اهداف پیدا و پنهان آشکارسازی روابطِ بحرین و امارات با رژیم صهیونیستی-راهبرد معاصر

اهداف پیدا و پنهان آشکارسازی روابطِ بحرین و امارات با رژیم صهیونیستی

مثلث یادشده (آمریکا، اسرائیل و کشورهای مرتجع عربی) می کوشد با کاهش منازعه عربی-صهیونیستی، که قدمتی به تاریخ جعلی اسرائیل دارد، ایران و محور مقاومت را به جای رژیم صهیونیستی بسان دشمن درجه اول کشورهای عربی بقبولاند، از همین روست که اولین اظهارات کوشنر و هیات صهیونیستی به محض فرود در فرودگاه ابوظبی و دیدار با آل زاید به اظهاراتی خصمانه و ضد ایرانی اختصاص یافت.
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۷ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ - 2020 September 14
کد خبر: ۵۸۹۴۵

اهداف پیدا و پنهان برقراری روابط دیپلماتیک میان بحرین و امارات با رژیم صهیونیستی

 

به گزارش راهبرد معاصر؛ از مناقشه عربی-اسرائیلی بر سر اشغال سرزمین های فلسطینی و ناکامی فلسطینیان در دستیابی به دولتی مجزا به عنوان کلیدی ترین بحران یک قرن اخیر منطقه نام برده می شود. بحرانی که از زمان اشغال سرزمین های فلسطینی در سال 1948 و حمایت های تام و تمام قدرت های بین المللی از طرفِ اسرائیلی تا به امروز نه تنها به راه حلی دست نیافته، بلکه دائما بر دامنه آن افزوده شده است. ناکامی اعراب در جنگ های پی در پی با طرف صهیونیستی در سال های 48، 56، 67 و 73 با تکیه بر مشی پان عربیسم نهایتا به معاهده کمپ دیوید میان بگین و سادات منجر شد، معاهده ای که در آن، مصر بعنوان رهبر کشورهای عربی، جهت آزادسازی صحرای سینا، لاجرم موجودیت صهیونیست ها را برسمیت شناخته و خویشتن را از مجادله طولانی اعراب و اسرائیل بیرون کشید.

 

دراز شدن دستی دوستی اردن به سوی تل آویو و تمایل عرفات به گفتگو با طرف صهیونیستی بر مبنای معاهدات اسلو و مادرید، زمینه شکاف میان فلسطینیان در چگونگی حل چالش را فراهم آورد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تکیه بر مشی مبارزه اسلامی با صهیونیست ها به جای ایده ی پان عربیسم، بر شکاف میان فلسطینی های سازش کار و مقاوم افزود و زمینه شکل گیری گروه های مقاومت از قبیل جهاد اسلامی و حماس را در برابر گروه فتح در پی داشت.

 

توامان با قدرت گیری گروه های اسلامی در منطقه و آمال مبارزه با اسرائیل، کشورهای عربی مرتجع بدلیل فقدان مشروعیت داخلی و تکیه بر ایالات متحده، ناگزیر تن به سازش با اسرائیل داده و اندک اندک از مسیر با مبارزه با رژیم صهیونیستی خارج شدند.

 

پذیرش رسمی موجودیت رژیم اسرائیل از سوی دولت های بحرین و امارات بدون تحقق کمترین حقوق فلسطینی ها را می توان نقطه ی عطفی در مجادله فی مابین دانست. پذیرش رسمی صهیونیست ها از سوی ابوظبی و منامه در حالی است که پیشتر دولت های فوق الذکر به همراه عمان، مراکش، سودان، قطر و سعودی، مخفیانه مبادرت به برقراری رابطه پنهانی با رژیم اسرائیل نموده بودند. کشورهای فوق الذکر بدلیل آگاهی از پیامدهای منفی پذیرش رسمی موجودیت اسرائیل در سطح جوامع شان، از پذیرش رسمی موجودیت صهیونیست ها تا به امروز طفره رفته اند.

 

در این وجیزه به بررسی اهداف و عوامل دخیل در برقراری روابط دیپلماتیک میان امارات متحده عربی و رژیم بحرین با رژیم صهیونیستی می پردازیم.

 

برگ برنده ترامپ در انتخابات

نگاهی به کارنامه روسای جمهور آمریکا در خلال دهه های اخیر، گواه آن است که افراد یاد شده، کوشیده اند تا با کسب موفقیت هایی در حوزه بین المللی در مرحله اول ریاست جمهوری شان، زمینه پیروزی و موفقیت در مرحله دوم را برای خویش تضمین نمایند. نگاهی به کارنامه دونالد ترامپ در این باره اما از ناکامی محض گواهی می دهد. شکست مفرط آمریکا در به پای میز کشاندن ایران پس از خروج از برجام را می توان از ناکامی های کلیدی آمریکا در عرصه بین المللی به حساب آورد.

 

تلاش ترامپ و مشاور امنیت ملی وقتش جان بولتون جهت به زیرکشیدن حکومت نیکلاس مادورو در ونزوئلا و ناکامی در جلب حمایت بین المللی از خوان گوایدو به عنوان رئیس جمهور خودخوانده این کشور را از دیگر ناکامی های سیاست خارجی واشنگتن به حساب می آورند. سوی دیگر ماجرا اما به انزوای دیپلماتیک آمریکا در مجامع بین المللی باز می گردد که به خروج این کشور از یونسکو، سازمان بهداشت جهانی، پیمان آسمان‌های باز، «قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی» موسوم به «نفتا»، «پیمان مهاجرتی سازمان ملل» موسوم به «پیمان نیویورک» در آذرماه ۱۳۹۶ منجر گردید. شکست مفتضحانه آمریکا در شورای امنیت در محکومیت و تمدید تحریم تسلیحاتی ایران را می توان نمودی بارز از این ناکامی قلمداد کرد. ناکامی در تحقق پروسه صلح در افغانستان و بی ثمرماندن دیدارها با کیم جونگ اون در کسب توافقی با کره شمالی را می توان از دیگر ناکامی های دولت مستقر در کاخ سفید برشمارد.

 

شکست دولت ترامپ در حوزه سیاست خارجی، زمانی بیش از پیش با اهمیت تلقی می شود، که دولت ترامپ بدلیل کارنامه فوق العاده ضعیفش در مقابله با ویروس کرونا و پیامدهای شدید اقتصادی این امر بر اقتصاد این کشور که به بیکاری دست کم چهل میلیون تن و کوچک شدن اقتصاد آمریکا منجر شده، بیش از پیش از اهمیت برخوردار تلقی می شود. تشدید منازعه های نژادی و مذهبی در آمریکا در پی مرگ چندین سیاه پوست و در راس آنها جرج فلوید و راه افتادن کارزارهایی از قبیل "جان سیاهان ارزش دارد" بر دامنه گسل های نژادی و مذهبی در آمریکا میان نژادپرستان و دست راستی های مسیحی از یک سو، و رنگین پوستان و مسلمانان از سوی دیگر به نحو چشمگیر افزوده است.

 

موقعیت شکننده سیاسی ترامپ در حوزه داخلی، او و تیم تبلیغاتی اش را بر آن داشته تا با رونمایی از یک رخداد مهم بین المللی، زمینه جلب آرای شماری از آمریکایی ها را به سوی خویش جلب نماید. در این میان اما، چه مسئله ای مهمتر از حمایت از اسرائیل و کسب آرای گروه های پرنفوذ و ثروتمند یهودی در مقطع انتخابات به کار ترامپ خواهد آمد؟ همین مسئله موجب شده تا ترامپ با بهره گیری از ضعف مشروعیت دولت های شیخ نشین حاشیه جنوبی خلیج فارس، با اتخاذ سیاست توامان تهدید و تطمیع، آنها را به سوی پذیرش رسمی رژیم صهیونیستی وا دارد. وابستگی شدید دولت های عربی به ایالات متحده و حضور نظامیان این کشور در خاک این کشور، در کنار فقدان پایگاه مردمی دولت های حاکم و نگرانی آنها از تسلط جریان های اسلامی، دولت های منامه و ابوظبی را بر آن داشت، تا تن به این خیانت داده و نفرین ابدی فلسطینان را به جان بخرند و به پای میز گفتگو با طرف اسرائیلی درآیند. امری که بسان برگی برنده در انتخابات پیش رو به کار ترامپ خواهد آمد.

 

تهدید و تطمیع شیخ نشین های خلیج فارس

از حکومت های پادشاهی و اقتدارگرای حاکم بر خلیج فارس، به عنوان یکی از معدود رژیم های دیکتاتوری در جهان یاد می شود، که در آن، قدرت انحصارا در دست یک خانواده قرار دارد. تکیه دولت های فوق الذکر بر منابع عظیم انرژی، دولت های فوق را از جلب حمایت مردمی و اخذ مالیات از جامعه جهت گرداندن امور اقتصادی کشور بی نیاز ساخته و زمینه تسلط نسبی سیاسی آنها بر جامعه را فراهم ساخته است.

 

فقدان مشروعیت حکومت های فوق الذکر در کنار سکولاریزه کردن جوامع از سوی این دولت ها و دراز کردن دست دوستی آنان به سوی دولت های غربی، با ناخرسندی فزاینده ملت های عربی همراه بوده است، امری که نمود آن را در تحولات منتهی به بیداری اسلامی در دهه دوم هزاره سوم به وضوح می توان مشاهده نمود. فضای فوق موجب شده تا شیوخ عرب جهت تضمین بقای حکومت شان از پرداخت هرگونه هزینه ای به طرف آمریکایی در ازای حمایت تام و تمام واشنگتن از حکومت های سلطنتی؛ ابا نورزند.

 

مسئله پذیرش موجودیت اسرائیل از سوی دولت های بحرین و امارات متحده عربی نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. دولت های فوق الذکر با وجود آگاهی نسبت به پیامدهای این امر و کاهش شدید محبوبیت این شیوخ در میان ملت های خویش و سایر مسلمانان، نهایتا و بدلیل اِعمال فشار ایالات متحده، تن به این خواسته نامعقول و ضد اسلامی دادند.

 

موقعیت متزلزل حکومت بحرین در خلال سال های 2011 و 2012 که تا آستانه فروپاشی حکومت آل خلیفه از سوی بحرینی ها پیش رفت، عملا دست این حکومت را در زمینه مخالفت با هرگونه خواسته آمریکایی ها بسته است. حضور بزرگترین ناوگان دریایی آمریکا در بحرین و اشغال 25 درصد خاک این کشور، عملا زمینه استیلای سیاست های واشنگتن بر این جزیره را فراهم آورده است. نکته حائز اهمیت اقدام بحرین و امارات را می توان در چراغ سبز سعودی به آنان در پی گیری این مسئله جستجو نمود، امری که در روزهای آتی ممکن است دامنه آن به برخی کشورهای دیگر منطقه از قبیل عمان نیز کشیده شود، که به منزله خط بطلانی بر طرح صلح ملک عبدالله می باشد. مطابق طرح ملک عبدالله، اعراب در قبال عقب نشینی اسرائیل از مرزهای اشغالی 1967، حاضر به پذیرش موجودیت این رژیم بودند، اکنون و در بحبوحه طرح معامله قرن (الحاق بخش های دیگری از کرانه باختری به رژیم صهیونیستی)، پذیرش موجودیت تل آویو به معنای پایان کار طرح ملک عبدالله قلمداد می شود.

 

شیخ نشین های عربی امارات و بحرین اما کوشیدند با پروپاگاندای متعدد از قبیل طرح مباحث ضد ایرانی و القای حمایت از حقوق فلسطینیان در آینده!، از تلخی اقدامشان نزد ملت های عربی بکاهند. مقامات ابوظبی در همان مقطع اعلام نمودند که رژیم اسرائیل تعهد داده است که در ازای پذیرش موجودیتش، دست از الحاق دره اردن (امری که صرفا جنبه شعاری داشت و زمینه ای برای تحققش فراهم نشده بود) بردارد، با این حال ساعاتی پس از این اظهار نظر، نتانیاهو از توقف مقطعی انضمام مناطق یاد شده سخن به میان آورد.

 

در سوی دیگر ماجرا، شیوخ یاد شده توانسته اند در ازای پذیرش ماهیت رژیم صهیونیستی، به کسب ابزار و ادوات مالی و نظامی از ایالات متحده نائل آیند. قول دریافت جنگنده های مدرن اف 35 از آمریکا را می توان در راس خواسته های امارات و تطمیع واشنگتن در این مسیر عنوان نمود.

 

موج سواری نتانیاهو

از زمان اشغال سرزمین های فلسطینی تا به امروز قریب 72 سال می گذرد، در طول دهه های یاد شده و از زمان استقرار دولت بن گوریون تا به اکنون، هیچ سیاستمداری به زیرکی نتانیاهو در دولت مستقر در تل آویو بر سر کار نیامده است. حضور احزاب و جریان های متعدد چپ، مذهبی و سکولار در سرزمین های اشغالی و انشعاب های پی در پی در احزاب و سقوط دولت های متعدد در سرزمین های اشغالی گواه این مطلب می باشد. بنیامین نتانیاهو با توسل به حربه ها و حیله های متعدد تا کنون موفق گردیده که طولانی ترین دوره نخست وزیری اسرائیل را از آن خود نماید. امتیازی که جایگاه وی را از شخصیت های کلیدی و بنیانگذاران این رژیم از قبیل بن گوریون، گلدا مایر، لوی اشکول، مناخیم بگین، اسحاق رابین و شیمون پرز بالاتر برده و او را سرآمد نخست وزیرهای اسرائیل قرار داده است. اخذ امتیازهای کلان در ازای کمترین هزینه نظیر توقف مقطعی الحاق دره اردن در ازای رسمیت بخشیدن به این رژیم از سوی ابوظبی و منامه، نمونه بارزی در این باره می باشد.

 

پذیرش موجودیت تل آویو از سوی امارات و بحرین در حالی است که کمتر از 45 روز به پایان دوره نخست وزیری نتانیاهو باقی مانده است. کاهش شدید موقعیت نتانیاهو در سرزمین های اشغالی و بروز اعتراض های پی در پی علیه او در اسرائیل (امری که به شکل روزانه تداوم دارد)، تا کنون مانع از سقوط شخص نخست وزیر شده است. نتانیاهو که اکنون و بدلیل تخلف های متعدد مالی تحت پیگرد قضائی قرار دارد، پس از برگزاری سه انتخابات پی در پی و عدم موفقیت لیکود (حزب نتانیاهو) در آن، سرانجام توانست رضایت گابی اشکنازی رقیب اصلی و رهبر حزب آبی-سفید را برای تاسیس دولتی ائتلافی جلب نماید. دولتی که در آن نتانیاهو در جایگاه نخست وزیری تکیه زده و وزارت خارجه و دفاع به رهبران آبی سفید (بنی گانتس و گابی اشکنازی) اختصاص یافت. بر مبنای توافق یاد شده، نتانیاهو می بایستی سکان دولت رو پس از شش ماه در اختیار گانتس قرار دهد. امری که در همان مقطع با مخالفت شماری از رهبران دست چپی و برخی اعضای آبی-سفید همراه بود. آنها نتانیاهو را به حیله گری متهم نموده و به گانتس هشدار دادند که از پذیرش چنین توافقی امتناع ورزد.

 

پذیرش موجودیت رژیم صهیونیستی از سوی امارات و بحرین ( پس از گذشت دو دهه از پذیرش این رژیم توسط اردن)، اکنون به مثابه برگ برنده بزرگی در دستان نتانیاهو به حساب آمده و زمینه را برای برهم زدن میز بازی و توافق یاد شده با گانتس در اختیار نتانیاهو قرار داده است. وی به خوبی آگاه است که کناره گیری اش از نخست وزیری، به منزله حضورش در دادگاه و در ادامه به زندانی شدنش منتهی خواهد شد. لذا با توسل به این حربه، با عدم کناره گیری از قدرت و وضع ماده ای در قانون در آینده تلاش خواهد کرد مانع از محاکمه اش شود. کنار نرفتن او نیز نهایتا به فروپاشی دولت و برگزاری مجدد انتخابات فرسایشی در اسرائیل منجر خواهد شد، امری که بدلیل حضور ده ها جریان با باورهای متفاوت، امکان ایجاد فراکسیونی در جایگاه اکثریت را از میان برده و در فقدان تشکیل دولتی جدید، او همچنان کفیل نخست وزیری خواهد بود.

 

پذیرش موجودیت تل آویو از سوی منامه و ابوظبی و همچنین طرح احتمالی الحاق سرزمین های فلسطینی و شهرک های صهیونیست نشین به سرزمین های اشغالی، می تواند همچون اهرمی کارآمد در خلال انتخابات به کار نتانیاهو آید. علاوه بر آن، توافق یاد شده موقعیت ترامپ را به عنوان متحد نتانیاهو در کاخ سفید در پروسه انتخابات آتی تقویت کرده و می تواند بسان امتیازی در پروسه انتخابات در سرزمین های اشغالی به حمایت از نتانیاهو برآید.

 

ائتلاف سه گانه علیه تهران

وجه اشتراک مثلت یاد شده (آمریکا، رژیم صهیونیستی و شیوخ مرتجع منطقه) را می توان به دشمنی با جمهوری اسلامی و مواضع محور مقاومت در منطقه تقلیل داد. نتانیاهو در سرزمین های اشغالی مکررا کوشیده است با پررنگ سازی خطر ایران و بازوهای منطقه ای اش، زمینه کسب آرای حداکثری را برای خویش فراهم آورد. ترامپ نیز با برجسته سازی اقدامش مبنی بر خروج از برجام و گماشتن نومحافظه کارانی ضد ایرانی در وزارت خارجه آمریکا می کوشد مدام خطر ایران را بعنوان باصطلاح بزرگترین حامی تروریسم در منطقه پر رنگ ساخته و ازین رهگذر ضمن استقرار نظامیان آمریکایی در منطقه، زمینه فروش کلان تسلیحات آمریکا را به کشورهای منطقه تسهیل کرده و اعراب منطقه را به گفته ی خویش همچون گاوی شیرده بدوشد.

 

کشورهای مرتجع منطقه نیز بدلیل فقدان مشروعیت مردمی و نگرانی از قدرت گیری نیروهای نزدیک به تهران در منطقه، از انجام هرگونه اقدامی ضد محور مقاومت دریغ نورزیده اند. از حمله به شبه نظامیان دولت انصارالله، تا قرار دادن حزب الله و جهاد اسلامی در لیست گروه های تروریستی و تا تلاش برای سرنگونی دولت های نزدیک به تهران در دمشق و بغداد را تنها میتوان بخشی از سیاست دول مرتجع عربی به رهبری سعودی دانست.

 

مثلث یادشده می کوشد با کاهش منازعه عربی-صهیونیستی، که قدمتی به تاریخ جعلی اسرائیل دارد، ایران و محور مقاومت را به جای رژیم صهیونیستی بسان دشمن درجه اول کشورهای عربی بقبولاند، از همین روست که اولین اظهارات کوشنر و هیات صهیونیستی به محض فرود در فرودگاه ابوظبی و دیدار با آل زاید به اظهاراتی خصمانه و ضد ایرانی اختصاص یافت. به باور رهبران عرب؛ پررنگ نمودن خطر ایران و جایگزینی آن به جای دشمنی با اسرائیل در رسانه ها، زمینه کاهش فشار روانی بر دولت های عربی و عدول از مواضع صریح در تحقق حقوق اولیه فلسطینی ها را نزد افکار عمومی شان در پی خواهد داشت.

 

موقعیت شکننده حاکم بر دولت های عربی خلیج فارس از قبیل فقدان پایگاه مردمی و وابستگی شدید نظامی و مالی به غرب در کنار نگرانی از رشد و نمو گروه های رقیب اسلامی در این کشور نظیر اخوان المسلمین و تشدید منازعه میان محور سعودی با محور ترکیه و ترس از ظهور و بسط اندیشه های نشات گرفته از انقلاب اسلامی در این کشورهای ارتجاعی، موجب شده تا اعراب خلیج فارس، عطای حمایت ظاهری از آرمان فلسطین را که در عدم پذیرش صوری اسرائیل صورت پذیرفته بود، به لقایش سپرده و با برقراری روابط دیپلماتیک، لگد محکمی را بر جنازه رو به موت پروسه سازش و حامیانش بزنند. توافق یاد شده عملا به قدرت گیری و دست بالای جریان مقاومت میان فلسطینی ها منتهی شده و به تقویت و استحکام بیش از پیش میان گروه های متعدد فلسطینی با جریان مقاومت به رهبری ایران منتهی خواهد شد، با این تفاوت که مرزهای مقاومت بر علیه مرتجعین از منطقه شام فراتر رفته و دامنه اش به حاشیه جنوبی خلیج فارس نیز کشیده شده است.

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار