانواده خسروی و به ویژه پسرش! هم کلیشه جوانان سرکش و عاشق مهاجرت که طی سال های اخیر در سینمای ما برجستهسازی شدهاند، در این بخش از فیلم «مرد بازنده» هم رخ نمایانده است. البته پرداختن به موضوعات تکراری، اگر با نوآوری و تعمیق نسبت به روایتهای قبلی همراه باشد، بلا اشکال است، اما مشکل فیلم مهدویان این است که مسئله شکاف نسلها و تمایل به مهاجرت را نه تنها با نوآوری مطرح نکرده که دچار سطحیزدگی هم شده است. معلوم نیست که مشکل احمد خسروی، با پسرش چه بوده که این دو را تا این حد از هم دور کرده و این مشکل مبهم و مخفی، چگونه حل شده که این ارتباط رو به بهبود است؟!
فیلم «مرد بازنده» با اینکه میتواند مخاطب را تا پایان، پای تماشای خودش نگه دارد، اما «خام» است و گویی ساختار آن به طور کامل جا نیفتاده! یکی از دلایل اصلی خام بودن فیلم به شخصیتپردازی ضعیف احمد خسروی بر میگردد. فیلمهای پلیسی-جنایی که «مرد بازنده» هم در این رده قرار میگیرد، معمولا قابلیت بسیار زیادی برای تأثیرگذاری و نفوذ بر مخاطب را دارند، اما به شرطی که محور فیلم، یک قهرمان –یا ضدقهرمان- قوی و کاریزماتیک باشد. مهدویان قصد داشته تا در این فیلم یک کارآگاهِ ایرانی و متعهد را خلق کند، اما در این راه ناموفق است. احمد خسروی به هیچ وجه، شمایل یک پلیس کاریزماتیک و باهوش را ندارد و اعمال و رفتارش، همدلی و همذات پنداری مخاطب را برنمیانگیزد؛ از ظاهر زمخت و نچسب او گرفته تا رفتارهای غیرحرفهای و پرتناقض و خشونت آلود او، همه به گونهای طراحی و به تصویر کشیده شدهاند که این کاراکتر از یک کارآگاه آرمانی و خوب فاصله بگیرد. عجیب است که حتی در اجرای گریم این کاراکتر نیز ضعیف عمل شده و بخشهایی از فیلم، چهره بازیگر دچار نوسان و تغییر میشود! اصرار بر بدقیافه بودن کاراکتر محوری فیلم هم عجیب است!
محمدحسین مهدویان در همان سکانس افتتاحیه «مرد بازنده» قهرمانش را خاک میکند! میزانسن معرفی شخصیت محوری فیلم –سرهنگ احمد خسروی – گویی برای تحقیر این شخصیت طراحی شده است؛ ابتدا دوربین از پشت سر سراغ او میرود و بعد هم یک دیالوگ مسخره توی ذوق میزند؛ یک کودک هم میداند که صدای غالب بر این صحنه، دارکوب است، اما کارآگاه فیلم که قرار است یک معمای پیچیده قتل را حل کند، با تعجب از فرد کنار دستیاش میپرسد «صدای دارکوب است؟!» و مخاطب میماند که چگونه باید تا آخر فیلم، این قهرمانِ گنگ و گول را تحمل کند که سر صحنه قتل بجای طرح پرسشهای مربوطه، چنین سوالی را طرح می کند! کارآگاه مطلوب در فیلم «مرد بازنده» جلوتر از همکاران و نیروهای آگاهی به نتیجه میرسد، اما درعین حال، آنقدر از اصول حرفهای کارش فاصله دارد که نمیداند برای اقرار گرفتن از یک متهم نباید جلوی مادرش او را کتک بزند؛ این نوع تصویرسازی، بیشتر برای شخصیت محوری این فیلم، دافعه ایجاد میکند تا جاذبه. آن هم وقتی که قرار است این کاراکتر، فراسیستمی عمل کند و قهرمان مبارزه با فساد –احتمالا سیستماتیک به زعم فیلمساز- لقب بگیرد! ضمن اینکه در «مرد بازنده» ضدقهرمانان فیلم، بسیار پویاتر و با جاذبه بیشتری معرفی و تثبیت میشوند.
به همه این مشکلات، صحنههای پیدرپی بارانی فیلم را هم اضافه کنید؛ این همه باران، نه تنها معنا، مفهوم و ارزش افزوده زیبایی شناسانهای برای فیلم درپی ندارد که در شهری کم باران و عموما خشکی چون تهران، فضای فیلم را تصنعی نموده است! خیساندن بیش از حد فضای فیلم، استعارهای از نم کشیده بودن ساختار دراماتیک و محتوای «مرد بازنده» است.
درنتیجه، مشخص است که پرکاری و تعدد پروژهها برای یک کارگردان، مشکلساز است و میتواند باعث تضعیف روند کار او شود. شاید لازم است تا مهدویان کمی آرامتر و با تأمل و تمرکز بیشتری فیلم بسازد، بلکه خاطره خوب فیلمهای سالهای نه چندان دور او تکرار شود.
این همه محافظه کاری در افشاگری علیه فساد در «مرد بازنده» کارکردی معکوس یافته است. انگار که فیلمساز خواسته فقط «ادعا» کند که خیلی نگران فساد اقتصادی و حضور باندهای تبه کار و با نفوذ است، بدون اینکه روایت جدید و یا حتی حرف مهمی برای گفتن داشته باشد. مرد بازنده، است آنکه وسط قرار میگیرد، هم ژست منتقد و ضدفساد میگیرد و هم در سطح باقی میماند و حوصله کنکاش و بیدارگری علیه فساد را ندارد!