به گزارش راهبرد معاصر، جو بایدن رئیس جمهور منتخب در جدیدترین اقدام خود، "ویلیام برنز" از دیپلمات های کارکشته آمریکایی را نامزد ریاست بر سازمان سیا کرده است. امری که برای نهایی شدن، نیاز به تصویب در سنای آمریکا دارد. موضوعی که در نوع خود حاکی از بازگشت بخش اعظمی از اعضای تیم امنیت ملی و سیاست خارجی دولت باراک اوباما به قدرت در دوره ریاست جمهوری جو بایدن است(چهره های سرشناسی نظیر جک سالیوان(مشاور امنیت ملی بایدن) و آنتونی بلینکن(وزیر خارجه دولت بایدن) نیز پیش تر در دولت اوباما حضوری فعال داشته اند).
معرفی ویلیام برنز برای ریاست بر سازمان سیا، از چند جهت اقدامی مهم و قابل توجه است. اولا، برنز در صورت تایید نهایی سنا جهت تصدی کرسی ریاست بر سیا، نخستین دیپلمات آمریکایی خواهد بود که بر این سازمان ریاست خواهد کرد. از طرفی، قرار دادنِ فردی نظیر برنز با 33 سال سابقه دیپلماتیک در چنین پُستی، پیام های خاصی را در رابطه نوع و نحوه تعامل آمریکا با کشورها و مناطق مختلف جهان به دنبال دارد.
در این راستا، بسیاری از ناظران و تحلیلگران، معرفی ویلیام برنز از جانب جو بایدن جهت ریاست بر سازمان سیا را نمودی از ارسال سیگنال دولت بایدن در مورد نحوه تعاملات آتی اش با ایران ارزیابی کرده اند. برنز که از جمله چهره های اصلی مذاکرات هسته ای با ایران و به طور خاص، انعقاد توافق برجام بوده، همواره از ضرورت حفظ این توافق سخن گفته و به طورخاص در موراد متعدد، رویکرد دولت ترامپ در قبال برجام را مورد انتقاد قرار داده و خروج یکجانبه وی از این توافق را ضربه ای کاری و اساسی به اهداف و منافع ملی آمریکا ارزیابی کرده است. درست به همین دلیل است که حضور اکثر مقام های تیم امنیت ملی و سیاست خارجی دولت بایدن و همچنین افرادی نظیر ویلیام برنز به عنوان نامزد ریاست بر سازمان سیا در دولت بایدن، موجب شده تا خوشبینی های زیادی در رابطه با نوع تعامل دولت آتی امریکا با ایران ایجاد شود.
با این همه، برخی شواهد و تجربیات تاریخی و میدانی، حاکی از این هستند که اساسا این خوش بینی ها، بی پایه هستند. از جمله این شواهد می توان به موراد زیر اشاره کرد:
تجربیات تاریخی به ایران نشان داده که دولت های ایالات متحده آمریکا در ادوار مختلف، هرگونه تعامل با ایران را به مثابه فرصتی جهت ضربه زدن به این کشور ارزیابی کرده اند و سعی داشته اند تا از ابزار مذاکره، جهت تضعیف منافع ملی ایران و تقویت موضع خود در برابر این کشوراستفاده کنند. جدای از بدعهدی های مکرر دولت های آمریکا در قبال ایران در مسائل مختلف، به طور خاص، در دوره حضور اوباما به عنوان رئیس جمهور آمریکا در قدرت، دولت آمریکا تلاش های گسترده ای را از نامه نگاری با مقام معظم رهبری، تا نشان دادن اراده و تمایل جهت حل و فصل مناقشه هسته ای ایران، انجام داد.
نتیجه تمامی این تلاش های این بود که در نهایت، توافق هسته ای برجام در سال 2015 منعقد شد و قرار شد تا دولت ایران در ازای برخی عقبگردها در حوزه توانمندی های هسته ای، از برخی امتیازات نظیر لغو تحریم های اقتصادی مرتبط با مساله هسته ای این کشور، برخوردار شود. امتیازاتی که هیچگاه به معنای واقعی کلمه به کشورمان داده نشدند و حتی در سال 2018 و با روی کار آمدن دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور جدید آمریکا، کاملا به فراموشی سپرده شده و دولت آمریکا رسما از توافق برجام نیز خارج شد و بار دیگر فشارهای اقتصادی به مراتب گسترده تری را علیه کشورمان برقرار کرد. این مساله و رویکرد آمریکایی ها به ایران نشان داد که آن ها اساسا مذاکره با ایران را به مثابه ابزاری جهت تضعیف و نابودی این کشور و نه وسیله ای جهت حل و فصل مناقشات با تهران ارزیابی می کنند.
از این منظر، چراغ سبزهای جو بایدن و حضور افرادی نظیر ویلیام برنز در قدرت( که به اصطلاح حامی برجام هستند)، نمی تواند به معنای تعامل سازنده آمریکا با ایران باشد. بلکه برعکس، نمودی از تقابل با جمهوری اسلامی ایران به شیوهای جدید و هوشمندانه است.
یکی از نکات برجسته و اساسی در مورد دولتمردان و سیاسیون آمریکایی این است که آن ها اساسا هرگونه تعامل و مذاکره با کشورهایی نظیر ایران را، نه در فضای ایجاد حسن نیت بلکه بر اساس بنیان های نظریه واقع گرایی روابط بین الملل ارزیابی می کنند. بر پایه بنیادهای نظریه واقع گرایی روابط بین الملل، قدرتمندترین کشورها در جهان، برترین بازیگرها هستند و در مسیر دستیابی به اهداف و منافع ملی، می توان از هر وسیله و ابزاری و لو غیراخلاقی، نهایت استفاده را برد. به بیان دیگر، در چهارچوب نظریه واقع گرایی روابط بین الملل، هدف، به تمام معنا، وسیله را توجیه می کند.
درست بر همین اساس است که وقتی به تاریخ روابط آمریکا با ایران می نگریم، این مساله را به وضوح در دوره های مختلف مشاهده می کنیم و می فهمیم که توسل به نیرنگ و بدعهدی و زورگویی، همواره در تعامل با ایران از سوی رهبران و تیم سیاست خارجی دولت آمریکا وجود داشته است. از این منظر، حضور افرادی نظیر بایدن یا ویلیام برنز، نمی تواند تغییری در این رویکرد ایجاد کند. زیرا آمریکایی ها اساسا از منظرِ این پنجره، به تعامل با ایران می نگرند. از این رو، نباید به دولت جدید آمریکا و نوع تعامل آن با مسائل ایران نیز خوش بین بود و باید سعی کرد با تکیه بر بنیان های قدرت داخلی، تا جای ممکن، اهداف و منافع کشورمان را در قبال دولت آمریکا، تامین کرد.