به گزارش راهبرد معاصر؛ در قرن نوزدهم میلادی ما شاهد «بازی بزرگ» میان امپراتوری بریتانیا و روسیه برای رقابت و نفوذ در آسیای مرکزی و جنوبی، بویژه جغرافیای سیاسی به نام افغانستان بودیم. سالها بعد در سال 1979 با لشگرکشی ارتش سرخ به همسایه شرقی کشورمان، کمونیستها سعی کردند تا به کمربند امنیتی غرب نفوذ کرده و محاصره را بشکنند. در سال 2001 نیز ایالات متحده آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم و القاعده پای به این کشور گذاشت تا بتواند «شیطان» را در خانهاش نابود کند. مرور تاریخ معاصر افغانستان به ما میآموزد که این کشور به دلیل موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی و منابع طبیعی سرشار خود همواره مورد توجه قدرتهای بزرگ بوده است. بیشک تغییر سکان قدرت در کابل نیز تاثیری شگرف بر روی معادلات منطقهای و جهانی خواهد گذاشت. به همین دلیل در این یادداشت سعی خواهیم کرد تا به این پرسش پاسخ دهیم که با قدرت گرفتن طالبان در افغانستان، نظم جدید منطقهای به کدام سو خواهد رفت؟
بیشک تسلط گروه طالبان بر کابل برندگان و بازندگان بزرگی در منطقه دارد. در نظر نگارنده نخستین برنده این جابهجایی قدرت در کابل را میتوان پاکستان دانست. اسلام آباد سالها به شکل آشکار و پنهان به حمایت از گروهی پرداخت که عمده نفرات آن زیر نظر «اس آی اس» در مدارس دیوبندی تعالیم دینی دیده و عمده نفرات آن از قوم پشتون هستند. اکنون با قدرت رسیدن طالبها ایشان میتوانند به توسعه نفوذ منطقهای خود بیافزایند و وزن شان را در مناسبات منطقهای افزایش دهند. دومین پیروز این صحنه را میتوان چین و روسیه دانست. با خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان یکی از نگرانیهای امنیتی مسکو-پکن مبنی بر حضور ارتش ایالات متحده در نزدیکی مرزهای ایشان بر طرف شد. همچنین این دو قدرت بزرگ میتوانند با سقوط دولت متمایل به غرب بر روی طرحهای بزرگ اقتصادی همچون گسترش مسیرهای کریدوری و سرمایهگذاری در بخش انرژی و معادن بیشتر تمرکز کنند.
سومین پیروز بزرگ میدان افغانستان را میتوان عربستان سعودی دانست. این پادشاهی به دلیل قرابتهای دینی با طالبان، خود را متحد طبیعی این گروه میبیند که میتواند برنامههای ریاض را در منطقه جنوب آسیا و در نزدیکی مرزهای ایران به اجرا بگذارد. در چنین صفآرایی کشورهایی همچون ایران و ترکیه را میتوان بازیگران خاکستری صحنه دانست که اگر بتوانند به درستی مهرههای بازی را حرکت دهند میتوانند ضمن کنترل طالبان به عنوان گروه بنیادگرا سنی، به تامین منافع حیاتی خود در این کشور بپردازند. البته بازیگری به مانند ایران میتواند با توجه به ظرفیتهای تمدنی که در این کشور به عنوان بخشی از تمدن ایرانشهر دارد، در صورت نیاز بازی را برهم زده و به حمایت نظامی و سیاسی از هزارهها، تاجیکها و ... بپردازد و دولت طالبان را سرنگون کند.
با روی کارآمدن طالبان بسیاری از کشورهای منطقه نگران تکرار تاریخ و جولان گروههای تروریستی همچون القاعده و داعش در افغانستان هستند. با اینکه طالبان در توافق دوحه تعهد داده است تا گروههای ترویستی در این کشور برای خود پایگاه ایجاد نکنند اما میزان پایبندی ایشان به توافق را مرور زمان مشخص خواهد کرد. اگر رفتار این گروه بنیادگرا به مانند اعلامیههایی که در رسانهها قرائت میکند، تعدیل نشده باشد میتواند تهدیدی جدی بر علیه امنیت بویژه جمهوری اسلامی ایران باشد. اکنون ما شاهد فعالیتهای تروریستی همفکران طالبان در پاکستان هستیم که با بیرحمی تمام به صف عزاداران حسینی حمله برده و با عملیات انتحاری خون پاک ایشان را بر زمین میریزند. اگر طالبها رفتار خود را در عمل تعدیل نکنند آنگاه باید شاهد تشدید جنگهای مذهبی در قلب خاورمیانه باشیم. در چنین سناریویی آمریکا، عربستان سعودی و اسرائیل برندگان اصلی صحنه افغانستان خواهند بود.
نوع خروج نیروهای آمریکایی از افغنستان سبب پیچیده شدن تخلیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه خواهد شد. بیشک تجربه افغانستان باعث میشود تا نبروهای سنی و کردی به دلیل ترس از قدرت گرفتن شیعیان بیش از پیش به دولت آمریکا وابسته شوند تا خاک این کشورها را ترک نکند. همچنین تجربه این اقدام آمریکا میتواند سبب «دلسردی» و «بیاعتمادی» متحدین اش در سراسر منطقه شود. آنها بشدت نگران به توافق رسیدن آمریکا و ایران در منطقه هستند؛ زیرا اگر منافع طبیعی ایران را در منطقه به رسمیت بشناسد آنگاه بسیاری از جریانات غربگرا به حاشیه رانده خواهند شد.
دیگر پیامد خروج آمریکا از افغانستان را میتوان تشدید رقابتهای ژئوپلیتیکی میان قدرتهای منطقه دانست. با خلاء قدرت ایجاد شده در افغانستان کشورهایی همچون ایران، ترکیه، عربستان، پاکستان، چین و روسیه تلاش میکنند تا جای خالی آمریکا را در زمین افغانستان پر کنند و ممکن است این رقابت منجر به استحکاک منافع و در برخی موارد همکاریهای نزدیک در این کشور شود. در چنین وضعیتی ایران باید برای حداکثرسازی منافع خود در افغانستان، اقدامات خود را با متحدین راهبردیاش یعنی چین و روسیه هماهنگ کند.
با خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بلوکهای قدرت در منطقه منا به دنبال انتقال رقابتهای خود به قلب خاورمیانه هستند. با ظهور این زمین بازی جدید ایران باید ضمن برقراری روابط مشروط با طالبان، جلوی شیطنتهای سعودی و امارات در تحریک طالبها علیه شیعیان و فارسی زبانان را بگیرد. اگر تهران در قبال مسائل افغانستان و تحرکات رقبا منطقه و قدرتهای بینالمللی هوشیار نباشد آنگاه باید خود را برای یکی از پیچیده ترین بحرانهای امنیتی دو دهه اخیر آماده کند. اما اگر ایران بتواند طالبها را کنترل کند و اجازه تیره شدن روابط را ندهد آنگاه زمین افغانستان میتواند فرصتی بیبدیلی برای تامین مافع ایران در حوزههایی همچون گسترش روابط تجاری با چین، خنثی کردن تحریمهای آمریکا، تامین حقابه هیرمند و ... به وجود آید. در نظم سیال منطقه منا که دائما قطعات پازل در حرکت هستند، کشوری پیروز است که بتواند خود را به شرایط جدید وقف دهد و براساس منافع راهبردی کشورش تصمیم گیری کند.