به گزارش راهبرد معاصر؛ شهید بهشتی در تعریفی از دانشجوها میگوید: «دانشجو، مؤذن جامعه است و اگر خواب بماند، نماز امت قضا میشود.» از این رو وظیفه مؤذن بودن برای دانشجو در نظر گرفته شده و دانشجو بیدارکننده و هشداردهنده است. فعالیتهای دانشجوها نشان میدهد، دانشجوها بازوی اجرایی نیستند و بازوی مطالبهگری، پیگیریکننده و هشداردهنده برای کشور و نظام اسلامی هستند.
از سوی دیگر، رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی فرمودند که نگاه تمدنی به کشورمان و انقلاب اسلامی یک نگاه جدی و مسئله اصلی است؛ از این رو دستیابی به آن جایگاه تمدنی و احیای جایگاه تمدنی و اسلامی، هیچ راهی جز تلاش گسترده علمی ندارد. بنابراین یکی از وظایف جدی جریان دانشجویی در کشور، دستیابی به این حوزه علمی، فناوری و تبدیل آن به حوزه ثروت است. تأکید رهبر معظم انقلاب به تقابل اسلام و استکبار، زمینه دیگری را برای دانشجو تبیین میکند که هر تصمیم و حرکت خود را در این سیستم بیازماید و بسنجد، اینکه مسیری که برای خود و جامعه تعیین میکند به کدام یک از این دو مفهوم ختم میشود. قطعاً این سنجه لحظه به لحظه میتواند جامعه اسلامی به ویزه قشر دانشگاهی را در اتخاذ غالب مواضع خود هوشیار نگه دارد تا در فضای غبارآلود فتنهها راه را از بیراه باز شناسد.
حدود 70 سالی میشود که اسم دانشجو با انجام فعالیت سیاسی و نقشآفرینی در حوزههای مختلف سیاسی گره خورده است، دانشجویی که از دهه 20 تا همین امروز رسالت خود را در کنار درس خواندن، آگاهی دادن به جامعه در عرصههای مختلف بهویژه سیاسی دانسته و همین مساله باعث شده تا با نگاهی به تاریخچه 16 آذر بتوان به این مثالهای متعدد برای تایید این مساله رسید و بعد از انقلاب اسلامی نهتنها دانشجویان این رسالت خود را کنار نگذاشتند، بلکه در دهه 60 و 70 شمسی شاهد اوجگیری فعالیتهای سیاسی در دانشگاهها بودیم، موضوعی که هرچند به زمان حال نزدیکتر میشود، رنگ و بوی جدیدتری به خود گرفته است. بهطوری که امروزه دیگر نمیتوان فعالیت قشر دانشجوی کشور را صرفا در زمره فعالیتهای سیاسی تلقی کرد و حالا تمام عرصهها در کنار عرصههای علمی، شاهد حضور دانشجویان فعال است.
اگر بخواهیم به نقش دانشجویان و جنبش دانشجویی و نخبگان آکادمیک جامعه در فضای انتخابات بپردازیم، سه وظیفه اصلی را میتوان برای آنها نام برد: وظیفه اول تبیینگری است که شاید اصلیترین وظیفه دانشجوها و نخبههای هر جامعهای است. تبیینگری در فضای انتخابات اجزای مختلفی دارد که اولین نکته یادآوری شأن و جایگاه انتخابات در سرنوشت کشور برای جامعه است . مسئله دیگری که باید تبیین شود، بایستههای حضور موفق مردم در عرصه انتخابات است. وظیفه دیگری که در بحث تبیینگری بر عهده دانشجویان است، ارائه تحلیل درست از وضعیت کشور برای مردم است؛ هر کدام از دانشجوها با توجه به فهم و درکی که دارند و در بسیاری از موارد با توجه به تخصصی که دارند، میتوانند تحلیل جامع و صحیحی از فضای کشور ارائه دهند تا بتوانند جامعه را به سمتی هدایت کنند که بهترین تصمیم را بگیرد. نکته دیگر در تبیینگری، ارائه ملاکهای رئیسجمهور در تراز انقلاب اسلامی است؛ هر چند ممکن است این موارد در ذهن بسیاری نقش بسته باشد، اما جزء مواردی است که همیشه باید تکرار و روشن شوند. بعضی از آن ملاکها با توجه به شرایط روز، به بازتعریف نیاز دارد و باید با تعریف جدید به جامعه ارائه شود.
بی شک حوزه علم و فناوری یکی از حوزههای پیشتاز و البته پیشبرنده پیشرفت کشور است. در این میان، دانشگاهها کانون اصلی این حوزه به شمار رفته و انتظار میرود که نقش فعالتری در این عرصه ایفا کنند. در همین راستا نقطه ابتدایی تحول دائمی در دانشگاهها تبدیل رویکرد «مصرفکنندگی علم» به «تولیدکنندگی علم» است و این مهم تحقق نمییابد مگر با تقویت روحیه خودباوری و اعتمادبهنفس ملی در اصحاب دانشگاه و پژوهش و جوشیدن چشمههای تلاش مجاهدانه و خستگیناپذیر در مسیر جهاد علمی. اکنون نزدیک به چهار دهه است در محافل علمی و حاکمیتی از لزوم تحول در علوم انسانی و اسلامی سازی آن سخن به میان میآید و انصافاً تلاشهایی نیز در این زمینه انجامگرفته، اما معالأسف حاکم شدن نگاه سلیقهای بر برخی مقامهای ذیربط، فقدان برنامه بلندمدت و نیز تلاش بیوقفه جریان غربگرای قدرتمند در حوزه علوم انسانی دانشگاهها، سبب شده عملاً راه زیادی را همچنان در پیش داشته باشیم. اکنون یکی از محورهای تحول دانشگاهها فعال شدن در این مسیر و شتاب بخشی به آن است. «توجه به هدفمند کردن تحقیقات و پژوهشها» نکته ضروری دیگر برای تحول دانشگاهها است که دو هدف اساسی «تأمین نیازها و حل مسائل کشور» و «رسیدن به اوج و مرجعیت علمی و حضور در جمع سرآمدان جهانی علم» غایت این هدفمندی خواهد بود. مسئله آمایش آموزش عالی هم از محورهایی است که در تحول دائمی دانشگاه باید بدان توجه داشت. توجه به این ضرورت، موجب تقسیمکار ملی میان دانشگاهها در بخشهای مختلف علمی و سهولت در همافزایی، برنامهریزی برای رشد علمی و ارزیابی وضع علمی کشور میگردد.
در حال حاضر اسناد بالادستی مفیدی وجود دارد که به دلیل اعمال سلایق شخصی مدیریتی و فقدان اندیشه راهبردی در برخی مسئولان، مورد غفلت واقع میشوند. اسنادی همچون «سند آمایش آموزش عالی» و «نقشه جامع علمی کشور» بخش مهمی از اهداف نظام در این حوزه را معین و قابلدسترسی نموده که متأسفانه به دلایلی کمتر موردتوجه قرارگرفته است. به نظر میرسد حاکم شدن سندی همچون «نقشه جامع علمی» نیازمند جهدی تمامعیار از بدنه دانشگاهی است، بهگونهای که به مطالبهای ملی و نخبگانی تبدیلشده و مدیرانی که تعمداً مانع اجرای آن میگردند، ناچار به تن دادن به اجرای چنین سند بالادستیای شوند.