به گزارش راهبرد معاصر؛ فضای مجازی امروزه به بخش جدایی ناپذیر از زندگی طیفی عمده از مردم جامعه ایران تبدیل شده است! به گونهای که بخشی قابل ملاحظه از زندگی روزانه آنها در این فضای اسرارآمیز غیر ملموس و غیر فیزیکی میگذرد. این سیاحت در دنیای متهور نو هرچه به نسلهای جدیدتر میرسد از کمیت و عمق بیشتری برخوردار میشود. به گونه ای که می توان مدعی شد بخش قابل ملاحظه ای از جامعه پذیری نسلهای جدید در این فضا شکل می گیرد. حتی به نظر می رسد آنها بیشتر برای این فضای جدید جامعه پذیر می شوند تا جامعه ی فیزیکی ای که آنها را احاطه کرده است.
تحولات ناشی از این بستر رسانه ای و پیامدهایی که در سپهر فرهنگ، سیاست، اقتصاد و... جوامع از آن ناشی شده است حتی در جوامعی نیز که به نحوی مولد و موطن تکنولوژی مدرن به حساب می آیند و این پدیده در بستر فرهنگی آنها و بر اساس نیازها و مقتضیات اجتماعی آنها شکل گرفته و پدید آمده است، نمود، و باعث ایجاد چالش هایی در روند عادی امور اجتماعی شده است، همگان را به نحوی به چاره اندیشی در باب چگونگی مواجهه با آن واداشته است.
در ایران نیز علاوه بر قوانینی که از مجرای قوه مقننه، تصویب می شوند، به طور اختصاصی «شورای عالی انقلاب فرهنگی» متصدی سیاستگذاری و تصمیم سازی در عرصه ی فرهنگ می باشد. با این حال فضای مجازی آنقدر مهم تلقی شده است که برای تصمیم گیری و سیاستگذاری در راستای ساماندهی آن، شورای عالی دیگری تحت عنوان "شورای عالی فضای مجازی" برای سامان بخشی و سیاست گزاری و برنامه ریزی آن تشکیل شده است.
با این اوصاف نگاهی اجمالی انداخته می شود به چگونگی مواجهه نهادهای متصدی با این فضای نوظهور و به طور خاص نقد این سیاست گذاری ها در ارتباط با تحولات فرهنگی و اجتماعی برخاسته از این پدیده به ویژه در ارتباط با نسل های جدیدی که تاثیر فضای مجازی بر آن ها عمیق تر و نافذتر از نسل های قبل تر می باشد.
سردرگمی و واکنش منفعلانه در برابر دنیای متهور نو
به مثابه بسیاری دیگر از تکنولوژی هایی که وارد جامعه ایران شدهاند فضای مجازی نیز در یک بستر حقیقی نیاز بلکه در فرآیندی وارونه شده است. این فقدان نیاز حقیقی باعث می شود تا آن تکنولوژی یا ابزار نه در جایگاه حقیقی و برای برآوردن کارکردی که در جامعه موطن خود آن را محقق می سازد، بلکه با پیش کشیدن نیازهای کاذب و ای بسا همراه با کژ کارکردهای مورد استعمال قرار گیرد. این نحوه ورود و آن نحوه استعمال و نیز احساس خطر هایی که از ناحیه فضای مجازی عمدتاً با سویه ی سیاسی و امنیتی احساس می شود، در اولین واکنش ها، مداخلهای امنیتی، محدودیت ساز و سانسوری دولت را میتواند برانگیزد. کما اینکه فقدان یک برنامه ریزی صحیح، عدم شناخت و درک ماهیت فراگیر رسانه های مدرن، فقدان سیاست گذاری مبتنی بر آینده پژوهی و از همه مهمتر اینکه مسیر تحول تکنولوژی به کلی در خارج از حیطه مدیریت و برنامهریزی ماست، همه و همه باعث می شوند تا این مواجهه سیاسی و امنیتی، در رویکردی محدودیت ساز بخش قالب و عمده سیاست های فرهنگی ما را تشکیل بدهد. به همه این دلایل البته فقدان هر گونه نوآوری فرهنگی و فراهم آوردن تکنولوژی بومی در بستر مقتضیات فرهنگ بومی و به عبارت بهتر عدم نیاز آفرینی فرهنگی در قالب فرهنگ ایرانی اسلامی و یا پاسخگویی مناسب به آنها را باید افزود.
بنابراین در اولین گام از آنجایی که نمیدانیم فضای مجازی چه قدرت تکنولوژیکی را پشتیبان خود میبیند و در آینده به کدام سمت و سو می رود و چه ابعادی از زندگی انسان را تحت سیطره خود در می آورد، و شبیه سازی های ما در بهره گیری از این فضا نیز مبتنی بر همان نیازهایی است که چنین رسانه هایی را پدیدار شده است و در نتیجه پاسخ های ارائه شده نیز از الزامات و اقتضائات تکنولوژیک آن مستثنی نشده است، عملاً عملکردی منفعلانه را در پیش گرفته می شود.
در حقیقت حتی اگر برنامهریزیها و سیاستگذاریهای ما بر سبیل صحیح هم باشد از آنجایی که مسیر تحولات تکنولوژیک در جایی خارج از حیطه دسترسی های ما قرار دارد و در بستر فرهنگی دیگری زاده میشود و با سرعتی بنیان برافکن همه جوامع را در می نوردد، به لحاظ فرهنگی ما همواره نسبت به آن تاخیر قابل ملاحظه ای داریم و تا دریابیم به کدام سیل بنیان برافکن دچار بحران شده ایم اساساً تاثیرات مخرب هجوم فرهنگی آن که امروز به طور قطع و یقین بخش اصلی هجمه علیه جامعه ایران را تشکیل میدهد، آشکار گردیده است. بگذریم از اینکه به دلایل گوناگون علاوه بر آن که مواجهه عالمانه و صحیحی نداریم به دلایل گوناگون سرعت درک، و عکس العمل ها بروز یافته هم به شدت پایین است. (البته اگر از کنار عدم درک یا سعی در بی اهمیت جلوه دادن این تحولات از سوی برخی از نهادها و دستاندرکاران و متصدیان امر چشمپوشی کنیم.)
در حقیقت حتی اگر برنامهریزیها و سیاستگذاریهای ما بر سبیل صحیح هم باشد از آنجایی که مسیر تحولات تکنولوژیک در جایی خارج از حیطه دسترسی های ما قرار دارد و در بستر فرهنگی دیگری زاده میشود و با سرعتی بنیان برافکن همه جوامع را در می نوردد، به لحاظ فرهنگی ما همواره نسبت به آن تاخیر قابل ملاحظه ای داریم و تا دریابیم به کدام سیل بنیان برافکن دچار بحران شده ایم
کشمکش سیاسی در عرصه فرهنگ
دومین نکته در باب سیاست گذاری فرهنگی در جمهوری اسلامی به صورت عام، و سیاست گذاری فرهنگی در عرصه فضای مجازی به صورت خاص، وجود دستگاههای مختلف موازی است که هر کدام ساز جداگانهای را کوک می کنند. به عنوان مثال دولت تداوم حیات سیاسی و تحقق منویات فرهنگی اش را در گرو گسترش همین فضای از هم گسیخته مجازی میبیند و فارغ از هرگونه تصرف محتوایی یا سیاستگذاری آینده نگرانه، زیرساختهای فنی را به نحو گستردهای گسترش میدهد و عملاً جاده را برای هجوم فراگیرتر فراهم میآورد. در نقطه مقابل نهادهای امنیتی و قضایی با درک تهدیداتی که از این ناحیه در وقوع برخی رخدادهای سیاسی و یا امنیتی خود را نشان دادهاند، به ضرورت محدودیت در این عرصه پی میبرند و سیاستهای محدودیت ساز را در پیش میگیرند، حال آنکه تکنولوژی محدودیت ساز آنها، در مقابل تکنولوژی به روز تر و کارآمدتر صاحبان و تصمیمگیران فضای مجازی که امکان دور زدن این محدودیت ها و شکستن حصار های فیلترینگ را فراهم می آورد، محکوم به ناکارآمدی خواهد بود.
در اثر همین ناهماهنگی ها، سردرگمی ها و تحلیل های صرفاً برآمده از مسائل سیاسی و امنیتی در فقدان یک درک صحیح از عمق فرهنگی مسئله است که به عنوان مثال در عرصه مواجهه با پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی مشاهده می شود ابتدا با تبلیغ خطر امنیتی نرم افزار «وایبر» کوچه مجازی ایرانی ها به «تلگرام» رقم می خورد و پس از چند سال ظاهراً خطر امنیتی تلگرام برای ما آشکار میشود و سعی در ترویج پیام رسان های داخلی می شود و این همه در حالی رقم میخورد که دولت به عنوان مجری تصمیم های کلان جامعه که خود علاوه بر حضور پررنگ در نهادهای سیاست گذار فرهنگی نظیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی، قدرت تصمیم گیری مستقل را نیز دارد، در اقدامی که خطرات فرهنگی اش به شدت عمق لایه های فرهنگی جامعه را هدف قرار می دهد و البته آن ها یا آن را درک نمی کنند یا ضرورتی به درک آن را احساس نمی کنند، اما حداقل مخاطرات سیاسی و امنیتی اش بعد از چندی دامنگیر خود دولت نیز می شود، در اقدامی عجیب، زیرساخت فنی و پهنای باند گسترده ای را در اختیار این پیام رسان قرار داده بود.
فهم مهندسی زده از فرهنگ و سیاست گذاری فنی در فضای مجازی
نکتهای دیگر در باب سیاست گزاری فرهنگی جمهوری اسلامی که مقدم بر همه مسائل و معضلات دیگر در این عرصه است درک صرفاً سختافزاری از فرهنگ و فقدان توجه به ابعاد درونی و معنایی و محتوایی آن میباشد. به عبارت دیگر میتوان گفت زمانی که سخن از ترویج کتابخوانی در جامعه می شود نگاه دستگاههای متولی این نیست که چه کتابی و با چه محتوایی خوانده شود بلکه مسئله محوری برای آنان در برنامه ریزیهای شان میشود ساخت کتابخانه و تجهیز آن، گسترش انتشارات، و ... در این میان اساساً آن مولفی که باید محتوای کتاب را فراهم کند و اینکه آن مولف اساساً در چه راستایی قلم می زنند و یا اینکه چه شرایطی را باید در یک برنامه ریزی بلند مدت برای تربیت مولف، فیلمنامه نویس، کارگردان و ... متناسب با فرهنگ ایرانی اسلامی فراهم شود، چندان به چشم نمیآید.
آنچه وجه همت مسئولان طی سالهای اخیر بوده، عمدتاً مباحث فنی و زیرساختی مرتبط با آنها بوده است. و کمتر توجه ای به ابعاد معنایی فرهنگ در این بستر و اینکه برای تأمین محتوای آن چه سیاستی را باید در پیش بگیریم تا حداقل بتوان مخاطرات آن را کم کرد شده است. در یک کلام در اینجا نیز این نگاه تکنولوژیک و مهندسی زده از فرهنگ مقدم بر همه چیز است.
همین مسئله در مورد فضای مجازی نیز صادق است و به نظر می رسد آنچه وجه همت مسئولان طی سالهای اخیر بوده، عمدتاً مباحث فنی و زیرساختی مرتبط با آنها بوده است. و کمتر توجه ای به ابعاد معنایی فرهنگ در این بستر و اینکه برای تأمین محتوای آن چه سیاستی را باید در پیش بگیریم تا حداقل بتوان مخاطرات آن را کم کرد شده است. در یک کلام در اینجا نیز این نگاه تکنولوژیک و مهندسی زده از فرهنگ مقدم بر همه چیز است.
اما نکته کلیدی که نباید از آن به سادگی گذشت و در ابتدای این گفتار نیز به اجمال از آن سخن گفت این است که سهم فضای مجازی به طور عام و شبکههای اجتماعی به صورت خاص در زندگی ما ایرانی ها به صورت چشمگیری در حال گسترش است و در بی سامانی و عدم توانایی ما در مهار یا تصرف تکنولوژیهای ارتباطی این سهم برای نسلهای جوانتر چشمگیرتر و افزون تر نیز می شود؛ مسئله ای که جامعه پذیری آنان را با توجه به غالب بودن محتوای فرهنگ های بیگانه یا برآمده از فرهنگ های مغایر با فرهنگ ایرانی اسلامی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، بیش از پیش از بستر فرهنگ خودی کنده و به محتوای فرهنگی فضای مجازی منتقل می کند. این مسئله در اولین گام ما را با معضلی تغییر سبک زندگی آنان مواجه می سازد که تا حدودی امروزه قابل درک است. اما این تحولات صرفاً به لایه سبک زندگی به عنوان بیرونی ترین و ظاهری ترین لایه فرهنگ محدود نمیشود و لایههای عمیقتر فرهنگ شامل ارزشها، نظام اعتقادی و نظام های معرفتی و هستیشناختی را نیز مورد هجمه قرار می دهد، مسئلهای که هرچند شاید در نسل های قدیمی تر جامعه به علت شکل گیری این هسته ای سخت فرهنگ در بستر فرهنگ سنتی بیشتر دوام بیاورد اما در نسل های جوان تر به علت فقدان یک سیستم جامعه پذیری مناسب از یک سو و سخت نشدن این لایه های فرهنگی از سوی دیگر از آسیب پذیری بیشتری برخوردار است.
این مسئله اهمیت خود را آنگاه آشکار می سازد که در یابیم در اثر فضای آزادی که در فضای مجازی در اختیار عموم قرار می گیرد عرصه برای طرح همه جور مباحثی فراهم می آید و از سوی دیگر عمده استفاده ایرانیان از این فضا نیز نه جنبه علمی و تخصصی آن بلکه وجه تفننی و تفریحی اش می باشد. در این فضا که از قضا دشمن نیز آن را عرصه ی مناسبی برای پیگیری خواسته هایش تشخیص داده است، امکان لازم برای طرح هر نوع شائبه، شایعه و شبهه ای فراهم می آید. اموری که به مدد تکنولوژی های رسانه ای و قدرت تصویر و صدا و در هم آمیزی واقعیت و فراواقعیت، صورتی حقیقی به خود می گیرند و می توانند ذهن و روح مخاطب را به تسخیر خود درآورند. در این میان علاوه بر آن که امکان برخورد عالمانه با حجم انبوهی از اطلاعات برای مخاطب عام وجود ندارد، فقدان سواد رسانه ای و قدرت تشخیص درست از غلط نیز خود عامل اصلی تاثیرپذیری و نفوذ پذیری خواهد بود. از این روی به نظر می رسد در فضایی که عملاً مداخلات حکومتی، ناهماهنگ و متداخل و متعارض و برخوردهای سیاسی و امنیتی و قضائی با تظاهرات فرهنگی این فضا، فیلترینگ و... عملاً ناکارآمدی خود را نشان داده و ما نیز حداقل در کوتاه مدت یارای در اختیار گرفتن لگام تکنولوژی مدرن و تحولات آن را نداریم، راه حل بیمه کردن جامعه در برابر مخاطرات این فضا تلاش برای افزودن سواد رسانه ای جامعه و بالا بردن قدرت تشخیص صحیح از غلط و واقعیت از غیر از آن است.